خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
از من که دور میشدی،
صدایت را در حنجره ام جا میگذاشتی،
اشکت را در چشمم جا می گذاشتی،
اندوهت را در دلم جا می گذاشتی...
از من که دور میشدی،
روحی را در روحی جا می گذاشتی،
قلبی را در قلبی جا می گذاشتی،
من را در من جا می گذاشتی...
از من که دور میشدی،
پرچمی از پیراهنت را
در وطنی، خاکی، خانه ای،
جا می گذاشتی...


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو واژه های کدام زبانی؟
ترجمه کدام شعری؟
نقشه کدام سرزمینی؟
هویّتِ کدام جامعه ای؟
نام کدام کهکشانی؟
ستاره کدام سیاره ای؟
روشنایِ کدام نوری؟
یا جاذبه کدام خاکی؟
کیستی که اینگونه ای؟
که دوست داشتنت
رهایی ندارد...


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
لیلا! بیا دست های خیال را بگیریم،
غریبانه روی ماه قدمی بزنیم،
کنار لکه های مهتاب فرشی بیندازیم،
استکانی روشنایی بنوشیم
شهابی به یادگار برداریم
آفتابی به صورتمان بتابانیم،
چندسال نوری روی تپه ای بایستیم
و به هیاهوی زمین لبخند بزنیم؛
لیلا ! بیا دست های خیال را بگیریم...


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آیینه منی ای شب،
چقدر خسته می بینمت ،
موهای سفیدت ستاره ها ،
گودی چشم هایت دو سیاه چال،
و خمیدگی قامتت ،
هلال ماه است،
آیینه منی ای شب،
چقدر خسته می بینمت...


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من درخت بودم ،
با شاخه های امن.
تو برگ بودی ،
با خال های زرد.
تاج شدی روی سرم، بالای بالا.
خواستم ببینمت،
به باد گفتم نزدیکت کند،
ناگهان از روی شانه های
پاییزی اش دانه دانه
پریدی و رفتی...
بیداریِ غم انگیزی بود.


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو الآنی ؛ اتفاقی ، در حالِ رُخ دادنی ،
باید سریع دوستت داشت .
تو الآنی !
خونی، جَرَیانی، مستقیمی؛
زمانی، ساعتی، سریعی...
هندسه ای،خطی،صافی؛
دریایی،موجی،بالایی...
تو الآنی ، فُرصتی ! کَمی...
در حالِ رُخ دادنی...
باید سریع دوستت داشت


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلم برایت تنگ شد ،
به زندگی که نگاه کردم
دلم برایت تنگ شد ؛
اتاق تو را سکوت کرده بود،
بالشت ها صدایت را
خوابیده بودند،
گنجشک ها جیک جیکت
می کردند ،
عنکبوت تو را می بافت ،
گلها عطرت را می دادند،
باد هوهویَت می کرد،
ابرها غصه ات را می خوردند
و من که می دیدم
همه جا هستی
تو را می تپیدم.
دلم برایت تنگ شد...


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوای زمین آلوده است.
خدا نگهدارت ،
فردا عازم عطاردم!
به سیاره ای دیگر خواهم رفت.
آنجا ، نسیم هایش
از جاده موهایت عبور نمی کنند؛
ابر ها اشک هایی نیستند
که تبخیر شده اند،
ساکنینش ، مردمانِ زمختی هستند،
که هیچ وقت شبیهت نخواهند بود!
شب های آنجا آرام است ،
چون به ماهی نگاه می کنم ،
که تو آن را نخواهی دید.
با تمام اینها ،
گاهی ولی منتظرم باش .
سعی می کنم
با شهاب سنگی
به شیشه اتاقت کوبیده شوم ؛
آن لحظه ، پنجره را که باز کردی
هوایی را که هدیه می آورم
استشمام کن .
هوای زمین آلوده است...


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع

نمی شناسمت! ؛
گویی کویر که آب را
نمی شنامت ،
یا سوگ که خنده را
و خواب که آفتاب را
نمی شناسمت... ؛
نمی شناسمت که تازه ای،
که دوستت دارم !


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,277
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
زندگی، زندگی...
آخ زندگی ...
مگر زندگی غیر از صوتِ خوشِ آواز
خش دار خروس های روستایی بود
که شجریان می خواندند؟
یا رایحه ای به جز عطرِ نیمروهای
طلایی شده در روغن حیوانی ؟
و هوا،هوا...
آخ هوا...
که هوا مگر غیر از سکوت آرام برف
روی دانه های انار بود ؟
یا تق تق تشنگیِ گنجشکک هایی
که از حوض ، آب می نوشیدند؟
و گرما،گرما...
آخ گرما...
که گرما مگر غیر از مهربانی بود؟
یا خِرخِر خوابِ زمستانی دسته جمعی؟
و مرگ،مرگ.
امان از مرگ.
که مرگ مگر سِوایِ سیاهیِ پلک هایمان است
روی گرما و هوا و زندگی ؟


اشعار سید طه صداقت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، LIDA_M، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا