خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
– عجیب است که ذهن اگر از قلب فرمان ببرد چه کارها می تواند بکند.

¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨

– زمانی می رسد که آدم به وجد می آید چون می فهمد که چه چیز های کمی باید همان طور بمانند تا بتوان به تلاش برای آن چه ؛

به خاطر قصور زبان. آن را انسان بودن می نامند. ادامه داد.

¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨

– زنده بودن انواع زیادی دارد. اما مرده بودن فقط یک نوع است.

¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨

– گاهی فراموش می کنم که برنامه زمان بندی دنیا مثل برنامه من نیست.

که همه چیز در حال مردن نیست.

و اگر هم هست دوباره زنده خواهد شد. با کمی آفتاب و آن امید همیشگی.

¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨

– سعی کردن و موفق نشدن بهتر از سعی نکردن است.


*****

آلمای عزیزم. به قول ویتگنشتاین. زمانی که چشم چیز زیبایی می بینید.

دوست دارد آن را نقاشی کند. کاش می توانستم تو را نقاشی کنم.

¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨

فکر می کردم زندگی در دنیایی که او نیست عجیب باشد.

با این حال. خیلی وقت بود عادت کرده بودم فقط با خاطره اش زندگی کنم.

*******

آخر سر فقط وسایلت از تو میمانند

شاید برای همین من هرگز نتوانسته ام چیزی را دور بریزم

شاید به این خاطر جهان را تلنبار میکردم

در این امید که وقتی مردم

جمع تمام چیز هایم نشانه زندگی بزرگتری از آنچه داشتم باشد


جملات نیکول کراوس

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیمی از وجودت به سوی او کشیده می شد و نیمی از وجودت مقاومت می کرد ؛

می خواست که سوار بر دوچرخه ات دور شوی. به سنگی لگد بزنی و خونسرد باقی بمانی.

در دم. هم سخت جانی یک مرد را حس می کردی.

هم بیچارگی ای که حقیر و رنجیده ات می کرد. بخشی از وجودت می گفت:

خواهش می کنم نگاهم نکن. اگر نگاهم نکنی هنوز می توانم رو برگردانم.

و بخشی از وجودت می گفت نگاهم کن.


******

سعی کرده ام بخشنده باشم. با این حال. در زندگی ام زمان هایی بوده.

سال های زیادی بوده. که خشم بر من چیره شده. زشتی ها زیر و رویم کرده.

لـ*ـذت خاصی از تلخی برده ام. خودم به پیشوازش رفته ام

بیرون ایستاده بوده. و من دعوتش کرده ام داخل.

به دنیا اخم می کردم. او هم به من اخم می کرد. نگاه مشمئزمان به هم قفل شده بود.


جملات نیکول کراوس

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا