درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

Asal_Zinati · 12/11/20

T sadeghi گفت:
سلام درخواست تعیین ناظررمان دارم اسم رمان گلنوش نویسنده طاهره صادقی داستان دختری هست، که خانواده درستی نداره وبخاطر وضع مالیشون بامردی که همسرش باردارنمیشه ازدواج میکنه گلنوش صاحب دختر و پسری دوقلو میشه که بعداز زایمان آنهارا نمی بینه وبعد ازشش سال تصمیم میگیره به دنبال بچه‌هاش بره

ناظر شما: خودم
منتظر ایجاد گفت و گو با‌شید.

Harly · 12/11/20

سلام
نام رمان : نفس گربه ی وحشی
نام نویسنده : Harly
ژانر : عاشقانه مافیایی و پلیسی
خلاصه : چه کسی به فکرش میرسید که یه روز من عاشق چشمای سبز تو بشم ...
ناظر درخواستیم Melika kakou

Khorshidsiyah · 12/11/20

به نام آن خدایی که عشق را آفرید
نام: عطر بهار نارنج
به قلم : عسل عینی ( خورشید سیاه )
ژانر: عاشقانه، طنز
ناظر: به انتخاب مدیریت

یادت می آید! در آن غروب زیبا...
زیر درخت نارنج...
شکوفه هایی را که لا به لای موهایم چیدی؟
عطر لبخندت...
و عطر شکوفه های بهار نارنج را هنوز بعد از سال ها حس میکنم...
کاش زمان همان جا ایستاده بود...
کاش...

خلاصه : این رمان زندگی دختری به نام ترنج رو روایت میکنه ، دختری خوشگل ، پولدار و شیطون
دختری که هیچ وقت ارزش آدم هارو با پول نسنجیده ، درست برعکس مادرش
و کمی اون طرف تر پسری هست، به نام فرزام.
پسری که برعکس وضعیت مالی بدش ، همیشه سرش و بالا گرفته و هیچ وقت کم نیاورده زیر مشکلات کمر خم کن دنیا.
فرزام پسری مغرور و با پوسته ی سنگی ولی قلب مهربون.
ترنج و فرزام کنار هم قرار میگرن.
با هم هم قدم میشن ، راه میرن و میرن تا میرسن به یه دو راهی.
یه دو راهی وحشتناک.
مجبورن راهشون رو جدا کنن ، در حالی که دلاشون عجیب به هم گره خورده بود و نگاهشون قفل هم بود
از هم جدا میشن و وارد دوتا راه متفاوت میشن
برعکس دلایی که بهم باختن و بغض بیخ گلوشون ادامه میدن.
و سرنوشتی که همیشه و هر گاه مهربان نیست به کجا می کشاند این دو عاشق را؟
به کجا می کشاند دل های بی تابشان را ؟
به کجا میکشد زندگی به زوال رفته ی این دو شکوفه ی بهار نارنج را؟

Asal_Zinati · 13/11/20

Harly گفت:
سلام
نام رمان : نفس گربه ی وحشی
نام نویسنده : Harly
ژانر : عاشقانه مافیایی و پلیسی
خلاصه : چه کسی به فکرش میرسید که یه روز من عاشق چشمای سبز تو بشم ...
ناظر درخواستیم Melika kakou

با سلام؛ ناظر شما تایید نمی‌شود.
ناظر شما: ~HadeS~
منتظر ایجاد گفت و گو باشید :rose:

Asal_Zinati · 13/11/20

Khorshidsiyah گفت:
به نام آن خدایی که عشق را آفرید
نام: عطر بهار نارنج
به قلم : عسل عینی ( خورشید سیاه )
ژانر: عاشقانه، طنز
ناظر: به انتخاب مدیریت

یادت می آید! در آن غروب زیبا...
زیر درخت نارنج...
شکوفه هایی را که لا به لای موهایم چیدی؟
عطر لبخندت...
و عطر شکوفه های بهار نارنج را هنوز بعد از سال ها حس میکنم...
کاش زمان همان جا ایستاده بود...
کاش...

خلاصه : این رمان زندگی دختری به نام ترنج رو روایت میکنه ، دختری خوشگل ، پولدار و شیطون
دختری که هیچ وقت ارزش آدم هارو با پول نسنجیده ، درست برعکس مادرش
و کمی اون طرف تر پسری هست، به نام فرزام.
پسری که برعکس وضعیت مالی بدش ، همیشه سرش و بالا گرفته و هیچ وقت کم نیاورده زیر مشکلات کمر خم کن دنیا.
فرزام پسری مغرور و با پوسته ی سنگی ولی قلب مهربون.
ترنج و فرزام کنار هم قرار میگرن.
با هم هم قدم میشن ، راه میرن و میرن تا میرسن به یه دو راهی.
یه دو راهی وحشتناک.
مجبورن راهشون رو جدا کنن ، در حالی که دلاشون عجیب به هم گره خورده بود و نگاهشون قفل هم بود
از هم جدا میشن و وارد دوتا راه متفاوت میشن
برعکس دلایی که بهم باختن و بغض بیخ گلوشون ادامه میدن.
و سرنوشتی که همیشه و هر گاه مهربان نیست به کجا می کشاند این دو عاشق را؟
به کجا می کشاند دل های بی تابشان را ؟
به کجا میکشد زندگی به زوال رفته ی این دو شکوفه ی بهار نارنج را؟

با سلام؛
ناظر شما: DIANA_Z
منتظر ایجاد گفت و گو باشید. من رو هم اد کنید :rose:

Helya · 14/11/20

بسمه تعالی 》
*
*

نام رمان: خدای اَرواح
*
*

ژانر:تخیلی،غمگین،عاشقانه،جنایی
*
*

خلاصه : هَوایِ دِلگیرِ شَهر آلودِه بِه مِه اَست؛هیچ یِک اَز مَردُم دَر شَهر قَدَم نِمیزَنَند . آنقَدر این هَوا خَفِه کُنَنده اَست کِه تَرسِ بِه وُجود آمَدِه دَر مَردُمِ شَهر،پایان نَدارَد !
این غُروبِ نِفرَت اَنگیز کِه سالهاست بَر شَهر حاکِم شُده با آمَدَنِ مَلَکِه سُرخ طُلوع می کُنَد...........
*
*

مقدمه:
در قبرستان...

پُر است از...

ارواحی که زندگی را، زندگی نکردند؛

پُر است از...

روح های در بندی که، در جستجوی اندکی زندگی، خود را نابود کردند؛

پُر است از...

حسرت یک نفس در این دنیا؛

و پُر است از حسرت های دفن شده؛

در این میان، اندکی هستند که هیچ حسرتی را با خود به ابدیت نبرده اند؛

شادمانه زیسته اند؛ و شادمانه ابدی شدند.

پس تا معجزه‌ی این دنیا را داری، انتخاب کن ابدیتت را.
*
*

ناظر رمان :به صلاحیت دید مدیریت

Asal_Zinati · 15/11/20

Helya گفت:
بسمه تعالی 》
*
*

نام رمان: خدای اَرواح
*
*

ژانر:تخیلی،غمگین،عاشقانه،جنایی
*
*

خلاصه : هَوایِ دِلگیرِ شَهر آلودِه بِه مِه اَست؛هیچ یِک اَز مَردُم دَر شَهر قَدَم نِمیزَنَند . آنقَدر این هَوا خَفِه کُنَنده اَست کِه تَرسِ بِه وُجود آمَدِه دَر مَردُمِ شَهر،پایان نَدارَد !
این غُروبِ نِفرَت اَنگیز کِه سالهاست بَر شَهر حاکِم شُده با آمَدَنِ مَلَکِه سُرخ طُلوع می کُنَد...........
*
*

مقدمه:
در قبرستان...

پُر است از...

ارواحی که زندگی را، زندگی نکردند؛

پُر است از...

روح های در بندی که، در جستجوی اندکی زندگی، خود را نابود کردند؛

پُر است از...

حسرت یک نفس در این دنیا؛

و پُر است از حسرت های دفن شده؛

در این میان، اندکی هستند که هیچ حسرتی را با خود به ابدیت نبرده اند؛

شادمانه زیسته اند؛ و شادمانه ابدی شدند.

پس تا معجزه‌ی این دنیا را داری، انتخاب کن ابدیتت را.
*
*

ناظر رمان :به صلاحیت دید مدیریت

با سلام؛
ناظر شما: ~ROYA~
منتظر ایجاد گفت و گو باشید.
موفق باشید

Aseman15 · 15/11/20

باسلام درخواست ناظر برای رمانم رو دارم
نام رمان: بوی غم
نویسنده: Aseman15
با ژانر: عاشقانه غمگین
خلاصه: داستان ما مربوط به دختری مهربان و سرزنده هست که با مرگ پدرومادرش مجبور به ادامه زندگی در روستای پدریش میشه اما طولی نمیکشه که بخاطر بلایی که پسرعمه اش ناخواسته سرش میاره به اجبار باهاش ازدواج میکنه...شروع زندگی جدیدش در کنار همسرش مساوی میشه با آزار و اذیت پسری که در کمین دخترک قصمون بوده
ناظر درخواستی: Narin_F

Aseman15 · 15/11/20

نام رمان: محکوم به مرگ
با ژانر: عاشقانه جنایی
نویسنده: Aseman15
خلاصه: داستان دختری که از دنیا فقط یک برادر داره. طولی نمیکشه که برادرش رو از دست میده...اما این اتفاق مساوی میشه با شروع شدن عملیات قاتلین برادر دختر و وارد کردن این دختر به باند بزرگشون...

ناظر پیشنهادی: Narin_F
دلیل انتخاب این ناظر صبوری و تخصص شون که در رابـ*ـطه با ژانرهای رمانمه هستش!

Asal_Zinati · 15/11/20

Aseman15 گفت:
باسلام درخواست ناظر برای رمانم رو دارم
نام رمان: بوی غم
نویسنده: Aseman15
با ژانر: عاشقانه غمگین
خلاصه: داستان ما مربوط به دختری مهربان و سرزنده هست که با مرگ پدرومادرش مجبور به ادامه زندگی در روستای پدریش میشه اما طولی نمیکشه که بخاطر بلایی که پسرعمه اش ناخواسته سرش میاره به اجبار باهاش ازدواج میکنه...شروع زندگی جدیدش در کنار همسرش مساوی میشه با آزار و اذیت پسری که در کمین دخترک قصمون بوده
ناظر درخواستی: Narin_F

با سلام؛
ناظر پیشنهادی شما تایید نمی‌شود.
ناظر شما: ~HadeS~
موفق باشید :rose:

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

عضو جدید انجمن

عضو جدید انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

عضو جدید انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین