★مجموعه اشعار منش نفس | حنانه میرباقری کاربر انجمن رمان ۹۸

حنانه سادات میرباقری · 29/7/21

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

نام اثر:
مجموعه اشعار منش نفس

نویسنده:
حنانه سادات میرباقری

مقدمه:
سخن‌ها ناتمام است ز ناگفته‌های دلم؛
گر روزی زبان گشاید دهانم...
گوید ز طبع نفسهای سردم،
و دردهای وجودم.

توضیحات:
با سلامی دوباره خدمت تمام عزیزان انجمن رمان ۹۸، امیدوارم غیبتم رو ببخشید که دوباره برگشتم. این مجموعه یکسری اشعار قدیمی و در واقع اولین سروده‌های من هستند.
به هر حال امیدوارم لـ*ـذت ببرید

حنانه سادات میرباقری · 4/8/21

"امید خزان"

ز امید خزان روز کامیابی کشیده ام دست ز می خواری

من، نامبرده دلداری و بیعاری کشیدهام دست ز دیوانگی

با باده داده بودم خود را برباد لیک کشیده ام دست

به خستگی و پریشانی ز روز شبیه دیروز زده‌ام بست

زین پس روی خواهم آورد سمت و سوی راه رعنا

زیرا می‌برم ز یاد بیان قدح را چون آمدم در راه زیبا

روزگاری آورم که یادگار ماند سخن طعن و ماند سر خم

به فنا می‌برم و تمام می‌کنم تمام هستی را ز درس‌الستم

حنانه سادات میرباقری · 5/8/21

"یادی بی‌عار"

در روز منتهای عالم و محشر زنده‌باد یاد یاران برباد

آن روز به یادگار بماند، نماندن برخی ظاهرداران در یاد

روز هنگامه یاد و یادگار را می‌گذارم میان فسانه‌ها

ز آن روز با یادی بی‌عار خواهم رفت، بین افسانه‌ها

اما تا آن روز گر باشد عمری روی سنگی می‌گذارم نوا

یاد و نام یارانی وفادار و ماندگار در یادم را که بود دوا

حنانه سادات میرباقری · 9/8/21

"باز شد دیوانه"

به جان زده، سروسودای دلی که هوایت را دارد دریغا!

برده سامان ز من دلی که سودا خاطراتت را دارد دریغا!

باز شد دیوانه دلی که شوق خنده‌های تو را می‌طلبد دریغا!

با جنون رسوا کرد مرا دلی که بهانه های تو را دارد دریغا!

حنانه سادات میرباقری · 10/8/21

"سِر دلبر"

سِر دلبر را خواندن سخت و نخواندنش ز من حرام

نخواهم سر بی‌ درد را، درد و درمان را خواهم ز هم

زمانه آدم‌کش و کشش نگاه ابرو کمان را باهم دهم تلفیق

منی که نه دل دارم نه دلبر دل را، تنها دهم ز تو نجات‌غریق

حنانه سادات میرباقری · 16/8/21

"روز رعنا"

رنگین کمان را نشود قبل از باران جست جانانم

باران را نشود بی ابر تیره کرد ماندگار و بست جانانم

رخ زیبای ابر نمی‌آید مگر از ورای طوفانی سخت جانانم

لازمه‌ی روزی رعنا گذر کردن ز روز ناخوش هست جانانم

حنانه سادات میرباقری · 20/8/21

"رخ بنما"

رخ بنما جانا که رخسارم جان بی‌آزار را داده برباد

باده و می و می‌خانه همه را بی‌مدارا داده برباد

شبانه‌روز، روزشمار آمدنتم در دوری، که رفتم برباد

حال، رباب و ارباب را برده‌ام ز یاد و شده ام طوفانی در دست باد

پیدا و پنهان مرا دریاب تا ندهم این مانده جان را برباد

با رفتنت دیوانه‌ای شدم که داده‌ام شهر دیوانگان را برباد

حنانه سادات میرباقری · 23/8/21

"من ماندم و قلمم"

شب شد و روز در گذر، من ماندم و قلمم

دست خسته ز قلم، لیک من هستم و قلمم

سر خسته ز سوداها منتها سر می‌کنم با قلمم

سر و دست بی‌سروسامان شده و من می‌گذرانم با قلمم

حنانه سادات میرباقری · 26/8/21

"ساز دلم"

گر ساز دلم را تو شادباش بمانی من آورم سروسامانی

تهی سازم نومیدی را چونان که وجودش باشد بی وجودی

خالی کنم هستی و هست و بود جهان را ز غم فراغ

پر کنم جمال دنیا را از مهر عشق مهروی و آوای باغ

حنانه سادات میرباقری · 29/8/21

"تنها عشق تو"

هوای تو هویدا می‌کند، درون مرا

نفس تو ضامن می‌شود، خرمن بار مرا

صدای تو زنده نگه می‌دارد، بی‌نوا مرا

و تنها عشق تو امید می‌دهد، بی‌اِحیا مرا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین