خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدم های خیالباف همیشه حال شان خوب است.
با کسی که دوستش دارند،
به میهمانی می روند،
چای می نوشند و پای میکوبیدند.
شادِ شادند.
کسی را که دوستش دارند همیشه هست.
نه می رود،
نه می میرد
آدم های خیالباف خوشبخت ترینند.
آنقدر فکر می کنند تا باورشان شود
و بالاخره هم روزی جذب می کنند

آنچه را که می خواهند.


دلنوشته های شیما سبحانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami و SAEEDEH.T

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوست داشتن تــو
به تنهایی مـــن می آید.
مثلِ زیبایی زنبــق ها
به دشت ...
***
به حتم پایان دنیا
در یکی از روزهای پاییز است
شاید در بلند‌ترین شب سال
هم‌زمان با رها شدنِ
بافته‌ی موهای دخترکی
که به هوای چیدن انار به باغ رفت

و دیگر برنگشت


دلنوشته های شیما سبحانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami و SAEEDEH.T

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
چيزهای زيادی در اين جهان هست كه بايد از لا‌به‌لای زندگی بيرون كشيد.
خروار خروار سلامتی،ثروت،انسانيت و عشق!
و عشق كه ميان سلول‌های يك تن پنهان مانده.
بايد بيرونش كشيد و آدميزاد را نجات داد.
حسی كه گاه در قالب يك فيلم يا يك شعر بلند و يا نگاهی اتفاقی در تو نفوذ می‌كند و حسرت را با نفسی بلند معنا می‌بخشی.
همان نگاهی كه در لحظه دكمه‌ی استاپ را می‌زند و تو را به ورای دنيای مادی می‌برد.
به آنجايی كه انتهايش را نمی‌دانی.
براي عشق انتهايی نيست.
تمنای دو روح است برای آميزش...
آهای آدمِ خوابيده در اندوه‌هايت!
آگاه باش كه بی‌عشقی پرسه در يك جزيره‌ی سرگردانی دائم است.
و تويی كه از درگير عاطفه شدن هراس داری،تویی كه از ترسِ پايان به آغاز تن نمی‌دهی
براستی با دلت در اين جزيره‌ی سرگردانی چه می‌كنی!
آگاه باش كه بخاطر ترس از بی‌سرانجام ماندن يك ارتباط،از تلفيق دو احساسِ شورآفرين گذشتن،عين ديوانگی‌ست.
يك ديوانگی مزمن در جزيره‌ی سرگردانی...




دلنوشته های شیما سبحانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami و SAEEDEH.T

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
نزدیک به چهل‌سالگی که باشی تازه می‌فهمی وقتی می‌گویند دلم ریخت یعنی چه!
دلت می‌خواهد خیلی چیزها را کشف کنی.
همان چیزهایی را که تا به حال تجربه نکردی یا شاید هم تجربه کرده‌ای و فراموشت شده.
تازه دلت می‌خواهد شیطنت کنی.
حتی اگر دل‌خوشی هم از چیزی نداشته باشی.

وقتی می‌فهمم یکی پیدا شده که اینطور دلم برایش می‌لرزد، بیش‌تر از این تنهایی و یکنواختی حالم بهم می‌خورد.


دلنوشته های شیما سبحانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami و SAEEDEH.T

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
حال خوشی دارد این تنهایی...
وقتی همه شلوغند،پر از دوست داشتن های یک شبه...
پر از رهایی کاذب و غمگین...
وقتی کسی تفاوت بین در لحظه خوش بودن و بی‌بندوباری را نمی‌فهمد.
چقدر جای کسی خالی‌ست تا نگاهی به دنیای ما بیاندازد.
دنیای ما آدم‌های وفاداری که از ترسِ این شلوغی، تنها مانده‌ایم.
چقدر جای کسی خالی‌ست که دلت بخواهد دوستش داشته باشی و اصلا دلت بیاید به دوست داشتنش.
آن‌قدر هرج و مرج مد شده که دیگر چیزی به چیزی نمی‌آید.
عجب تضاد زیبایی!
دیگران شلوغند و خوشحال
و ما آدم‌های وفادار غمگینیم و تنها...
و به احمقانه‌ترین شکل داریم به تنهایی عادت می‌کنیم و دردمان هم نمی‌آید.
مگر تنهایی درد هم دارد؟
انتظار است که درد دارد.
تنهایی وقتی زجر آور می‌شود که انتظار بکشی. انتظار بکشی کسی بیاید و مِهرِ ماندگار با خودش بیاورد.
ما که به هر چه تحمیل‌مان می‌شود زود عادت می‌کنیم و دردمان هم نمی‌آید.

