- عضویت
- 28/11/20
- ارسال ها
- 562
- امتیاز واکنش
- 4,291
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- حس عجیب
- زمان حضور
- 15 روز 6 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
داشتم زیر زمین آب میشدم! لعنت بهت مهتا. چشم غرهای بهش رفتم و گفتم:
- مهتا جان!
مهتا تا چشمش به مهراد بابایی افتاد جوری پرید بالا که از قیافه مهراد متوجه شدم که حتی اون هم دلش براش سوخت.
مهتا سریع اتاق رو ترک کرد ولی مهراد متواضعانه به من گفت:
- دوستتون رو دیدین بهش بگین مشکلی نیست همه همین رو بهم میگن!
انتظار داشتم با بداخلاقی قهر...
- مهتا جان!
مهتا تا چشمش به مهراد بابایی افتاد جوری پرید بالا که از قیافه مهراد متوجه شدم که حتی اون هم دلش براش سوخت.
مهتا سریع اتاق رو ترک کرد ولی مهراد متواضعانه به من گفت:
- دوستتون رو دیدین بهش بگین مشکلی نیست همه همین رو بهم میگن!
انتظار داشتم با بداخلاقی قهر...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان آخرین قدم های راه | فاطمه مقاره کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: