خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
لئونتس با خشنودی تمام سرگرم پذیرایی از پولیکسینس پادشاه بوهیمیا و دوست زمان کودکی خویش است؛ ولی چون هرچه تعارف می‌کند نمی‌تواند مهمان خود را متقاعد سازد که تمام زمستان را نزد او بماند، از همسر خود خواهش می‌کند با اصرار موافقتش را جلب کند. وقتی ملکه به سهولت موافقت مهمان را کسب می‌کند، شک و تردید لئونتس برانگیخته می‌شود و به این خیال می‌افتد که باید بین این دو سَروسِری باشد. این احساس شک شاه به زودی به مشغله فکری شبانه روزی او تبدیل می‌شود، تا آنجا که به یکی از مشاوران وفادارش به نام کامیلو دستور می‌دهد پولیکسینس را مسموم کند؛ ولی کامیلو که به بی گناهی پولیکسینس ایمان دارد، او را از خطری که در کمینش است آگاه می‌کند و مقدمات فرار شبانه او را فراهم می‌سازد و خود نیز همراه او از دربار سیسیل می‌گریزد...

ماخذ اصلی این نمایشنامه حکایت عاشقانه و روستایی پیروزی زمان اثر رابرت گرین (۱۵۸۸، چاپ دوم ۱۶۰۷) نویسنده هم عصر شکسپیر است؛ اما تغییرات بسیاری در داستان او داده شده‌است. از جمله این تغییرات می‌توان به: زنده نگه داشته شدن ملکه مظلوم، حذف یک خواسته ناشایست شاه و خودکشی نکردن شاه در انتهای داستان نام برد. زنده شدن مجسمه ملکه ممکن است از افسانه‌های پیگمالیون یا آلستیس یونان باستان، استخراج شده باشد.


معرفی نمایشنامه حکایت زمستان | ویلیام شکسپیر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: T sadeghi

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
بخش اول نمایشنامه که به شک بی‌پایه و اساس پادشاه سیسیل به همسر خود اختصاص دارد با تراژدی‌های شکسپیر و به‌ویژه، همان‌طور که فؤاد نظیری به‌درستی اشاره ‌کرده، نمایشنامه اتللو پهلو می‌زند. ماجرا این است که هرمیونه، شاه بانوی سیسیل، به پولیکسنس، شاه بوهمیا، که مدتی مهمان آن‌هاست و حالا می‌خواهد به کشورش بازگردد، اصرار می‌کند که قدری بیشتر نزد آن‌ها بماند. این اصرار سوءظنی را در دلِ شاه سیسیل برمی‌انگیزد. سوءظنی که در عین مضحک و بی‌اساس‌بودن عواقب هولناکی به بار می‌آورد. شاه، ملکه را به‌خاطر این سوءظن به زندان می‌افکند و به یکی از درباریان به نام کامیلو دستور می‌دهد که پادشاه بوهمیا را بکشد. کامیلو دستور را اجرا نمی‌کند و درعوض شاه بوهمیا را فراری می‌دهد. سال‌ها می‌گذرد و همه‌چیز جوری پیش می‌رود که دست‌آخر ماجرا ختم به خیر می‌شود و آن تراژدی نیمه اول به پایانی شاد و غیرمنتظره می‌انجامد. شکسپیر در «حکایت زمستانی» نیز همچون دیگر آثارش به زوایای تاریک و دیریاب روح بشر نقب زده است. این اثر، نمایشنامه‌ای در پنج پرده است. ازجمله شخصیت‌های جذاب و البته حاشیه‌ای این نمایش که در عین حاشیه‌ای‌بودن، در جایی از نمایش حضوری پررنگ دارد، باید به اتولیکوس شیاد و دغل‌باز اشاره کرد.
ترجمه فؤاد نظیری از «حکایت زمستانی» مؤخره‌ای هم دارد، برگرفته از کتاب «راز شکسپیر» نوشته مارتین لینگز و ترجمه سودابه فضائلی. این مؤخره از آن بخش از کتاب لینگز انتخاب ‌شده که به تفسیر «حکایت زمستانی» اختصاص دارد. لینگز در بخشی از تفسیر خود، «حکایت زمستانی» را با «کمدی الهی» دانته مقایسه کرده و نوشته است: «در میان تمام نمایشنامه‌های شکسپیر شاید حکایت زمستانی نزدیک‌ترین آن‌ها به کمدی الهی باشد؛ البته لازم به یادآوری است که حتی این نمایشنامه هم در حد نمایشنامه دانته پیش نمی‌رود. هرچند که مانند حماسه او به سه بخش مجزا تقسیم می‌شود.»
فؤاد نظیری در آغاز مقدمه خود بر ترجمه «حکایت زمستانی» با اشاره به نظر مفسران و شارحان این نمایشنامه و همچنین ارجاع به «یکی دو جای متن نمایش»، درباره این اثر شکسپیر می‌نویسد: «حکایت زمستانی، قصه‌ای برای پای روشنا و گرمای آتش در شب‌های دراز و تاریک و سرد زمستان است. این را تقریباً همه مفسران و شارحان نمایشنامه پذیرفته و به آن اشاره داشته‌اند. برداشتی که خود برگرفته از یکی دو جای متن نمایش است.»
آنچه در پی می‌آید آن قسمت از ترجمه فؤاد نظیری از این نمایشنامه است که «زمان» وارد می‌شود و در هیئت همسرایان سخن می‌گوید: «من پسندِ اندکی [مردم]، آزمایم لیک، جمله [آدم‌ها]. لـ*ـذت و وحشت، نثارِ هرکه نیک و بد، کو بسازم یا گشایم رازِ هر لغزش، - حالیا، نامِ زمان بر خود نهادم، تا گشایم بال‌هایِ خویش. رسمِ کژ کردار، بر من یا گذارِ تندِ من ننهید، چون بلغزم نرم، از ورایِ شانزده سال و، ننگرم بر رشد و رویِش، در فراخِ دوره هجران؛ که مرا نیروست، هم در ساعتی ساقط کنم قانون و، هرچه سنتِ کهنه، هم برآرَم رسم و راهِ نو، بدان ساعت. پس بِهِل تا راهِ خود گیرم، چون‌که بودم قبلِ هر قانون و، نَک هستم به هر کردار. شاهدم من بر عهودی کان همه آداب را بنهاد. نیز خواهم بود، ناظرِ هر کِرد و کارِ تازه بر صدر، - کو زند زنگار، بر هر آن رخشنده حاضر، همچُنان افسانه من، کو نُماید کهنه در بخشایش اکنون. صبرتان پیشه، مرا رخصت، تا کنم وارون، ساعتِ شن، پیش رانم صحنه قصه، گر شما را خواب با خود بُرد، در میان‌پرده بازی. ما لئونتس را به حالِ خود رها سازیم، کو اسیرِ رنجِ جان‌سوزش، حاصلِ آن رشگ‌ورزی‌هایِ نابخرد، دَم فروبسته است. و شما نظارگانِ پاک‌گوهر، در خیالِ خود مرا در سرزمینِ بوهِم انگارید. و به یاد آرید اشارت‌ها که پورِ شاه را بردم...»


معرفی نمایشنامه حکایت زمستان | ویلیام شکسپیر

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا