خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قلم و ایده رمان چطوره؟

  • عالی

  • خوب

  • بد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
560
امتیاز واکنش
16,971
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
*به نام خالق او*
نام رمان : درنده خاموش
نویسنده : Armita.M کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر رمان : عاشقانه، جنایی-مافیایی، معمایی
نام ناظر : YeGaNeH
خلاصه :
در گوشه‌ای از دنیا، هرکس به دنبال هدف و انتقام خود است. فکر می‌کنند از همه چیز آگاهند؛ اگر از گوهر کوچکی بی‌خبر باشند، آن همه کیش و مات بیهوده خواهد شد!
درنده خاموش، انسانی است که مظلومانه رانده شد؛ نباخت و خود را ساخت. فردی که تقاص گذشتگان را پس می‌داد؛ اما او برگشت! بازگشت تا آن جدال بی‌رحم را به دست بگیرد!
قرار نبود رحمی در کار باشد و تا نابودی، پایانی نمانده بود!


در حال تایپ رمان درنده خاموش | Armîtå_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Melika Kakou، FaTeMé_KH و 37 نفر دیگر

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
560
امتیاز واکنش
16,971
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
!*به نام آفریننده باران *!
مقدمه:
همچو کشتی که در میان اقیانوس‌ بی‌انتهایش سفر می‌کند، درحال غوطه‌ور شدن است. آسمان به لطافت، میان سکوت وهم‌آور جهان پرسه می‌زند؛ گویا دنیا در آسودگی به سر می‌برد؛ منتها آیینه گیتی، درحال مِه‌گرفتگی است.
احساس تنهایی می‌کند. هیچ فردی از حال درونش آگاه نیست!حتی یک نفر، نمی‌داند حس پوچی درونش، چگونه به قلبش چنگ می‌اندازد!


{پارت گذاری، یکشنبه و پنجشنبه انجام می‌شود}


در حال تایپ رمان درنده خاموش | Armîtå_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، FaTeMé_KH، MaSuMeH_M و 35 نفر دیگر

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
560
امتیاز واکنش
16,971
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت اول
|. انجمن رمان نویسی 98.|

با دیدن کاملیا تو اون وضع، جیغی از بهت کشیدم!

از جیغ من، جیغی کشید و سرش به سقف یخچال نقره‌ای رنگ آشپزخونه؛ برخورد کرد.
صورت سفیدم، از خنده گلگون شده بود!
در یخچال باز، دوتا پا آدمیزاد بیرون بود!
با خنده، می‌گم:
-زنده‌ای هنوز؟
از همین‌جا؛ صدا بد و بیراه گفتن‌هاش رو می‌شنیدم.
با حرص، جیغ می‌زنه:
-آخ سرم! آرتمیس کمکم کن!
قهقهه‌ای می‌زنم و می‌گم:
-حقت نیست، مثل تمام رییس‌های دیگه؛ تنبیهت بکنم؟
حرصی می‌گه:
-خانم رییس بزرگ‌وار! حالا لطف می‌کنی بهم کمک کنی؟
با خنده می‌رم پیشش و از دو طرف شکمش، اون‌رو بیرون می‌کشم.
هوفی می‌کنه و می‌گه:
-خدا خیرت بده. نفسم بند اومده بود!
دست به سـ*ـینه، نگاهش می‌کنم و می‌گم:
-داخل یخچال چیکار می‌کردی تو؟! نمیگی من دوتا پا بیرون اومده از یخچال ببینم، سکته می‌کنم؟
چشم‌های روشنش رو به چشم‌هام می‌دوزه و مظلومانه می‌گه:
-گشنم بود خب! تو یخچالت هم چیزی نبود! غذا سفارش بدم؟
دستی، به موهای خیس و نمناکم می‌کشم و می‌گم:
-آره بده. خودت که می‌دونی؛ وقت خرید ندارم! پرونده‌هارو هم مرتب کن، یه چک بکنم؛ که دیگه کاری تو ایران نمونه.
سری تکون می‌ده و به سمت پذیرایی می‌ره.
برای کمی استراحت، به اتاقم می‌رم. تم مشکی، سفید اسپرتی داشت. حدودا فقط برای هفت ساعت خواب، از اتاقم استفاده می‌کردم.
پنجره اتاقم، منظره بسیار خوبی داشت! شهر پرجمعیت تهران، از پنجره اتاقم به نمایش درآمده بود.
کمی پنجره رو باز می‌کنم و از پنجره، به آدم‌های درحال رفت و آمد؛ خیره شدم. شاید این بار آخری بود، که می‌تونستم همچین منظره‌ای رو ببینم!
انتقامم که گرفته بشه، مرده و زنده بودنم فرقی نداره!
با صدا کاملیا، به خودم اومدم و به سمت پذیرایی رفتم.
داد می‌زنه:
-بیا. غذاها سرد می‌شن.
این بشر، یک تن هم غذا بخوره سیر نمیشه! درعجبم، چطور هنوز لاغر مونده!
دور دهنش، سسی بود و مثل جاروبرقی؛ سیب زمینی‌ها سرخ کرده رو داخل دهنش می‌برد!
با بهت می‌گم:
-آرام خواهرم! فرار نمی‌کنن.
توجه‌ای نمی‌کنه و به خوردن ادامه می‌ده.

ساندویچ رو برمیدارم و خیره به برنامه درحال پخش، گازی بهش می‌زنم.


در حال تایپ رمان درنده خاموش | Armîtå_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • پوکر
Reactions: YeGaNeH، Marzi 900، FaTeMé_KH و 37 نفر دیگر

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
560
امتیاز واکنش
16,971
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوم
|. انجمن رمان نویسی 98.|



-کاملیا، آماده‌ای؟
با چهره خواب آلودی، روبه‌روم ظاهر می‌شه:
-آره، آره. بریم.
دسته چمدون مشکی‌ام رو گرفتم و از آپارتمانم خارج می‌شم. نگاهی کلی به آپارتمان می‌اندازم و دست کاملیا رو می‌کشم و وارد جنسیس مشکی‌ام می‌کنم.
کاملیا، دست به ضبط می‌بره و موزیک رو پخش می‌کنه:

Wearing a warning sign
یک علامت هشدار پوشیدم.
Wait ’til the world is mine
منتظر باش، تا وقتی که دنیا مال من بشه.
Visions I vandalize
ببین که من خرابکاری می‌کنم.
Cold in my kingdom size
توی قالب پادشاهی‌ام سردمه.
Fell for these ocean eyes
مجذوب اون چشم‌های اقیانوسی می‌شم.
You should see me in a crown
تو باید من رو وقتی که تاج رو سرمِ ببینی.
I’m gonna run this nothing town
من قراره، این شهر رو به هیچ تبدیل کنم.
Watch me make ’em bow
نگاهم کن، وقتی که مجبورشون می‌کنم تعظیم کنند.
One by one by one
یکی، یکی.
One by one by
یکی، یکی.
You should see in a crown
تو باید من رو وقتی که تاج رو سرمه ببینی.
Your silence is my favorite sound
سکوت تو، صدای مورد علاقه منه.
Watch me make ’em bow
نگاهم کن، وقتی که مجبورشون می‌کنم تعظیم کنند.
One by one by one
یکی، یکی.
One by one by one

یکی، یکی.

{بیلی آیلیش، You should see me in a crown}

به کاملیا نگاهی می‌اندازم، چشم‌هاش بسته بود و معلوم بود خوابیده.
با سرعت بیشتر، به سمت فرودگاه حرکت می‌کنم.

***
حس عجیبی دارم! ثانیه به ثانیه، به انتقامم نزدیک می‌شم.
داخل فرودگاه، مسافرها با دعا خیر خانوادشون؛ راهی می‌شن.
من، خیلی وقته خانواده‌ای ندارم! خانواده من همون روز مردند!
همون روز، با خاطراتم دفن شدند!
تنها کسی که دارم، کاملیا هست!
با شیطونی‌هاش؛ همیشه لبخند به لـ*ـبم میاره.
کاملیا، اشاره‌ای به پشت سرم می‌کنه و می‌گه:
-فکر کنم اومدند.
نگاهی به پشت سرم می‌اندازم. دو پسر، به همراه یک دختر حضور داشتند.
هر سه، جلو اومدند و سلامی کردن.
سری تکون دادم و گفتم:
-سلام. آرتمیس هستم؛ درنده خاموش.


در حال تایپ رمان درنده خاموش | Armîtå_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Marzi 900، FaTeMé_KH و 33 نفر دیگر

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
560
امتیاز واکنش
16,971
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سوم
|.انجمن رمان نویسی 98.|



دختر، چشم‌های مشکی‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان درنده خاموش | Armîtå_M کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: YeGaNeH، Elaheh_A، Marzi 900 و 34 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا