- عضویت
- 28/11/20
- ارسال ها
- 562
- امتیاز واکنش
- 4,291
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- حس عجیب
- زمان حضور
- 15 روز 6 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
سویانگ با خود گفت که خوب شد سن واقعیم را به او نگفتم! اما در چهره چیزی به رویش نیاورد تنها به گفتن آهایی اکتفا کرد و به راهش ادامه داد.
- من متولد شیلائم ولی تو قلمرو شما بزرگ شدم. تو چی؟ خونوادهات چیکارن؟
او تا حالا به این که درمورد خونوادهاش چه بگوید لحظهای از کاری که کرده بود برای هزارمین بار پشیمون شد که صدای داد کانگ از جا...
- من متولد شیلائم ولی تو قلمرو شما بزرگ شدم. تو چی؟ خونوادهات چیکارن؟
او تا حالا به این که درمورد خونوادهاش چه بگوید لحظهای از کاری که کرده بود برای هزارمین بار پشیمون شد که صدای داد کانگ از جا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
داستان کوتاه امپراطوری داک هو | فاطمه مقاره کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com