- عضویت
- 28/2/20
- ارسال ها
- 4,354
- امتیاز واکنش
- 51,361
- امتیاز
- 443
- محل سکونت
- ☁️
- زمان حضور
- 122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی که شدت عشق و علاقه به مرحلۀ غایت و نهایت برسد عاشق واقعی جز معشوق نمی بیند و چیزی را درک نمی کند. برای این زمره از عاشقان واله و شیدا قرب و بعدی وجود ندارد. معشوق و محبوب را در همه حال علانیه و آشکار می بینند و زبان حالشان همواره گویای این جمله است که: در یمنی پیش منی. یعنی: هر جا باشی در گوشۀ دلم جای داری و هرگز غایب از نظر نبودی تا حضورت را آرزو کنم. نقطۀ مقابل این عبارت ناظر بر کسانی است که به ظاهر اظهار علاقه و ارادت می کنند ولی دل در جای دیگر است. در مورد این دسته از دوستان مصلحتی عبارت پیش منی در یمنی صادق است.
در هر صورت چون واقعه ای جاذب و جالب این دو عبارت را بر سر زبانها انداخته است، فی الجمله به ذکر واقعه می پردازیم:
اویس بن عامر بن جزء بن مالک یا به گفتۀ شیخ عطار: آن قبلۀ تابعین، آن قدوۀ اربعین، آن آفتاب پنهان، آن هم نفس رحمن، آن سهیل یمنی، یعنی اویس قرنی رحمة الله علیه از پارسایان و وارستگان روزگار بوده است.
اصلش از یمن است و در زمان پیغمبر اسلام در قرن واقع در کشور یمن می زیسته است.
عاشق بی قرار حضرت رسول اکرم (ص) بود ولی زندگانیش را ادراک نکرد و به درک صحبت آن حضر موفق نگردید. ملبوسش گلیمی از پشم شتر بود. روزها شتر چرانی می کرد و مزد آن را به نفقات خود و مادرش می رسانید. به شهر و آبادی نمی آمد و با کسی همصحبت نمی شد مقام تقربش به جایی رسیده بود که پیامبر اسلام فرموده است: در امت من مردی است که بعدد موی گوسفندان قبایل ربیعه و مضر او را در قیامت شفاعت خواهد بود. پرسیدند: این کیست که چنین شأن و مقامی دارد؟ حضرت فرمودند: اویس قرنی عرض کردند: او ترا دیده است؟ فرمود: به چشم سر و دیدۀ ظاهر ندید زیرا در یمن است و به جهانی نمی تواند نزد من بیاید ولی با دیدۀ باطن وچشم دل همیشه پیش من است و من نزد او هستم. آری: در یمن است ولی پیش من است.
آن گاه حضرت رسول اکرم (ص) در مقابل دیدگان بهت زدۀ اصحاب ادامه دادند که: اویس به دو دلیل نمی تواند نزد من بیاید یکی غلبۀ حال و دیگری تعظیم شریعت اسلام که برای مادر مقام و منزلت
خاصی قابل شده است. چه اویس را مادری است مومنه و خداپرست ولی علیل و نابینا و مفلوج. برای من پیام فرستاد که اشتیاق وافر دارد به دیدارم آید اما مادر پیر و علیل را چه کند؟ جواب دادم: تیمارداری و پرستاری از مادر افضل بر زیارت من است. از مادر پرستاری کن و من در عالم رسالت و نبوت همیشه به سراغ تو خواهم آمد. نگران نباش، در یمنی پیش منی. یک بار در اثر غلبۀ اشتیاق چند ساعتی از مادرش اجازت گرفت و به مدینه آمد تا مرا زیارت کند ولی من در خانه نبودم و او با حالت یأس و نومیدی اضطراراً بازگشت.
چون به خانه آمدم رایحۀ عطرآگین اویس را استشمام کردم و از حالش جویا شدم اهل خانه گفتند: اویس آمد و مدتی به انتظار ماند ولی چون زمانی را که به مادرش وعده داده بود به سر آمد و نتوانست شما را ببیند ناگزیر به قرن مراجعت کرد. متأسف شدم و از آن به بعد روزی نیست که به دیدارش نروم و او را نبینم. اصحاب پرسیدند: آیا ما را سعادت دیدارش دست خواهد داد؟ حضرت فرمود: ابوبکر او را نمی بیند ولی فاروق و مرتضی (ع) خواهند دید. نشانیش این است که بر کف دست و پهلوی چپش به اندازۀ یک درم سپیدی وجود دارد که البته از بیماری برص نیست.
در هر صورت چون واقعه ای جاذب و جالب این دو عبارت را بر سر زبانها انداخته است، فی الجمله به ذکر واقعه می پردازیم:
اویس بن عامر بن جزء بن مالک یا به گفتۀ شیخ عطار: آن قبلۀ تابعین، آن قدوۀ اربعین، آن آفتاب پنهان، آن هم نفس رحمن، آن سهیل یمنی، یعنی اویس قرنی رحمة الله علیه از پارسایان و وارستگان روزگار بوده است.
اصلش از یمن است و در زمان پیغمبر اسلام در قرن واقع در کشور یمن می زیسته است.
عاشق بی قرار حضرت رسول اکرم (ص) بود ولی زندگانیش را ادراک نکرد و به درک صحبت آن حضر موفق نگردید. ملبوسش گلیمی از پشم شتر بود. روزها شتر چرانی می کرد و مزد آن را به نفقات خود و مادرش می رسانید. به شهر و آبادی نمی آمد و با کسی همصحبت نمی شد مقام تقربش به جایی رسیده بود که پیامبر اسلام فرموده است: در امت من مردی است که بعدد موی گوسفندان قبایل ربیعه و مضر او را در قیامت شفاعت خواهد بود. پرسیدند: این کیست که چنین شأن و مقامی دارد؟ حضرت فرمودند: اویس قرنی عرض کردند: او ترا دیده است؟ فرمود: به چشم سر و دیدۀ ظاهر ندید زیرا در یمن است و به جهانی نمی تواند نزد من بیاید ولی با دیدۀ باطن وچشم دل همیشه پیش من است و من نزد او هستم. آری: در یمن است ولی پیش من است.
آن گاه حضرت رسول اکرم (ص) در مقابل دیدگان بهت زدۀ اصحاب ادامه دادند که: اویس به دو دلیل نمی تواند نزد من بیاید یکی غلبۀ حال و دیگری تعظیم شریعت اسلام که برای مادر مقام و منزلت
خاصی قابل شده است. چه اویس را مادری است مومنه و خداپرست ولی علیل و نابینا و مفلوج. برای من پیام فرستاد که اشتیاق وافر دارد به دیدارم آید اما مادر پیر و علیل را چه کند؟ جواب دادم: تیمارداری و پرستاری از مادر افضل بر زیارت من است. از مادر پرستاری کن و من در عالم رسالت و نبوت همیشه به سراغ تو خواهم آمد. نگران نباش، در یمنی پیش منی. یک بار در اثر غلبۀ اشتیاق چند ساعتی از مادرش اجازت گرفت و به مدینه آمد تا مرا زیارت کند ولی من در خانه نبودم و او با حالت یأس و نومیدی اضطراراً بازگشت.
چون به خانه آمدم رایحۀ عطرآگین اویس را استشمام کردم و از حالش جویا شدم اهل خانه گفتند: اویس آمد و مدتی به انتظار ماند ولی چون زمانی را که به مادرش وعده داده بود به سر آمد و نتوانست شما را ببیند ناگزیر به قرن مراجعت کرد. متأسف شدم و از آن به بعد روزی نیست که به دیدارش نروم و او را نبینم. اصحاب پرسیدند: آیا ما را سعادت دیدارش دست خواهد داد؟ حضرت فرمود: ابوبکر او را نمی بیند ولی فاروق و مرتضی (ع) خواهند دید. نشانیش این است که بر کف دست و پهلوی چپش به اندازۀ یک درم سپیدی وجود دارد که البته از بیماری برص نیست.
ضرب المثل در یمنی پیش منی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com