تنهایی هم روی باقی چیزها...


دلنوشته های شیما سبحانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami و SAEEDEH.T

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی بار عاطفی پیوستگی به تنهایی روی دوش توست، یعنی مدت هاست پیوستگی به پایان رسیده و تو بیخودی درگیر مانده ای.
انگار که از یک سراشیبی تند با کلی ذوق بالا بروی و وقتی نفس ت گرفت، ببینی که به هیچ جای مشخصی نرسیده ای.
آن وقت نفرت و خستگی را جایی میان قفسه ی سـ*ـینه و شکم احساس می کنی. چیزی شبیه به یک دل‌ بهم خوردگی.
حق داری که دلت بخواهد راهِ رفته را بازگردی که لااقل در ناکجا‌‌‌‌ آباد گم و گور نشوی.
یکی از سخت ترین قسمت های هر ماجرای احساسی همین فاجعه ی افتادن بار عاطفی روی دوش یک نفر است.
یا باید کوله پشتی نفر مقابل هم پر باشد و یا به کل بی خیالِ ماجرا شد و بدون سرزنش، پایان را پذیرفت.
سخت است اما سخت ترش زمانی ست که می بینی بخاطر هیچ، مدت ها خودت را از خیلی چیزها محروم کرده ای.
از دیدن مهربانی و خوشی همنشینی با دیگران محروم شده ای.
از لحظه های شاعرانه ای که هر کدام خاطره ای می ساختند، دور مانده ای.
و هیچ چیز بدتر از سرخوردگی در پیوستگی نیست.
که نتیجه اش می شود، یک دل‌ مردگی تهوع آور غم انگیز.

حواست باشد مبادا انرژی عشق را برای پیوستگی ای که تمام شده، هدر بدهی.


دلنوشته های شیما سبحانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami و SAEEDEH.T

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر در رابـ*ـطه ای دلت گیر افتاد حواست باشد دچار سوتفاهم عاشق بودن نشوی.
بعضی حس ها شبیه به عاشقی اند اما فرسنگ ها از عشق فاصله دارند.
احساس "ترسِ از دست دادن" همان سوتفاهم عاشقی ست.
گمان می کنی جانت به جانش وصل است و بی او روزگارت شکل دیگری ست.
آری روزگارت شکل دیگری ست اما نه به این خاطر که دیوانه ش هستی، فقط چون می دانی کسی شبیه به او را هرگز نخواهی یافت و وحشت می کنی.
از ترسِ از دست دادنش به خودت می افتی. در احساس اوج می گیری ولی این حس نامش چیز دیگری ست.
نگران خود بودن است. خودخواهی ست. سواستفاده گر بودن است.
اینکه با هزار مکافات نگهش می داری و حتی حاضر به ترک رفتارهای اشتباهت نیستی، اینکه می گذارد می رود و تو به زمین و آسمان می زنی، برمی گردد و تو باز همان آدم سابقی، این یعنی تو دچارش نیستی.
عاشق اگر باشی تغییر می کنی، متحول می شوی، چیزی جز او نمی بینی، چیزی جز برای حالِ خوبِ او نمی خواهی. از خود بریدن دارد. از خودگذشتن دارد. حتی در دوران دوری، به او متعهد ماندن دارد. متعهد بودن ها دارد. متعهد بودن ها دارد...
اینکه با هر بار بالا و پایین شدن رابـ*ـطه بیش تر به این نتیجه برسی که باید دست از لجاجت و حاشیه برداری و حرمت احساست را نگه داری این تازه اول راهش است.
عاشقی سخت است جانم. کار هر کسی نیست. منم منم نمی شناسد.
دل می خواهد.
جسارت می خواهد.
چشم بر آدم های تازه بستن می خواهد.
چشم بر موقعیت های ناب بستن می خواهد.
دل می خواهد.
جرئت می خواهد.
باید حسابی زندگی کرده باشی تا با جان و دل عاشق شدن را بپذیری. باید با فروتنی قبولش کنی.
اینی که گرفتار می شوی و گمان می کنی که عاشقی، اما در بحث و جدل از او نمی مانی، اینی که تمام جوانب را می سنجی و سـ*ـیاست گذاری های رابـ*ـطه را خوب بلدی، این نامش عاشقی نیست.
تو در دامِ " ترسِ از دست دادن" گرفتار شده ای و خودت نمی دانی. خودت را گول نزن، عاشقی کار هر کسی نیست.
اگر در دوران دوری، از او بهتری آمد و باز گرفتار بودی و دست رد به سـ*ـینه ی دیگران زدی، عاشقی.
ولی اگر چون بهتر از اویی برایت نیست رهایش نمی کنی، بدان که ادعای عشق عین نادانی ست.
اگر در دوران دوری می توانی وارد رابـ*ـطه ای دیگر شوی و خیال می کنی که گرفتاری، بدان که فقط خیال می کنی گرفتاری!
همزاد عاشقی متعهد بودن است. باور کنیم که "دوست داشتن معمولی" و "ترسِ از دست دادن"، با "عاشقی" تفاوت دارد.
قصه ها را که خوانده ایم. مجنون و فرهاد را شنیده ایم. زلیخا را که دیده ایم.
عاشقی گران است. مفت ٓش نکنیم!


دلنوشته های شیما سبحانی

 
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
زندگی برای ثابت کردنِ عشق، به زمان نیاز ندارد.
شاید همین لحظه ای که تو در تردید بسر می بری،
کسی در گوشه ای دیگر قلبی را که روزی برای تو می تپید، تصاحب کند.
زندگی می رود و باید همراهش شوی
و بدانی که فرصت به آن هایی داده می شود
که برای بدست آوردنِ بهترین های شان تلاش می کنند و می جنگند.
***
قرارمان باشد برای شب چهارشنبه ی آخر سال
من می ایستم کنار آتش
و تو از دور نگاهم کن
من کنار شعله ها برای تو می میرم
و تو قهر سنگین ت را فراموش کن
قرارمان باشد برای شب چهارشنبه ی آخر سال
من چادر بر سر می کشم
و بر در خانه ات می کوبم
تو خودت را به نشناختن بزن
و کمی نقل در پیاله ام بریز
من فال گوش می ایستم
و تو برای آشتی نیت کن


دلنوشته های شیما سبحانی

 

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
آگاه باش که عشق
همین لحظه های شاعرانه اش می چسبد
ساده و روستایی
و بی هدف
روی چمن ها چهارزانو بزنی
و یار رو به روشن ترین نقطه ی قلبت باشد
آن وقت باران سرش را بگذارد سر شانه هایت
و رگبارش ترانه شود زیر گوش دشت
چه باشد و چه نباشد
این چنین عاشقش باشی
آگاه باش که آه و ناله و اندوه
عشق را خراب می کند


دلنوشته های شیما سبحانی

 

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
از این تنهایی ها خدا قسمت کند
که بنشینی، زانوها را بـ*ـغل بگیری
به کسی که نیست فکر کنی
بعد ناگهان کسی از جایی دور
بپرد وسط تنهایی ات
و تعادلش را بهم بریزد!
موهایت را پریشان کند
و توی صورتت فریاد بکشد که آمده تا تمام اتفاق های بد گذشته جبران شود
تو بلند بلند بخندی
گاهی زیادی که تنها می شوی
دلت از این سرزده آمدن های
طولانی می خواهد!!!


دلنوشته های شیما سبحانی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا