مشاعره با حرف ل

Morad · 2/1/23

لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست

زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

moh@mad · 3/1/23

Morad گفت:
لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست

زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گنـ*ـاه آمده‌ایم

matieh · 20/1/23

لیکن اگر دورِ وصالی بُوَد
صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دستِ مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها

moh@mad · 21/1/23

matieh گفت:
لیکن اگر دورِ وصالی بُوَد
صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دستِ مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها

لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به‌ظاهر سخنش نیست سخن بسیار است

فرصت دیدن گل آه که بسیار کم است
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است

matieh · 23/1/23

لطف از دم صبح جان فشان‌تر
زخم از شب هجر جانستان‌تر
چون سنجق شاهیش بجنبد
پولادین صخره را بسنبد

moh@mad · 24/1/23

matieh گفت:
لطف از دم صبح جان فشان‌تر
زخم از شب هجر جانستان‌تر
چون سنجق شاهیش بجنبد
پولادین صخره را بسنبد

لطفی است که می‌کند غمت با دل من

ورنه دل تنگ من چه جای غم تست

Moubina · 25/1/23

لاف تقرب مزن به حضرت جانان
زانکه خموشند بندگان مقرب

moh@mad · 25/1/23

Moubina گفت:
لاف تقرب مزن به حضرت جانان
زانکه خموشند بندگان مقرب

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و سرخوشی همه کس نتوانند

matieh · 27/1/23

لعاب عنکبوتان مگس گیر
همائی را نگر چون کرد نخجیر
در آن چشمه که دیوان خانه کردند
پری را بین که چون دیوانه کردند

moh@mad · 27/1/23

matieh گفت:
لعاب عنکبوتان مگس گیر
همائی را نگر چون کرد نخجیر
در آن چشمه که دیوان خانه کردند
پری را بین که چون دیوانه کردند

لعل سیراب به خون تشنه لـ*ـب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی