مشاعره با رباعیات خیام

moh@mad · 21/1/21

حسن رشتبری گفت:
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد

دی کوزه‌ گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او می‌گفت
من همچو تو بوده‌ام مرا نیکودار

حسن رشتبری · 21/1/21

moh@mad گفت:
دی کوزه‌ گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او می‌گفت
من همچو تو بوده‌ام مرا نیکودار

روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت

moh@mad · 21/1/21

حسن رشتبری گفت:
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

حسن رشتبری · 21/1/21

moh@mad گفت:
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد

moh@mad · 21/1/21

حسن رشتبری گفت:
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد

در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

Ryhwn · 22/1/21

یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک نوشیدنی در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما سرخوش شدند

حسن رشتبری · 22/1/21

Ryhwn گفت:
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک نوشیدنی در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما سرخوش شدند

دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ورنیک نیامد این صور عیب کراست

Ryhwn · 23/1/21

حسن رشتبری گفت:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ورنیک نیامد این صور عیب کراست

تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت

حسن رشتبری · 23/1/21

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز میفروشان کایشان
به زانکه فروشند چه خواهند خرید

Ryhwn · 24/1/21

حسن رشتبری گفت:
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز میفروشان کایشان
به زانکه فروشند چه خواهند خرید

در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی