در حال تایپ رمان ویکتور | zahraKmi کاربر انجمن رمان ۹۸

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت9
با همان اخم ها دوباره چشم‌هایش را می‌بندد و وقتی که می‌بینم همچنان دست مشت شده‌اش را روی زخمش نگه...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت10
نفس حبس شده‌ام را سعی می‌کنم خیلی عادی از ریه‌هایم خارج کنم که تلاشم بی‌نتیجه می‌ماند و با وجود...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت11
انگشتم هنوز پارچه‌ی ماسکش را لمس نکرده است که صدای آیفون توی فضای هال می‌پیچد و من قبل از اینکه...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت12
دختر قدم‌های بلندش را به سمت مرد زخمی می‌کشاند و کنارش می‌نشیند ونگرانی و ناراحتی اش از چهره‌اش مشخص...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت13
مرد که با حالی خراب به معنی تایید سر تکان...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت14
این را که با لحنی محکم به زبان می‌آورد، کمند سکوت می‌کند و به کارش ادامه می‌دهد. کیا همانطور که موبایلش را از جیب...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت15
حالا که میبینم حضور من را کاملا فراموش کرده اند، ناخودآگاه ذهنم به طرف موبایلم کشیده می شود که هنوز...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت16
- اون مگه امشب پرواز نداشت؟
کیا دستش را توی جیب دیگرش فرو...

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت17
کیا به سمت پنجره‌ی اتاق می‌رود و آرام لبه ی پرده را کنار می‌زند....

ZahraKmi · 28/10/21

ویکتور
پارت18
چادرش را روی دسته‌ی یکی از مبل ها می‌اندازد و همانطور که با لبخند نگاهم می‌کند لـ*ـب...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی