
- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,807
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 55 دقیقه

نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره قوی بودن
قصه شب چرا بچه ها همیشه می گویند دادا: در دامنههای پر شیب کوهی پوشیده از برف. مردم دهکدهای به خوبی و خوشی با هم زندگی میکردند. رئیس دهکده مرد بسیار شجاعی بود.
آن روزها، روزهای سحر و جادو بود و اتفاقهای عجیبی میافتاد. غولهای برفی بسیار بزرگی به دهکده حمله کردند. جادوگران بد جنس سعی کردند دهکده را بگیرند و حتی یک گروه وحشتناک خواستند دهکده را به اسارت دربیاورند، اما رئیس شجاع با عقل و فکر خود توانست همه آن خطرها را از مردم دور کند. به همین دلیل همه مردم دهکده او را دوست داشتند.
کم کم رئیس دهکده مغرور و خودیسند شد و گفت: ” من میتوانم هر کسی را شکست بدهم. “
پیرزن بسیار دانایی که در آن دهکده زندگی میکرد با شنیدن این حرف خندید و گفت: ” بله. رئیس بسیار تواناست. اما یک نفر هست که از او هم قویتر است! “
این گفته به گوش رئیس دهکده رسید و او یک روز برای دیدن پیرزن به خانهاش رفت.
رئیس با ناراحتی گفت: ” مادربزرگ این چه کسی است که می گویی از من هم قویتر است؟ “
منبع :سرسره
قصه شب چرا بچه ها همیشه می گویند دادا: در دامنههای پر شیب کوهی پوشیده از برف. مردم دهکدهای به خوبی و خوشی با هم زندگی میکردند. رئیس دهکده مرد بسیار شجاعی بود.
آن روزها، روزهای سحر و جادو بود و اتفاقهای عجیبی میافتاد. غولهای برفی بسیار بزرگی به دهکده حمله کردند. جادوگران بد جنس سعی کردند دهکده را بگیرند و حتی یک گروه وحشتناک خواستند دهکده را به اسارت دربیاورند، اما رئیس شجاع با عقل و فکر خود توانست همه آن خطرها را از مردم دور کند. به همین دلیل همه مردم دهکده او را دوست داشتند.

کم کم رئیس دهکده مغرور و خودیسند شد و گفت: ” من میتوانم هر کسی را شکست بدهم. “
پیرزن بسیار دانایی که در آن دهکده زندگی میکرد با شنیدن این حرف خندید و گفت: ” بله. رئیس بسیار تواناست. اما یک نفر هست که از او هم قویتر است! “
این گفته به گوش رئیس دهکده رسید و او یک روز برای دیدن پیرزن به خانهاش رفت.
رئیس با ناراحتی گفت: ” مادربزرگ این چه کسی است که می گویی از من هم قویتر است؟ “
منبع :سرسره
قصه چرا بچه ها همیشه می گویند دادا

رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
