- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,816
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره گول خوردن
قصه شب “روباه روستایی”: شبی روباهی در دشتی سبز روی خرمنی از کاه خوابیده بود. رودخانه ای از میان این دشت می گذشت و دشت را سیراب می کرد. آن شب روباه خیلی خوب خوابید، اما وقتی بیدار شد، دید شب قبل باران زیادی باریده و آب رودخانه بالا آمده است. آب رودخانه بالا و بالاتر می آمد و کم کم داشت دشت را می پوشاند.
روباه فریاد زد:”دارم غرق می شوم! دارم از بین می روم!” در همان وقت دهقان برای سر زدن به مزرعه اش آمد و دید حیوان قرمزی روی خرمن کاه تکان می خورد. دهقان با قایق تا وسط آب رفت. خوب که نگاه کرد، گفت:”این روباه است! خوب شد گیر افتادی! دیگر نمی توانی مرغ های مرا بخوری. با چوب دستی ام بر سرت می زنم و تو را ته انبار می اندازم. پوست تو برای زمستان گرم و مناسب است.”
گول
دهقان با قایق تا نزدیکی خرمن کاه رفت و با چوب دستی به جان روباه افتاد، اما از هر طرف که دهقان حمله می کرد، روباه به طرف دیگری می رفت و مدام از دستش فرار می کرد. سرانجام مرد روستایی روی خرمن کاه پرید. اما در همین لحظه روباه هم توی قایق پرید و پاروها را برداشت و خندان و پاروزنان از آنجا دور شد.
دهقان خشمگین وسط آب روی توده کاه جا ماند. موقع رفتن، روباه گفت:”همان جا بمان و مراقب خرمن هایت باش. یک فکری هم برای زمستانت بکن. چون دیگر پوست روباه نداری.” و با خنده از آنجا دور شد.
مترجم: آناهیتا رشیدی
برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”
منبع :سرسره
قصه شب “روباه روستایی”: شبی روباهی در دشتی سبز روی خرمنی از کاه خوابیده بود. رودخانه ای از میان این دشت می گذشت و دشت را سیراب می کرد. آن شب روباه خیلی خوب خوابید، اما وقتی بیدار شد، دید شب قبل باران زیادی باریده و آب رودخانه بالا آمده است. آب رودخانه بالا و بالاتر می آمد و کم کم داشت دشت را می پوشاند.
روباه فریاد زد:”دارم غرق می شوم! دارم از بین می روم!” در همان وقت دهقان برای سر زدن به مزرعه اش آمد و دید حیوان قرمزی روی خرمن کاه تکان می خورد. دهقان با قایق تا وسط آب رفت. خوب که نگاه کرد، گفت:”این روباه است! خوب شد گیر افتادی! دیگر نمی توانی مرغ های مرا بخوری. با چوب دستی ام بر سرت می زنم و تو را ته انبار می اندازم. پوست تو برای زمستان گرم و مناسب است.”
گول
دهقان با قایق تا نزدیکی خرمن کاه رفت و با چوب دستی به جان روباه افتاد، اما از هر طرف که دهقان حمله می کرد، روباه به طرف دیگری می رفت و مدام از دستش فرار می کرد. سرانجام مرد روستایی روی خرمن کاه پرید. اما در همین لحظه روباه هم توی قایق پرید و پاروها را برداشت و خندان و پاروزنان از آنجا دور شد.
دهقان خشمگین وسط آب روی توده کاه جا ماند. موقع رفتن، روباه گفت:”همان جا بمان و مراقب خرمن هایت باش. یک فکری هم برای زمستانت بکن. چون دیگر پوست روباه نداری.” و با خنده از آنجا دور شد.
مترجم: آناهیتا رشیدی
برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”
منبع :سرسره
قصه روباه روستایی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com