مشاعره با حرف و

-FãTéMęH- · 17/11/23

وقت رفتن بغض کردی

خیره ماندی سوی من

شاید از دیوانه ی خود

انتظاری داشتی

شهریار

Behnaz138127 · 19/11/23

و تو رفتیو من ماندم یک کوله بار پشیمانی
تو چه کردی با دلم که خودت تنها درمان آنی

-FãTéMęH- · 19/11/23

وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی
فاش گردد که چه در خرقه این مهجور است
چه کنم تا به سر کوی توام راه دهند؟
کاین سفر توشه همی‏ خواهد و این ره دور است

ElnaZ☆ · 21/11/23

وآن‌که سوگند خورم؛ جز به سر او نخورم
وآن‌که سوگند من و توبه‌‌ام اِشكست كجاست؟

مولانا

-FãTéMęH- · 21/11/23

ویرانه دل ماست که بار هر نگه تو

صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

وه چه بیرنگ و بینشان که منم

کی ببینم مرا چنان که منم

مولوی

moh@mad · 21/11/23

-FãTéMęH- گفت:
ویرانه دل ماست که بار هر نگه تو

صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

وه چه بیرنگ و بینشان که منم

کی ببینم مرا چنان که منم

مولوی

وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
مرده ان تن که بدو مژده جانی نرسد

تیر صبحی که مرا از تو سلامی نرسد
تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد

-FãTéMęH- · 21/11/23

وقتی که پرسشی کنی اصحاب درد را چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس

سلمان ساوجی

ElnaZ☆ · 21/11/23

و زخمهای من همه از عشق است
از عشق ، عشق ، عشق ...

فروغ فرخزاد

-FãTéMęH- · 21/11/23

و عاشق می‌شوم
فردا،
برای گفتن
دوستت دارم
دیر است

جلیل صفر بیگی

moh@mad · 23/11/23

-FãTéMęH- گفت:
و عاشق می‌شوم
فردا،
برای گفتن
دوستت دارم
دیر است

جلیل صفر بیگی

وصف حسن تو چه گویم که ز اسباب جمال
هر چه باید همه در حد کمالست ترا

نوبت کوکبه ماه منست ای خورشید
بیش ازین جلوه مکن وقت زوالست ترا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی