خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,388
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 2 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
در جلد سوم اين سه گانه كه داستانی مستقل از جلد های دیگر دارد، به زندگي كوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران از فتح بابل تا مرگ او پرداخته مي شود. راوي داستان پسري ١٥ ساله و امروزي به نام برديا است. که در اثر حادثه اي به دوران باستان ايران سفر مي كند و در جاي پسر كوروش، برديا قرار مي گيرد. بردیا به کوروش در فتح بابل کمک می کند و از نزدیک در غم ها و شادی های پادشاه بزرگ همراه است.{سخ} در پایان این کتاب تمامی شخصیت های سه جلد با یکدیگر بر دوش سیمرغ نشسته و به مکانی که در آن رستاخیز است و جنگ بین اهریمنان و تمامی پهلوانان ایران صورت میپذیرد.
پارسيان و من ، رستاخيز فرا مي رسد جلد سوم از سه گانه آرمان آرين نویسنده ایرانی است.
در اين سه گانه اسطوره ، حماسه و ايران باستان به قلمي نو و شيوا در غالبي داستان فانتزي بيان مي شود.
در جلد سوم اين سه گانه كه داستانی مستقل از جلد های دیگر دارد، به زندگي كورش کبیر پادشاه باستانی ایران از فتح بابل تا مرگ او پرداخته مي شود.
راوي داستان پسري ١٥ ساله و امروزي به نام برديا است.
که در اثر حادثه اي به دوران باستان ايران سفر مي كند و در جاي پسر كورش، برديا قرار مي گيرد. بردیا به کورش در فتح بابل کمک می کند و از نزدیک در غم ها و شادی های پادشاه بزرگ همراه است.
این سه گانه تا کنون جوایز بسیاری گرفته است از جمله جایزه کتاب سال و دریافت لوح تقدیر از دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (ibby) و همچنین مهرگان ادب و شورای کتاب.
با هم قسمتی کوتاه از فصل دوم کتاب را می خوانیم :
«... پرنده پاهای بزرگش را بدور کمر من حلقه کرد و بی آنکه به من صدمه ای بزند مرا برداشت و دوباره اوج گرفت! چشمانم را باز کردم و از وحشت فریاد زدم.
کوهستان در زیر پاهایم کوچک می شد و من اینک با آن پرنده در آسمان گرگ ومیش برفراز رشته کوههای درهم پیچیده و بهم پیوسته پرواز می کردم! آیا این پرنده مرا ربوده بود تا برای خوراک فرزندانش به لانه ببرد؟! اما نه! چیزی غریب در او بود که مرا به تعجب و فکر فرو می برد. اندازه ی او آنقدر بزرگ و چهره و رنگ پرهایش طوری مرموز بود که هرگز نشنیده بودم چنین موجودی در دنیای مادّی زندگی کند!
بیشتر شبیه پرندگان عظیم الجثه ی باستانی ای بود که در سالهای بسیار دور نسل شان منقرض شده بود. پاهایش را طوری دور تن من حلقه کرده بود که بهتر و بی صدمه تر از آن نمی شد فرد مجروحی را منتقل کرد!
وقتی از میان پلکهای یخ بسته ام به او دقیق تر نگاه کردم، دیدم که پرهای رنگارنگش در نور پیش از طلوع می درخشد. به سختی چشمانم را بر پرنده ی عظیم الجثه چرخاندم و اندیشیدم که آیا من مرده ام؟ آیا در بهشت و کنار یکی از مرغان آسمانی هستم و یا این، تنها یک رویای خوش زودگذر است؟! پرنده مرا در میان پاهای بزرگش برداشته بود و با خود می برد!
بالهایش را آرام و باشکوه برهم می زد و نگاهش رو بسوی قله ای بود که بلند و سربفلک کشیده پیش روی ما قرار داشت. ما بالاتر از ابرها می رفتیم و من می دیدم که پرهای هزار رنگش با هر چرخش و اوج و فرودی، رنگ برنگ و زیبا و درخشان می شود و می رود و بازمی گردد. آرام با دست های بی حس ام پاهای او را لمس کردم که ناگهان چشمان هوشمندش را بمن دوخت و از میان منقارش، صدایی انسانی برآمد: این رویا نیست بردیا! تو نجات یافته ای!...
او حرف می زد! آن پرنده حرف می زد! بالهایش را طوری بطرف بالا چرخاند که باز هم اوج گرفتیم و بسوی کوه نقره ای زیبا رفتیم. زمزمه کردم: این دماوند است... من ... من...
صدای عجیب و آسمانی اش دوباره در گوشم پیچید: اینجا دماوند است. اینجا خانه ی من است و من سیمرغ هستم!...»
«پارسیان و من سه: رستاخیز فرا می رسد»
منبع: ایران کتاب



معرفی کتاب پارسیان و من | آرمان آرین

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا