خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در گذشته مردی جوان با مادرش زندگی می کرد. جوان هرگز به فکر زندگی و آینده اش نبود و همین امر مادر را نگران می کرد طوری که هرروز با دیدن پسرش به وی پند می داد و از او می خواست به دنبال کاری برود و درآمدی داشته باشد بلکه بتواند از این راه زندگی اش را بگذراند و همسری برگزیند، اما پسر به حرف های مادرش اهمیت نمی داد.
مدت ها گذشت تا اینکه سرانجام مرد جوان دل به دختر همسایه بست و از مادرش خواست به خواستگاری وی بروند.
مادرش به او گفت تو که هیچ شغل و درآمدی نداری چگونه می خواهی یک زندگی را بچرخانی؟ اما حرف های مادر فایده ای نداشت و مرد جوان با اصرار مادرش را راضی کرد که به خواستگاری آن دختر بروند. وقتی پدر دختر فهمید که آن جوان که به خواستگاری دخترش آمده بی کار است و هیچ اندوخته ای ندارد به او جواب منفی داد و آن ها را از خانه اش بیرون کرد، اما باز هم در جوان هیچ دگرگونی ایجاد نشد.
تا اینکه روزی از روزها شخصی به مرد جوان خبر داد که عموی او سخت بیمار است و او باید به بالین وی برود، جوان به همراه مادرش به خانه ی عموی پیرش رفتند. عموی مرد جوان سال ها پیش زن و فرزندش را از دست داده و اکنون تنها بود و وارثی نداشت. جوان که عمویش را در آن حال دید اندوهگین شد.

منبع: شیعه نیوز


ضرب المثل هنوز زرده را بالا نکشیده قدقد می کند

 
  • تشکر
Reactions: ☆Aiden☆
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا