- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,816
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره شجاعت
آفریقای جنوبی کشوری است که در قاره آفریقا قرار گرفته است. اکثریت مردم آن سیاهپوست هستند و از نژادهای بانتو، سفید، دو رگه و آسیایی هستند. پایتخت این کشور شهرهای پرتوریا و کیپ تاون هستند. قصه زیر از آفریقای جنوبی است.
قصه شب”اژدرمار عجیب”: یکی بود یکی نبود. روزگاری نزدیک یک روستا غار بزرگی بود که در آن یک اژدر مار وحشتناک زندگی میکرد. این اژدر مار عجیب قدرتی جادویی داشت و می توانست سخت ترین بیماری ها را درمان کند. مردم روستا از اژدر مار می ترسیدند و هیچ وقت نزدیک غار نمی رفتند. روزی رئیس قبیله بیمار شد.
همه دکتر ها آمدند و دارو های مختلفی به او دادند. اما فایدهای نداشت و روز به روز بدتر میشد. همه مردم روستا نگران رئیس قبیله بودند تا اینکه یکی از مردان روستا گفت: ” فقط اژدر مار جادو میتواند او را درمان کند. باید فرد شجاعی برود و او را اینجا بیاورد. “
همه ساکت شدند و به یکدیگر نگاه کردند. هیچ کس جرات نداشت به غار نزدیک شود. ناگهان مردی که میخواست به دیگران نشان بدهد که چقدر شجاع است. جلو آمد و گفت: ” من میروم و اژدر مار را میآورم! “
منبع :سرسره
آفریقای جنوبی کشوری است که در قاره آفریقا قرار گرفته است. اکثریت مردم آن سیاهپوست هستند و از نژادهای بانتو، سفید، دو رگه و آسیایی هستند. پایتخت این کشور شهرهای پرتوریا و کیپ تاون هستند. قصه زیر از آفریقای جنوبی است.
قصه شب”اژدرمار عجیب”: یکی بود یکی نبود. روزگاری نزدیک یک روستا غار بزرگی بود که در آن یک اژدر مار وحشتناک زندگی میکرد. این اژدر مار عجیب قدرتی جادویی داشت و می توانست سخت ترین بیماری ها را درمان کند. مردم روستا از اژدر مار می ترسیدند و هیچ وقت نزدیک غار نمی رفتند. روزی رئیس قبیله بیمار شد.
همه دکتر ها آمدند و دارو های مختلفی به او دادند. اما فایدهای نداشت و روز به روز بدتر میشد. همه مردم روستا نگران رئیس قبیله بودند تا اینکه یکی از مردان روستا گفت: ” فقط اژدر مار جادو میتواند او را درمان کند. باید فرد شجاعی برود و او را اینجا بیاورد. “
همه ساکت شدند و به یکدیگر نگاه کردند. هیچ کس جرات نداشت به غار نزدیک شود. ناگهان مردی که میخواست به دیگران نشان بدهد که چقدر شجاع است. جلو آمد و گفت: ” من میروم و اژدر مار را میآورم! “
منبع :سرسره
قصه اژدرمار عجیب
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com