- عضویت
- 20/4/22
- ارسال ها
- 284
- امتیاز واکنش
- 3,018
- امتیاز
- 228
- سن
- 18
- محل سکونت
- اردبیل
- زمان حضور
- 26 روز 15 ساعت 53 دقیقه
ملیکاماو همان خاکستر بی نامی بود، که مکتب خداوندگاران آتش و خاکستر، نمی توانستند روح شوریده و مجنون اش را آرام سازند. و در عین حال به فلسفه آشوب تاریکی که انگره پدید آورده بود دل نمی بست و ازآن به عنوان حکمتی نام می برد که ظاهرش دلربا ولی وجودش چیزی جز آشوب نیست.
هرآنچه که انگره از آن به نام فلسفه یاد میکرد، در بین وجود های شرحه شرحه آن خاکستر نجوا میکرد.
خاکستر مرتد بسی در هستی درنگ و هجرت و داغ و حسرت و شیون ها نمود، و در آنسوی صور عالم محسوسات مادی، و پس از هزارمین گردش آن آتشین آهوی فلک پیما.....
فرنوشی را یافت که عین خود هستی در وجود وجودش، پاسخ تمام ژرفناهای عمق تاملات شرحه شرحه شرحه اش بود.
خاکستر مجنون به آن اندیشه نوری بازگشت که ز آن مرتد و حیران و سوال پیچ گشته بود. از دل آن فلسفه نور، نقش و صور فریان بر دفتر حق دلش نقشبندی شد!
تا آنکه کاملش کرد و آتش جنون اش عالمی را خاکستر نمود
حالا من یک سوال می پرسم
کیستی؟ آمدنت بهر چه بود؟
آمدنم بهر رمان نوشتن بود
اگه دلت بخواد یه چیز غیر ممکنی رو ممکن کنی؟ اون چیه؟
به سوال نفر قبلی، جواب بده!
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com