خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,329
امتیاز واکنش
15,808
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 2 دقیقه
وصف حسن تو چه گویم که ز اسباب جمال
هر چه باید همه در حد کمال است ترا

نوبت کوکبه ماه من است ای خورشید
بیش ازین جلوه مکن وقت زوال است ترا
وقت رفتن بغض کردی
خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود
انتظاری داشتی

شهریار


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad و MaRjAn

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,465
امتیاز واکنش
22,924
امتیاز
423
زمان حضور
49 روز 19 ساعت 44 دقیقه
وقت رفتن بغض کردی
خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود
انتظاری داشتی

شهریار


واجب نبود دل به بتی بیهده بستن
کاو را نبود شیوه به جز عهد شکستن

هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان
میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن

قاانی


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH- و MaRjAn

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,329
امتیاز واکنش
15,808
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 2 دقیقه
واجب نبود دل به بتی بیهده بستن
کاو را نبود شیوه به جز عهد شکستن

هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان
میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن

قاانی
وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم

وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad و MaRjAn

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,465
امتیاز واکنش
22,924
امتیاز
423
زمان حضور
49 روز 19 ساعت 44 دقیقه
وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم

وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم
وصالت ای ز جان خوش‌تر بیابم عاقبت روزی
ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم


وطن‌گاه دل خود را به جز روی تو نگزینم
تماشاگاه جسم و جان به جز روی تو نپسندم


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH- و MaRjAn

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,329
امتیاز واکنش
15,808
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 2 دقیقه
وصالت ای ز جان خوش‌تر بیابم عاقبت روزی
ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم


وطن‌گاه دل خود را به جز روی تو نگزینم
تماشاگاه جسم و جان به جز روی تو نپسندم
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
سـ*ـاقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را

امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را

سعدی


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,465
امتیاز واکنش
22,924
امتیاز
423
زمان حضور
49 روز 19 ساعت 44 دقیقه
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
سـ*ـاقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را

امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را

سعدی
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
سـ*ـاقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را

امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را

سعدی
وقت آن شد؛ که دلم را بگذارم، بروم
با تو او را تک و تنها بگذارم بروم

به کجا می شود از معرکه ی عشق گریخت
گیرم امروز از اینجا بگذارم بروم

سرنوشت من عاشق هم از اول این بود
سر دیوانه به صحـرا بگذارم بـروم

همه ی سهم من از عشق همین شد
که گلی گوشه خاطره ات جا بگذارم بروم


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,329
امتیاز واکنش
15,808
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 2 دقیقه
وقت آن شد؛ که دلم را بگذارم، بروم
با تو او را تک و تنها بگذارم بروم

به کجا می شود از معرکه ی عشق گریخت
گیرم امروز از اینجا بگذارم بروم

سرنوشت من عاشق هم از اول این بود
سر دیوانه به صحـرا بگذارم بـروم

همه ی سهم من از عشق همین شد
که گلی گوشه خاطره ات جا بگذارم بروم
واعظِ شَحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,465
امتیاز واکنش
22,924
امتیاز
423
زمان حضور
49 روز 19 ساعت 44 دقیقه
واعظِ شَحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است
وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد
بادهٔ ما هیچکس در جام نتوانست‌ کرد

در عدم هم قسمت خاکم همان آوارگی‌ست
مرگ آغاز مرا انجام نتوانست کرد


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,329
امتیاز واکنش
15,808
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 2 دقیقه
وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد
بادهٔ ما هیچکس در جام نتوانست‌ کرد

در عدم هم قسمت خاکم همان آوارگی‌ست
مرگ آغاز مرا انجام نتوانست کرد
و حضرت کرد نام نامه گلشن
شود زو چشم دل‌ها جمله روشن


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: moh@mad و (SINA)

(SINA)

کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
455
امتیاز واکنش
4,354
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 13 ساعت 51 دقیقه
و حضرت کرد نام نامه گلشن
شود زو چشم دل‌ها جمله روشن
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش در‌افکنم به همه رخت و بخت خویش


مشاعره با حرف و

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: moh@mad و -FãTéMęH-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا