خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سیده کوثر موسوی

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/21
ارسال ها
1,870
امتیاز واکنش
19,815
امتیاز
373
سن
19
محل سکونت
ته قلب فاطیم:)❤️
زمان حضور
76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در گوشه ی یک دریای عمیق، ماهی کوچولوی قرمزی بود که به همراه پدر و مادرش داخل یک صدف سفید زندگی می کرد. اون هیچوقت از داخل صدف بیرون نمی آمد چون خیلی از کوسه ها می ترسید.



nemo


یه روز پدرو مادش گفتند:دیگه این اطراف غذای کافی وجود نداره ما مجبوریم به یه جای دیگه بریم و اونجا زندگی کنیم.

ماهی کوچولو هم به ناچار همراه پدر و مادرش به راه افتاد . آنها رفتند و رفتند تا یه جای مناسب برای زندگی پیدا کنند که اونجا غذای کافی وجود داشته باشه.

در همین لحظه دسته ای از ماهی ها را دیدند که هراسان در حال فرارند. ناگهان دو تا کوسه بزرگ رو دیدند که به طرف اونها میومدند. اونها با دیدن دو تا کوسه خیلی ترسیدند و سریع پشت مرجان ها قایم شدند. کوسه ها به ماهی های بزرگ که نمی توانستند قایم شوند حمله کردند و خیلی زود بیشتر اونها رو شکار کردند و پس از اینکه به قدر کافی ماهی خوردند اونجا رو ترک کرده و دور شدند.

ماهی کوچولو که پشت مرجان ها قایم شده بود فهمید که اون چون خیلی کوچیکه راحت می تونه پشت مرجان ها و صخره ها قایم بشه و کوسه ها هم با ماهی های کوچک کاری ندارند و فقط ماهی های بزرگ رو شکار می کنند.

از اون روز به بعد ماهی کوچولو دیگه بیشتر به بیرون از خانه می رفت چون می دونست که اگه سرو کله کوسه ها پیدا بشه ، اون خیلی راحت می تونه خودشو پنهون کرده و از شر کوسه ها در امان باشه.

منبع :نی نی یاری


قصه ماهی کوچولوی قرمز

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا