خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Arti

مدیر آزمایشی تالار معماری
مدیر آزمایشی
  
عضویت
6/9/20
ارسال ها
523
امتیاز واکنش
3,693
امتیاز
228
سن
22
زمان حضور
54 روز 15 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان:روجیار
نویسنده:پولاریس
نام ناظر:*RoRo*
ژانر:عاشقانه، تراژدی
خلاصه:فاطمه، دختری که بر حسب نظر بقیه، یه مدتی رو با مرتضی نامزد می‌شه.
درحالی که اون از مرتضی می‌ترسه و فکر می‌کنه آدم زندگی نیست.بعد از آشنایی با مرتضی و دل دادن به هم، ازدواج می‌کنند و بعد یه مدتی مرتضی کشته میشه.مدارک مرتضی هم مفقود الأثر میشن.


نقد و بررسی رمان روجیار | Arti کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *ELNAZ*، FaTeMeH QaSeMi و 9 نفر دیگر

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,274
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 14 ساعت 32 دقیقه
نقد و بررسی رمان روجیار
سرآغاز هر نامه به نام خداست
که بی نام او نامه یکسر خطاست


*نکته: این نقد بخشی از رمان رو لو می‌دهد!
یکهو وارد داستانی عادی و روزمره شدن جرئت زیادی میخواهد چون جو آرام است اما؛ قلم خوب نویسنده، می‌تواند خواننده را ماندگار کند و روجیار همچین راهی را در پیش گرفته بود. از ابتدا و از همان اسم اصیل رمان که به معنای روزگار است، رمان هم کاملا در راستای یک‌ روزگار عادی و ساده‌ی زیبا است.
رمان روجیار تا حد زیادی توانسته بود حس هایی اعم از ترس، غم و شادی را در شخصیت هایش نشان دهد اما؛ نویسنده توصیفات ظاهر و مکان را کاملا فراموش کرده بود! طوری که منِ خواننده، از فاطمه جز اینکه دختری چادری است هیچ تصوری ندارم و از مرتضی فقط رنگ طوسی چشمانش را می‌دانم. شما توانسته بودید پوشش و لباس افراد را در وقت لازم در رمان جای دهید اما در اطراف چه می‌گذرد؟ امارت پدر بزرگ مرتضی چه شکلی است؟ خانه مرتضی و خانه فاطمه چطور؟
جز این مورد، توصیفات بر شخصیت‌ها نیز تاثیر گذاشته است. چرا که فاطمه، گاهی پدرش را پدر خطاب می‌کرد و گاهی بابا! خوب در این حال خواننده صمیمیت بینشان را نمی‌تواند متوجه شود و جدا از این انگار شما کمی هم عجله داشتید و این عجله باعث شده خلق کردن شخصیت‌ها را فراموش کنید.
"با صدای پدرم، دستامو شستم و درحالی که دستامو با دامن لباسم خشک میکردم به طرفش رفتم.
_سلام بابا جون... خسته نباشی.
بابا روی سرم دست کشید و گفت:
_سلامت باشی دخترم... به لیوان چایی برام میاری؟"
همچنین در این گفتگو، لحن و حالت چهره پدر فاطمه و خود فاطمه چگونه بود؟ چهره هایشان چطور؟
نه تنها در اینجا بلکه شما در بسیاری از موارد حس‌های قبل دیالوگ را فراموش کرده اید بلکه فکر نمی‌کنید کمی زود از صدای پدر به دست کشیدن روی سر فاطمه رسیدیم؟ نویسنده عزیز از نظر من اگر بعد هر بار نوشتن، متنتان را چند بار بخوانید متوجه صبحت های من می‌شوید. همچنین سعی کنید گذر تند تند ماه های سال را قید نکنید و با تغیر فصل این تغیرات را هویدا کنید. به جز این چند مورد، در موقعیت های دیگر نسبتا سیر خوبی داشتید اما هنوز برای بی نقص شدن راهی طولانی در پیش دارید ولی فراموش نکنید قلم شما پتانسیل بی نقص شدن را دارد. همانطور که در اینجا، باور پذیری رمان شما بزرگترین نقطع قوتتان بود! رمانی مثل رمان شما که سیری نسبتا ثابت دارد لزوما نیاز به یک شخصیت پردازی خوب و دور از کلیشه و مبالغه دارد. اسم‌هایی که استفاده کردید، عقیده فاطمه، عزت نفس مرتضی که چیزی شبیه غرور کاذب نبود و نشان دادن عدالت خدا و گردش دنیا در ماجرای عاشقی فرزاد، همه و همه یک‌ خواننده را پای رمان شما نگه می‌دارد. فقط در برخی از موارد به طور مثال شکر فاطمه از خدا به خاطر وابسته نبودن مرتضی به مال دنیا و حرف هایی که فاطمه با خود می‌گفت اعم از:
"عادتم بود که این شکلی فکرای زشتو از ذهنم برای مدتی کوتاه دور کنم"
نیاز نیست! همانا زمانی که رفتار و حالات شخصیت‌ها این ویژگی هارا بیان می‌کنید دیگر نیاز به تکرار دوباره نیست. همچنین مشکلات خانوادگی مرتضی و شیوه ازدواج مرتضی و فاطمه یکی از اتفاقات رایج اجتماعی است که رمان‌ها کمتر به آن می‌پردازند و این خلاقیت شمارا می‌رساند. ولی تنها جایی که برای من نامفهوم است اصرار بر ازدواج فاطمه، از طرف خانواده‌اش است! چرا؟ و این‌که مگر فاطمه نگفت زن عمویش چندین بار قضیه خواستگاری پسرش را پیش کشیده، پس چرا بعد از جواب رد دادن فاطمه، زن عمویش با او سر سرسنگین شد و دیگر در رمان نیامد؟
رمان شما در نهایت با مرگ مرتضی هر دو ژانرش را کاملا در بر گرفت منتها اگر ژانر اجتماعی را هم اضافه کنید کارتان در بخش ژانر، حداقل تا اینجا، بی اشکال می‌شود. روجیار قلم و راوی زیبا و یکدستی داشت البته جز این‌ جمله فاطمه که مخصوص به راوی سوم شخص است! که بهتر است تغیری کوچک ایجاد کنید.
"غافل از اینکه ماجرا از روز بعد شروع میشد"
در نهایت در یک‌ جمله می‌توان گفت اگر نویسنده رمان روجیار کمی خلاقیت و حساسیت بیشتری در خلاصه خرج کند و به همراه رعایت نکات گفته شده کلیشه های کوچکی ماننده تیکه انداختن پسر های خیابانی را حذف کند رمان خیلی خوبی را تمام می‌کند.
قصد من به هیچ‌وجه تخریب نبود و امیدوارم درپیشرفت نویسنده موثر بوده باشم.

نکته: این رمان تا پست .... توسط بنده نقد شده است.
*همچنین هر گونه شباهت بین نقد‌ها امری منطقیست و همه‌ی ما طبق یک اصول نقد می‌کنیم.
پایان.
1399/12/11
Arti
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان روجیار | Arti کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، *ELNAZ* و 9 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
«به نام او»
نقد و برسی رمان روجیار

واقعیت، واقعیت است. فرقی هم ندارد در کجا و چه زمانی اتفاق بیفتد یا چقدر از آن واقعیت اطلاع داشته باشیم و کجا پیاده کنیم.
روجیار هم ته مایه‌هایی از واقعیات جامعه را نشان می‌داد؛ هر چقدر هم ایده خاص و نو نباشد نمی‌توانیم بگوییم کلیشه یا تکراری است. درد مردم کلیشه نیست و حقایق را هم نمی‌توانیم عوض کنیم.
ترجیح نویسنده روی این بود که یک سری مشکلات در قالب غم و تراژدی تقدیم کند، مشکلی نیست البته.
تراژدی را به خوبی می‌توانستیم احساس کنیم، این قطعا یک عنصر داخل رمان شماست که چند منتقد و خواننده هم بیاوریم باز هم همنظر خواند بود که روجیار احساس غم را انتقال می‌دهد! این احساسات را هم عملا مدیون شخصیت‌هایی که خلق کردید هستید. خیلی پیچیده نیستند و این باعث می‌شود به سادگی آنها را درک کرد، می‌توانیم بدون لحظه‌ای فکر بگوییم خلق و خوی هر کدام چگونه است.
خیلی شخصیت‌های ساده برای تراژدی خوب نیستند چون ما دنبال یک زاویه جدید از تراژدی هستیم ولی در ژانر اجتماعی هر چه شخصیت ساده‌تر و واقعی‌تر، رمان بهتر! ظاهرا ژانر اجتماعی ندارید (اضافه کنید) بر فرض در روجیار ژانر اجتماعی هم داریم، سادگی شخصیت‌ها دوست داشتنی و باورپذیر است.
فکر می‌کنم خلاصه رمان شما هم صحنه فوت مرتضی را توضیح می‌دهد، خب بسی عالی اما کاش این مقدمه بود! صحنه‌های مهم رمان برای مقدمه مناسب‌تر هستند. باز به میل خودتان هست چون از نظرم وجود این قسمت در خلاصه هم عیب ندارد.
اگر از حرف‌های تکراری دست برداریم و به جزئیات بیشتری بپردازیم، عرضم به حضورتون که درباره سازگاری سیر موافق نیستم.
من می‌گویم از دیدگاه من سیر تند بود، چرا؟ دلیلام:

  • وقتی رمان را شروع کردم خیلی تند با همه شخصیت‌ها آشنا شدم! مرتضی خیلی زود وارد قضیه شد جوری که من با خودم گفتم چی شد یهو؟! کِی اومد خواستگاری؟ (درضمن همه جا نوشته بودید خاستگاری، خواستگاری درسته جانا) البته سیر پرسه آشنایی یک ماهه مرتضی و فاطمه خوب بود.
  • فرزاد کِی عاشق شد؟! من احساس کردم همان دیروز بود که از فاطمه سو استفاده کرد و فردای همان روز دختر مورد علاقه‌اش خودکشی کرد.
  • فکر نمی‌کنید زود رفتند سر خانه و زندگی؟ چطور آنقدر تند 6 ماه گذشت؟! کِی فاطمه باردار شد؟
  • کاش پریشانی فاطمه بعد از مرگ مرتضی را در برهه طولانی‌تری نشان می‌دادید، تقریبا چند پست بعد از آن فاطمه بچه‌هایش را به دنیا آورد.
پیشنهادم اینه که در اتفاقات مهم و حالات روحی مهم شخصیت‌ها بیشتر وارد جزئیات بشوید و سیر را کمی کند بگیرید و در اتفاقاتی که چندان مهم نیستند تند بگذرید تا سیر متعادل باشد.
مورد دیگری که به چشمم خورد و مرا کمی پکر کرد، این بود که مرتضی یک پست قبل از مرگش این دیالوگ را داشت:
-چهار ماهو تموم کردی!...تا پنج ماه دیگه هم باید صبر کنم؟...اومدیم و من تا اون روز نبودم!...اونوقت فرصت دیدنشونو از دست میدم!

خب وقتی من این دیالوگ را دیدم قطعا حدس زدم که قرار است مرتضی بمیرد و حدسم هم درست از آب درآمد!
شما قلم زیبایی دارید، بدون تعارف. فقط این چیزها را اسپویل نکنید بهتر است.
و اینکه یک انتقاد دیگر هم درباره مرگ مرتضی دارم، نفهمیدم چه شد! یعنی آنقدر غرق احساسات فاطمه شدیم که نفهمیدیم چجوری آنجا رفت، کجا مُرد، چجوری بود و...
مرتضی جلوی در مُرد؟ آنور خیابان؟ جای دیگر؟ یا چی؟
من فقط حس آن لحظه فاطمه را درک کردم، تصویر جلویش را نتوانستم تصور کنم.
توصیف چهره و مکان سختتر از احساسات نیست و به مراتب ساده‌تر هست. به آنها هم اهمیت دهید که بگویم صد در صد توصیفات شما خوب است!
رمان روجیار به طور کلی رمانی دوست داشتنی، غم انگیز و باورپذیر بود. خوشی و غم را در کنار هم به نحو شایسته خواننده حس می‌کرد. فقط کمی نویسنده عجول بود و باید بیشتر روی توصیفات چهره و مکان کار کند.

«سپاس بابت انتقاد پذیری شما
هادِس
کادر نقد رمان 98»


نقد و بررسی رمان روجیار | Arti کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، حنانه سادات میرباقری و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا