خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Do not be fooled by my calm and cool appearance! There is a fire in me, which, if I do not restrain it for a second, engulfs my whole world like a mass and burns it with all its cruelty! Yes, this fire; It is the result of their violence!
I am no longer my childhood!
***


گول ظاهر آرام و خونسردم را نخور..!
آتشی در وجودم نهفته‌است؛ که اگر ثانیه‌ای او را مهار نکنم..!
تمام جهانم را همانند یک توده در برمی‌گیرد و با بی‌رحمی تمام، آن را در خود می‌سوزاند...!
آری، این آتش؛ حاصل خشونت‌های آنهاست! :)
من، دیگر منِ دوران طفولیت نیست!
.


!Kamelia Parsa | Hush کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Jãs.I و The unborn

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Where are you mother? Where are you, the bearer of false beliefs? Where are you, the bearer of unjust anger? Now that there is no time for change, now why ?! Now that I have an illusion from any group, now why ?!
***


کجایی مادر؟
کجایی ای حمل کننده‌ی باورهای غلط؟!
کجایی ای حمل کننده‌ی غضب‌های بی‌جا؟!
حال که دیگر حالی برای تغییرنمانده است، حالا چرا؟!
حال که از هر جمعی وهم دارم، حالا چرا؟!


!Kamelia Parsa | Hush کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Jãs.I و The unborn

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
From my girlish wishes, there are a handful of ashes left! The dreams that I had for being a girl burned to ashes. Colorful wishes, which had now turned to a handful of ashes! They burned in a fire called repression! And one sentence is enough for me to be speechless in the face of their repression!
***


از آرزوهای دخترانه‌ام دیگر مشتی خاکستر باقی مانده است!
آرزوهایی که به جرم دختر بودنم سوختند و خاکستر شدند.
آرزوهای رنگارنگی که حال به یک مشت، خاکستر تبدیل شده بودند...!
سوختند در آتشی به نام سرکوب!
و یک جمله کافیست تا مجبور شوم در مقابل سرکوب‌هایشان بی‌زبان شوم..!


!Kamelia Parsa | Hush کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و Jãs.I

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
And a re-examination of memories ignites a fire in my seemingly calm heart! The fire that sometimes burns the walls of my heart. Days and memories I do not know how I spent them? But I know, out of all the pressure and pain, I came out proud. Now the result of all those sorrows is an invincible girl!
***


و یک مرور دوباره‌ی خاطرات
آتشی می‌افکند در قلب به ظاهر آرامم :)
آتشی که گاهی دیواره‌های قلبم را در خود می‌سوزاند.
روزها و خاطراتی که نمی‌دانم چگونه آن‌ها را گذراندم.
اما می‌دانم از زیر آن همه فشار و درد سربلند بیرون آمده‌ام.
اکنون حاصل تمام آن دردها دختریست شکست‌ناپذیر!


!Kamelia Parsa | Hush کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: The unborn، Jãs.I و Erarira

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
I'm not crazy, I'm just a little bit alone, that's it! The burdens of loneliness on my shoulders make me crazy! why are you looking at me? Have you not seen it alone? Your look bothers me, do not look at me with ridicule! I will one day become someone dear!
***


من دیوانه نیستم، فقط اندکی به اندازه‌ی یک مشت خاک تنهایم، همین!
بارهای تنهایی‌ بر دوشم مرا دیوانه نشان می‌دهد!
چرا نگاه می‌کنی؟تنها ندیده‌ای‌؟
نگاهت آزارم می‌دهد، با تمسخر نگاهم نکن!
من هم روزگاری عزیز دل کسی خواهم شد. :)


!Kamelia Parsa | Hush کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و Jãs.I

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Sometimes, how silently we are sculpted! We do not smile, we do not complain! We become motionless like a statue and look alone!
We look and we look again, until maybe someday someone will appear and break the shell of our rocks!
***


گاهی وقت‌ها چقدر بی‌صدا مجسمه می‌شویم!
نه لبخندی برلب می‌آوریم!
نه شکایتی از دل خارج می‌کنیم!
همانند مجسمه بی‌حرکت می‌شویم!
و تنها می‌نگریم!
می‌نگریم و بازهم می‌نگیرم تا شاید زمانی فردی پیدایش شود و پوسته‌ی سنگی‌امان را بشکند:


!Kamelia Parsa | Hush کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و Jãs.I

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
At night, under the shower, I shed my tears. The pain of my wounds, wounds that do not heal with sedatives or by resting and sleeping!
The wounds that deepen and deepen with the bites and sarcasm of those around me. Annoying glances that are salty on my wounds! The looks that follow me and others like me everywhere. Looks that hurt my soul. It torments my body and hurts my heart!
***



شب‌ها زیر دوش اشک‌هایم، رها می‌کنم بغضِ زخم‌هایم را
زخم‌هایی که نه با قرص آرام‌بخش خوب می‌شوند و نه با استراحت و خفتن!
زخم‌هایی که با نیش و کنایه‌های اطرافیانم عمیق و عمیق‌تر می‌شوند.
نگاه‌هایی آزار دهنده که نمکی است بر روی زخم‌هایم!
نگاه‌هایی که در همه جا دنبال من و هم‌جنس‌های من هستند.
نگاه‌هایی که روحم را آزار می‌دهد.
جسمم را معذب و قلبم را آزرده خاطرمی‌کند !



!Kamelia Parsa | Hush کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و Jãs.I
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا