خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سیده کوثر موسوی

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/21
ارسال ها
1,870
امتیاز واکنش
19,815
امتیاز
373
سن
19
محل سکونت
ته قلب فاطیم:)❤️
زمان حضور
76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک روز قشنگ آفتابی در جنگل بود. صدایی از بالای درخت می آید . یعنی چه شده است؟
آقا جغده به خانه جدیدش نقل و مکان کرده بود و مشغول باز کردن جعبه های اسبابش بود.

آقا جغده فکر می کرد که کلاهک آباژورش را کجا گذاشته است؟

قصه خونه جدید آقا جغده

قصه خونه جدید آقا جغده
آقا جغده اسبابش را از جعبه بیرون می آورد تا آنها را سر جایشان بچیند.
همان روز خانم جوجه تیغی از زیر درخت می گذشت ، او خیلی گرمش بود. او پیش خودش گفت: ایکاش چیزی داشتم که مرا از این
گرما نجات می داد. ناگهان صدای افتادن چیزی را شنید وقتی برگشت، خیلی خوشحال شد و گفت: وای ، یک کلاه آفتابی

او فکر کرد که خیلی خوش شانس است که درخت آرزوها را پیدا کرده است. باید بروم و به روباه این خبر را بدهم.

خانم جوجه تیغی همراه با روباه برگشت. روباه گفت: به نظر نمی رسد که این درخت آرزوها باشد.

جوجه تیغی گفت: ولی اون درخت آرزو است، زود باش یک چیزی آرزو کن. روباه گفت: اوووم ، اما من چه چیزی آرزو کنم؟

روباه فکر کرد که چه چیزی آرزو کند؟

یک لیوان بزرگ شیر شکلات، یا یک کفش جدید رقص، یا یک ماشین قرمز بزرگ ؟

روباه گفت: فهمیدم یک کفش نوی رقص می خواهم. چند دقیقه ای گذشت اما هیچ اتفاقی نیافتاد.

روباه گفت: دیدی، این درخت آرزو نیست.

یکدفعه یک جفت کفش بدقواره و زمخت کنارش افتاد.

جوجه تیغی با خوشحالی گفت: دیدی، این درخت آرزو است

منبع :سرسره


قصه خونه جدید آقا جغده

 

سیده کوثر موسوی

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/21
ارسال ها
1,870
امتیاز واکنش
19,815
امتیاز
373
سن
19
محل سکونت
ته قلب فاطیم:)❤️
زمان حضور
76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
روباه فکر کرد که چه چیزی آرزو کند؟

یک لیوان بزرگ شیر شکلات، یا یک کفش جدید رقص، یا یک ماشین قرمز بزرگ ؟

روباه گفت: فهمیدم یک کفش نوی رقص می خواهم. چند دقیقه ای گذشت اما هیچ اتفاقی نیافتاد.

روباه گفت: دیدی، این درخت آرزو نیست.

یکدفعه یک جفت کفش بدقواره و زمخت کنارش افتاد.

جوجه تیغی با خوشحالی گفت: دیدی، این درخت آرزو است.

روباه گفت: اما این دیگه چه جور کفش رقصی است؟

جوجه تیغی گفت: شاید برای یک نوع رقص جدید است.
آقا روباه با کفش جدیدش شروع به رقصیدن کرد.

اما بالای درخت آقای جغد از سر و صدای و رقص روباه ناراحت بود
ناگهان ماهی تابه و قابلمه های جغد از بالای درخت کنار جوجه تیغی افتاد

او با خوشحالی گفت: آخ جان موزیک . و شروع به زدن کرد

اما بالای درخت، آقای جغد از این موسیقی هیج لذتی نمی برد

جغد غرغر کرد و گفت: امیدوارم هرچه زودتر این صداها تمام شود.

در همین موقع آقای جغد از بالا به پایین افتاد.

جوجه تیغی گفت:وای، این درخت، درخت آرزو نیست.

روباه گفت: آقای جغد، شما اینجا هستید؟

جغد گفت: اینجا، خانه ی جدید من است و کلی هم دچار دردسر شده ام.

جوجه تیغی و روباه همه چیز را سر جایشان گذاشتند.

جغد گفت: خیلی محشر است، همه چیز مرتب است . من آرزو کردم که کمک داشته باشم. روباه گفت: و حالا ما اینجا هستیم

جوجه تیغی گفت: و شاید واقعا این درخت آرزوهاست! همه با هم خندیدند

منبع :سرسره


قصه خونه جدید آقا جغده

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا