مشاعره با حرف ل

moh@mad · 20/6/24

-FãTéMęH- گفت:
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد

رهی معیری

لیلی و مجنون اگر میبود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

دامن خود را بکش امروز از دست رقیب
ورنه چون فردا شود دست من و دامان تو

جغتایی

-FãTéMęH- · 20/6/24

moh@mad گفت:
لیلی و مجنون اگر میبود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

دامن خود را بکش امروز از دست رقیب
ورنه چون فردا شود دست من و دامان تو

جغتایی

لایق بندگی نی‌ام، بی‌هنری و قیمتی
ور تو قبول می‌کنی با همه نقص، فاضلم

moh@mad · 24/6/24

-FãTéMęH- گفت:
لایق بندگی نی‌ام، بی‌هنری و قیمتی
ور تو قبول می‌کنی با همه نقص، فاضلم

ل ب فروبسته‌ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتم‌زده در سین ه من نوحه‌گر است

گریه و خندهٔ آهسته و پیوستهٔ من
هم‌چو شمع سحر، آمیخته با یکدگر است

رهی

-FãTéMęH- · 24/6/24

moh@mad گفت:
ل ب فروبسته‌ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتم‌زده در سین ه من نوحه‌گر است

گریه و خندهٔ آهسته و پیوستهٔ من
هم‌چو شمع سحر، آمیخته با یکدگر است

رهی

لاله چو پریر آتش شور انگیخت
دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دلِ دیوانه ی من باش

اخوان ثالت

MēLįKąღ · 24/6/24

لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

-FãTéMęH- · 24/6/24

MēLįKąღ گفت:
لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

لطف حق با تو مدارا ها کند چون که از حد بگذزد رسوا کند

MēLįKąღ · 24/6/24

-FãTéMęH- گفت:
لطف حق با تو مدارا ها کند چون که از حد بگذزد رسوا کند

لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است

-FãTéMęH- · 24/6/24

MēLįKąღ گفت:
لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است

دلت می‌آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان داری

moh@mad · 13/7/24

-FãTéMęH- گفت:
دلت می‌آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان داری

لاله ساغرگیر و نرگس سرخوش و برما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم

-FãTéMęH- · 13/7/24

moh@mad گفت:
لاله ساغرگیر و نرگس سرخوش و برما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم

لاله چو پریر آتش شور انگیخت
دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت
فردا سحری باد سمن خواهد بیخت

مهستي گنجوی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین