خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۹
* آنابل*
سریع گوشی و ازش گرفتم و به شماره نگاه کردم، وای آره آیانه!
گوشی و گذاشتم دم گوشم، از کجا شماره رابرت و پیدا کرده؟ ما ایرانیم، شماره ایرانی داریم، چطور ممکنه؟!
گفتم:
- الو، آیان؟
- به به عروسک خانم، افتخار دادین.
- شماره رابرت و از کجا آوردی؟
- ممنون منم خوبم‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، فاطمه بیابانی، Ghazaleh.A و 9 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱۰
شیشه رو دادم پایین تا شاید کمی از التهاب درونیم بخوابه، از حرص داغ کرده بودم! عصبانیتم رو سر گاز خالی میکردم، سرعتم رفته بود روی ۲۰۰ تا، پویا و رابرت غر میزدن اما آویر داشت با آرامش کنت آتیش میزد. این خونسردی غیر طبیعیش اعصاب رو متشنج میکرد. یهو رابرت با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، فاطمه بیابانی، Ghazaleh.A و 8 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱۱
با جدیت تو چشماش خیره بودم، میدونم میخواد اذیت کنه، تو یه سانتیه صورتم گفت:
- عشقم بهتره بیای شام بخوریم، چون بعد شام کلی کار هست برای انجام دادن.
حالت چشماش با آهیر فرق داشت، حتی رنگش هم متفاوت بود، آویر سردتر و آبی تر بود، آهیر گرم نبود، اما به این سردی هم نبود و صد البته رنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، فاطمه بیابانی، Ghazaleh.A و 6 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱۲
سر میز نشستیم، فقط من و آویر سر میز بودیم. منتظر موندیم پویا و رابرت هم بیان؛ رو به آویر گفتم:
- پویا که تو اتاقه، رابرت کجاست؟
در حالی که داشت دکمه های پیرهنش رو باز میکرد گفت:
- داشت با تلفن حرف میزد.
هنوز لباس هاشو عوض نکرده بود. به غذای روی میز نگاه کردم، نمیدونستم چیه، گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، فاطمه بیابانی، Ghazaleh.A و 6 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱۳
همه از جا بلند شدند و سلام کردن، بعد از سلام و صبح بخیر گفتن به همه، برق ها را خاموش کردیم، فقط هالوژن ها روشن بود. به سمت ویدیو‌پروژکتور رفتم تا جلسه رو شروع کنم. از اونجایی که همه انگلیسی متوجه می شدند و رابرت به همراه بچه هایی که به صورت مجازی در جلسه حضور داشتند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، Ryhwn، فاطمه بیابانی و 9 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱4
با دیدن کسی که از ماشین پیاده شد فهمیدم که به جز آویر دیوونه های دیگه ای هم هستن. یهو یاد موقعیتی که توش بودیم افتادم، وای این اینجا چه کار میکنه؟! نفهمیدم چطوری خودم و بهش رسوندم سریع تا اومد در ماشین و ببنده پریدم تو ماشین، سمت شاگرد نشستم. با تعجب در و باز کرد، اومد تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، ASaLi_Nh8ay و 6 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 15
*آگرین امیدوار*
درحالی که داشتم مسواک میزدم رفتم سمت کمد لباسهام، یه دست مانتو شلوار ست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، ASaLi_Nh8ay و 5 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 16
یکم که آروم تر شدم رفتم دستشویی، دستو صورتم رو شستم. لباسهام رو با یه شومیزطوسی، شلوار جذب مشکی و شال مشکی عوض...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، ASaLi_Nh8ay و 6 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 17
با دیدن صحنه روبه روم ابرو هام بالا پرید.
صدای آهیر از پایین اومد که داد میزد:
- آویر اون بالا چه خبره؟ چرا آگرین جیغ زد؟
- هیچی نیست.
- مطمئن؟
- آره
با صدای آروم تری رو به آنا و آگرین گفتم:
- ابنجا چه خبره؟
آنا در حالی که دکمه های پیرهنش تا زیر سـ*ـینه اش باز بود،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عجیب
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، ASaLi_Nh8ay و 6 نفر دیگر

amin.roman

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/21
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
345
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
1 روز 6 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 18
با آنابل تو ماشین نشسته بودیم و داشتیم میرفتیم خونه ما.
واقعا دوست ندارم تنهاییم رو با کسی شریک شم.
این ۴ روز که نبود خیلی خوب بود.
ذهنم درگیره آگرین بود.
تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان باطل شد | amin.roman کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، ASaLi_Nh8ay و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا