مشاعره با حرف ع

محدثه موحدی · 7/5/21

علی بر همه ی خلق امین است
علی امیر المومنین است

paeez81 · 7/5/21

عـکـسـی بـه خـلـایـق فکن ای نقش حقایق
تــا چــنــد بــخــوانــیــم بــه اوراق کــتــابــت

paeez81 · 7/5/21

عــمــر مــا را مــهــلــت امـروز و فـردای تـو نـیـسـت
مــن کــه یــک امــروز مــهــمــان تــوام فــردا چـرا

moh@mad · 7/5/21

paeez81 گفت:
عــمــر مــا را مــهــلــت امـروز و فـردای تـو نـیـسـت
مــن کــه یــک امــروز مــهــمــان تــوام فــردا چـرا

عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
هرکه از جان شیرن نگذرد فرهاد نیست

میرزاده عشقی

عشق از این گنبد در بسته برون تاختن است
شیشه ماه زطاق فلک انداختن است

لاهوری

عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود

مولانا

Sh@bnam · 7/5/21

عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
♡♡♡
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است، تحمل نکنم بار جدایی

moh@mad · 11/5/21

Sh@bnam گفت:
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
♡♡♡
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است، تحمل نکنم بار جدایی

عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
شکرست آن کام جان یا لعل شکرخای دوست
پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار
قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست

کرمانی

عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس سرخوش و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم

حافظ

عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشکل است این عشق و اسان نیز هم
جان فدا باید به این دلدادگی
دل که دادی میرود ،جان نیز هم

شهریار

Sh@bnam · 11/5/21

moh@mad گفت:
عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
شکرست آن کام جان یا لعل شکرخای دوست
پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار
قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست

کرمانی

عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس سرخوش و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم

حافظ

عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشکل است این عشق و اسان نیز هم
جان فدا باید به این دلدادگی
دل که دادی میرود ،جان نیز هم

شهریار

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا قلقله در گنبد افلاک انداز
♡♡♡
عاشقم برلطف و بر قهرش به جد
بالعجب من عاشق این هردو ضد
♡♡♡
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
هرکه از جان شیرن نگذرد فرهاد نیست
میرزاده عشقی

moh@mad · 11/5/21

Sh@bnam گفت:
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا قلقله در گنبد افلاک انداز
♡♡♡
عاشقم برلطف و بر قهرش به جد
بالعجب من عاشق این هردو ضد
♡♡♡
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
هرکه از جان شیرن نگذرد فرهاد نیست
میرزاده عشقی

عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس سرخوش و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم

حافظ

عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی تواَم گفت مرا که وای تو

مولانا

عاشقان از لـ*ـب خوبان می مستانه زدند
بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند
هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست
عاقلان راه نبردند به افسانه زدند

فیض کاشانی

کوثر پورخضر · 11/5/21

عشق درآمد از دَرَم / دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی تواَم / گفت مرا که وای تو
مولانا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم / زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما / کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
قیصر امین پور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست / من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم / دیگر اکنون با جوانان نازکن باماچرا
شهریار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق تو بکشت عالم و عامی را / زلف تو برانداخت نکونامی را
چشم سیه سرخوش تو بیرون آورد / از صومعه بایزید بسطامی را
خاقانی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر

حافظ

Sh@bnam · 11/5/21

کوثر پورخضر گفت:
عشق درآمد از دَرَم / دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی تواَم / گفت مرا که وای تو
مولانا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم / زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما / کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
قیصر امین پور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست / من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم / دیگر اکنون با جوانان نازکن باماچرا
شهریار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق تو بکشت عالم و عامی را / زلف تو برانداخت نکونامی را
چشم سیه سرخوش تو بیرون آورد / از صومعه بایزید بسطامی را
خاقانی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر

حافظ

عنکبوت زمانه تا چه تنید
که عقابی شکسته ی مگسی ست
هوشنگ ابتحاج
♡♡♡
عجب کز چانه ی گرمت سخن نا پخته می آید
نبودی خام اگر با آتش سوزان من بودی
هوشنگ ابتحاج
♡♡♡
عقابها به هوا پر گشاده اند و دریغ
که این نمایش پرواز نقش در قاب شماست
هوشنگ ابتحاج

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین