مشاعره با حرف گ

ElnaZ☆ · 24/11/23

moh@mad گفت:
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود

گویند به جانبی دگر رو
وز جانبِ او عزیز تر نیست

moh@mad · 24/11/23

yousfi گفت:
گویند به جانبی دگر رو
وز جانبِ او عزیز تر نیست

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم

ElnaZ☆ · 24/11/23

moh@mad گفت:
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم

گويي بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهي کامم و جانم بستاني

-FãTéMęH- · 24/11/23

گفتي که به دل شکستگان نزديکيم ما نيز دلي شکسته داريم اي دوست
نظامي

ElnaZ☆ · 24/11/23

-FãTéMęH- گفت:
گفتي که به دل شکستگان نزديکيم ما نيز دلي شکسته داريم اي دوست
نظامي

گفتی شفا بخشم ترا
وز عشق بیمارت کنم؟

یعنی به خود دشمن شوم
با خویشتن یارت کنم؟

-FãTéMęH- · 24/11/23

گو بیا خوش که هنوزش نفسی می آید

خبر بلبل این باغ بپرسید که من

ElnaZ☆ · 26/11/23

گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم

-FãTéMęH- · 26/11/23

گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست

moh@mad · 1/12/23

-FãTéMęH- گفت:
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست

گه خیال روی او گاهی خیال خوی او
در سر شوریده عشق بهشت و نار هست

هم دل و هم جان فداکن یار هم جان و دلست
جان بر جانان فراوان دل بر دلدار هست

hananehn79 · 1/12/23

گفته بودم
که به خوبان ندهم هرگز دل
باز چشمم به تو افتاد
و گرفتار شدم...!

_عارف قزوینی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی