خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سیده کوثر موسوی

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/21
ارسال ها
1,870
امتیاز واکنش
19,815
امتیاز
373
سن
19
محل سکونت
ته قلب فاطیم:)❤️
زمان حضور
76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
گل سرخ هر روز آرزو می‌کرد تا صبح که از خواب بلند میشه، ببینه که یک گل دیگه کنارش سبز شده و دوستش بشه. تا اینکه یک روز باغبان مهربون یک گل زرد آورد و کنار گل سرخ کاشت.

صبح که گل سرخ از خواب بلند شد دید که آرزوش برآورده شده و یک دوست پیدا کرده. با خوشحالی سلام کرد و گفت: سلام دوست خوب من... مدت‌ها بود آروزی دیدن تو رو داشتم خیلی خوش آمدی...گل زرد با افاده سرش را چرخاند و گفت: ممنون ولی من اصلا خوشحال نیستم که در کنار تو هستم... چون تو همرنگ من نیستی...

گل سرخ فکری کرد و گفت: خوب گل زرد ممکنه همرنگ نباشیم ولی از یک خانواده هستیم... بنابراین با هم دوستای مهربونی می‌تونیم باشیم...

رز زرد گفت: نه من نمی‌تونم با تو دوست باشم چون ممکنه رنگ قشنگ و شفاف گلبرگ‌های من را گلبرگ‌های پررنگ و تند تو خراب کنند.

گل سرخ خیلی ناراحت شده بود و با خودش فکری کرد که چه کار کنه تا رنگ گلبرگ‌هایش عوض شود. خورشید تابنده با اشعه‌های زیبایش، گلبرگ‌های گل سرخ را نوازش می‌کرد. به خورشید گفت: تو می‌تونی آنقدر به من بتابی تا با آفتاب گرمت رنگ برگ‌های منو ببری ؟ خورشید گفت: گل رز قشنگ من... اگر من به تو بتابم رنگ تو نمیره بلکه آب ذخیره در گلبرگ‌های تو خشک میشه و تبدیل به یک گل خشک و پژمرده میشی. صبر کن تا بارون بیاد شاید اون بتونه یک کاری برات انجام بده.

کم کم خورشید خانم رفت و جاشو داد به ابرهای سفید و زیبا. باران تمام سطح باغ را خیس کرده بود. دوباره گل سرخ از باران خواست تا روی گلبرگ‌هایش ببارد تا شاید رنگ آنها کمرنگ شود و از بین برود تا بتونه با رز زرد دوست بشه. باران هم بارید و بارید. اما به جای این‌که رنگش برود، سرحال‌تر و سرزنده‌تر شد.

گل سرخ همچنان تنها بود و هم‌صحبت نداشت. در این موقع یک زنبور عسل آمد و رویش نشست. از زنبور خواست تا تمام شیره گل را بخورد تا شاید رنگش تبدیل به رنگ زرد شود. اما زنبور هم کاری از دستش برنیامد. تا این‌که روزی یک دختر کوچولو آمد در باغ و به گل‌ها نزدیک شد و به گل سرخ گفت چقدر تو زیبایی. گل سرخ با تعجب گفت: راست میگی ؟ تو از من تعریف کردی ؟ دختر کوچولو گفت: آره با تو بودم... گل سرخ زیبا چرا اینقدر تنهایی ؟ گل سرخ با ناراحتی گفت: رز زرد چونکه رنگ من سرخ است با من دوست نمی‌شود... من هم هرکاری کردم تا رنگم تبدیل به زرد شود، نشد.

دختر کوچولو دوید و دفتر نقاشی‌اش را آورد و یک گل سرخ بزرگ در دفتر نقاشی کرد و بعد دور گل را چید و کنار گل سرخ داخل یک گلدان گذاشت تا دوست خوب گل سرخ شود...

منبع :جام جم


قصه گل سرخ

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا