پارت دوم
دیگر حتی نای حرف زدن با انسانهای معمولی را نداشتم. شایدهم داشتم؛ اما نمیخواستم انرژیام را برای کارهای جزئی از دست بدهم. باید انرژیام را ذخیره میکردم، تا تمام آنها را برای رسیدن به آن هدفِ شومم صرف کنم!
قبل از آشنایی با همسرم تنها یک کشیش بودم. کشیشی که محبوبیت خاصی در کلیسا داشت؛ محبوبیتی که حال دیگر فراموش شده بود. به
آرام گرهی مابین ابروهایم را عمیقتر کردم و درحالی که به فضای بیرون از ماشین خیره شده بودم لـ*ـب باز کردم:
-برای تمام کردن یک کار قدیمی!
پیرمرد بینیاش را بالا کشید و درحالی که سیبیلهای کم پشتش را لمس میکرد گفت:
-مسلما یک آدم عادی، میتونه چه کاری تو کلیسا داشته باشه؟!
آخ عجب پیرمرد سمج و پرحرفی بود. از او و امسال او متنفر هستم، چگونه میتوانستم با حرفهای آنها کنار بیایم؟! افسوس افسوس که دستانم بستهاند؛ وگرنه با مشت در دهان آن پیرمرد میکوباندم تا دیگر جرعت فضولی کردن را نداشته باشد! کلافه نفسم را از سـ*ـینهام خارج کردم و گفتم:
-برای یک اعتراف کوتاه به کلیسا میرم!
پیرمرد گلویش را صاف کرد، درحالی که صدای ضبط ماشین را بیشتر میکرد گفت:
-موفق باشی مردجوان!
و بازهم آه سوزناکی مهمان سـ*ـینهام شد! موفقیعت دیگر در دنیایم معنایی ندارد. اکنون درگیر یک کینه شدهام؛ کینهای که دیگر برای سرکوب کردنش دیر شده است!
به افرادی که در پیادهرو درحال رفت و آمد بودند خیره شدم، هرکدام از آنها دغدغهی خودشان را داشتند. دغدغههایی که دیگر برایشان عادت شده بود. آه، در این دنیا اقدامی نکنند که شاید روزی در بهشت به آرامش رسند! قانونهایی که دیگر بسیار کلیشهای و ضایع بودند.
پیرمرد فرمان را چرخاند و گفت:
-اسمت چیه پسرجان؟
چشمانم را بر روی هم فشردم و زیرلب فحشی نثارش کردم. درحالی که حلقهی ازدواجه در انگشتم را لمس میکردم گفتم:
_دیوید!
پیرمرد به سمتم برگشت. درحالی که صورتم را وارسی میکرد. گفت:
-کلیشهای ترین اسم جهان!
به بیرون از ماشین خیره شدم و بیمیل لـ*ـبهایم را حرکت دادم:
-انسانها، عاشق کلیشهان! پدر و مادر من هم انسان بودن!
پیرمرد لبخندی زد و دیگر صحبتی نکرد. شاید بیمیلیام را حس کرده بود. شایدهم ذهنش در جای دیگری بود!
در حال تایپ رمان شیطان واعظ | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸
بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸
forum.roman98.com
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com