- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,815
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره باهوش بودن
رومانی یکی از کشورهای اروپایی است. پایتخت این کشور بخارست است. مردم آن سفیدپوست و از تیره های رومانیایی، مجاری، ژرمن و… هستند. مردم آن مسیحی، ارتدوکس و کاتولیک اند. زبان های رایج نیز رومانیایی و مجاری است.
قصه شب “مرد کیسه کهنه”: مردی به نام آنیس سر راهش کیسه ای جادویی پیدا کرد. خیلی گرسنه بود. کیسه را تکانی داد و گفت: “کاش تکه نانی در این کیسه بود.” همان وقت کیسه پر از نان شد. آنیس با خوشحالی نان را خورد و گفت:”وای چه کیسه ای” و خوشحال به راهش ادامه داد.
کم کم هوا تاریک می شد و آنیس جای گرمی برای خوابیدن می خواست. او آن قدر راه رفت تا به قصری رسید و در زد. در بزرگ قصر کم کم باز شد. ولی کسی آنجا نبود. آنیس وارد شد و همه اتاق ها را نگاه کرد. همه جا تاریک و سرد بود. بخاری یکی از اتاقها را روشن کرد و جلویش دراز کشید. هنوز خوابش نبرده بود که صداهای عجیبی شنید. درها به هم خوردند و شیشه ها لرزیدند. فکر کرد توفان شده است.
ولی همان وقت دیو سه سر دوان دوان آمد و با سر و صدا پرسید: “چه کسی به تو اجازه داده است در اینجا بخاری روشن کنی؟”
منبع :سرسره
رومانی یکی از کشورهای اروپایی است. پایتخت این کشور بخارست است. مردم آن سفیدپوست و از تیره های رومانیایی، مجاری، ژرمن و… هستند. مردم آن مسیحی، ارتدوکس و کاتولیک اند. زبان های رایج نیز رومانیایی و مجاری است.
قصه شب “مرد کیسه کهنه”: مردی به نام آنیس سر راهش کیسه ای جادویی پیدا کرد. خیلی گرسنه بود. کیسه را تکانی داد و گفت: “کاش تکه نانی در این کیسه بود.” همان وقت کیسه پر از نان شد. آنیس با خوشحالی نان را خورد و گفت:”وای چه کیسه ای” و خوشحال به راهش ادامه داد.
کم کم هوا تاریک می شد و آنیس جای گرمی برای خوابیدن می خواست. او آن قدر راه رفت تا به قصری رسید و در زد. در بزرگ قصر کم کم باز شد. ولی کسی آنجا نبود. آنیس وارد شد و همه اتاق ها را نگاه کرد. همه جا تاریک و سرد بود. بخاری یکی از اتاقها را روشن کرد و جلویش دراز کشید. هنوز خوابش نبرده بود که صداهای عجیبی شنید. درها به هم خوردند و شیشه ها لرزیدند. فکر کرد توفان شده است.
ولی همان وقت دیو سه سر دوان دوان آمد و با سر و صدا پرسید: “چه کسی به تو اجازه داده است در اینجا بخاری روشن کنی؟”
منبع :سرسره
قصه مرد کیسه کهنه
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: