- عضویت
- 11/11/20
- ارسال ها
- 33
- امتیاز واکنش
- 594
- امتیاز
- 153
- سن
- 30
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 6 روز 22 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱۹
با صدای بوق ماشینی به خود آمدم. نزدیک کارگاه بودم. مردی از پشت نیسان آبی رنگی داد کشید:《 برو کنار!》
از وسطه کوچه کنار کشیدم. مرد در حالی که گاز میداد، فحشی داد و رفت.
ظرفیتم پر شده بود، دلم میخواست همانجا به حال خودم زار بزنم و کسی کاری به کارم نداشته باشد.
کنار دیوار کارگاه میایستم و از تابش شدید نور خورشید لحظهای چشمانم...
با صدای بوق ماشینی به خود آمدم. نزدیک کارگاه بودم. مردی از پشت نیسان آبی رنگی داد کشید:《 برو کنار!》
از وسطه کوچه کنار کشیدم. مرد در حالی که گاز میداد، فحشی داد و رفت.
ظرفیتم پر شده بود، دلم میخواست همانجا به حال خودم زار بزنم و کسی کاری به کارم نداشته باشد.
کنار دیوار کارگاه میایستم و از تابش شدید نور خورشید لحظهای چشمانم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان عسرت وداد | T sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: