- عضویت
- 25/12/20
- ارسال ها
- 86
- امتیاز واکنش
- 667
- امتیاز
- 163
- زمان حضور
- 12 روز 16 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارتنهم
گفتم:
-اما من دیدم خودت کشیدی! چرا دروغ میگی!؟
لبخند نزد. هیچ چیزی نگفت! فقط لحظهای نگاهم کرد، بعداز روی زمین بلند شد؛ ولی شنیدم که وقتی میرفت چیزی هم زیر لـ*ـب زمزمه کرد:
_ زیاد نزدیک من نیا. غزاله خوشش نمیاد.
سوال میکنم:
-چی؟
با خونسردی ظاهریاش جواب میدهد:
-نیستیا! گفتم امروز با اتوبوس میرم. تو پاشو...
گفتم:
-اما من دیدم خودت کشیدی! چرا دروغ میگی!؟
لبخند نزد. هیچ چیزی نگفت! فقط لحظهای نگاهم کرد، بعداز روی زمین بلند شد؛ ولی شنیدم که وقتی میرفت چیزی هم زیر لـ*ـب زمزمه کرد:
_ زیاد نزدیک من نیا. غزاله خوشش نمیاد.
سوال میکنم:
-چی؟
با خونسردی ظاهریاش جواب میدهد:
-نیستیا! گفتم امروز با اتوبوس میرم. تو پاشو...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان سمفونی مهتاب | نوازش کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com