مشاعره با حرف و

Delvin22 · 10/4/24

moh@mad گفت:
وقت و بی وقت بخور می اگرت حوصله است
چون تنک ظرف مگو کی بخورم، کی نخورم
خون و می هر دو حلال است به فتوای خرد
من که خون می خورم از دست تو چون می نخورم

طغرای مشهدی

وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم

وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم

moh@mad · 11/4/24

Delvin22 گفت:
وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم

وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها

قیصر

Delvin22 · 11/4/24

moh@mad گفت:
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها

قیصر

وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست

moh@mad · 12/4/24

Delvin22 گفت:
وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست

وادی عشق بسی دور و دراز است ولی
طی شود جادهٔ صدساله به آهی گاهی

در طلب کوش و مده دامن امید ز دست
دولتی هست که یابی سر راهی گاهی

حزین لاهیجی

Delvin22 · 13/4/24

moh@mad گفت:
وادی عشق بسی دور و دراز است ولی
طی شود جادهٔ صدساله به آهی گاهی

در طلب کوش و مده دامن امید ز دست
دولتی هست که یابی سر راهی گاهی

حزین لاهیجی

وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم

وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم

moh@mad · 16/4/24

Delvin22 گفت:
وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم

وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم

وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
مرده ان تن که بدو مژده جانی نرسد

تیر صبحی که مرا از تو سلامی نرسد
تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد

-FãTéMęH- · دوشنبه در 04:45

وفا کنیم ملامت کشیم خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

moh@mad · دوشنبه در 14:58

-FãTéMęH- گفت:
وفا کنیم ملامت کشیم خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

وصل خوبان در دل هجران بلای جان بود
وه که با ایشان و بی ایشان نشاید زیستن

-FãTéMęH- · دوشنبه در 20:04

moh@mad گفت:
وصل خوبان در دل هجران بلای جان بود
وه که با ایشان و بی ایشان نشاید زیستن

و گورستانی چندان بی‌مرز شیار کردند
که بازماندگان را

هنوز از چشم
خونابه روان است.

مبینا گوهری · دوشنبه در 22:39

-FãTéMęH- گفت:
و گورستانی چندان بی‌مرز شیار کردند
که بازماندگان را

هنوز از چشم
خونابه روان است.

وای ازین دل که نی هرگز بکامم

وای ازین دل که آزارد مدامم

وای ازین دل که چون مرغان وحشی

نچیده دانه اندازد بدامم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین