مشاعره با حرف ف

SelmA · 27/6/23

فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم
بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم

moh@mad · 27/6/23

SelmA گفت:
فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم
بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم

فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است

دل من در هـ*ـوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است

SelmA · 27/6/23

فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به به مداوای حکیم

Mahii · 27/6/23

SelmA گفت:
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به به مداوای حکیم

فرخنده شبی بود که آن دلبر سرخوش
آمد ز پی غارت دل، تیغ به دست
غارت زدهام دید و خجل گشت، دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست

moh@mad · 30/6/23

Mahii گفت:
فرخنده شبی بود که آن دلبر سرخوش
آمد ز پی غارت دل، تیغ به دست
غارت زدهام دید و خجل گشت، دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست

فراق را دلی از سنگ سختتر باید
مرا دلیست که با شوق بر نمی‌آید

هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
بیا و گر همه دشنام می‌دهی شاید

.Mahdieh · 17/7/23

فيض نيکي بين که آخر شد چراغ تربتم

ز استخوان شمعي که در راه همامي داشتم

خليل الله طالقاني

moh@mad · 19/7/23

.Mahdieh گفت:
فيض نيکي بين که آخر شد چراغ تربتم

ز استخوان شمعي که در راه همامي داشتم

خليل الله طالقاني

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

حافظ

YeGaNeH · 22/7/23

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

- هوشنگ ابتهاج

~ĤaŊaŊeĤ~ · 24/7/23

فکر آن باش که تو جانی و تن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن

SelmA · 24/7/23

فریاد ز دست فلک پَرکنده
چون شَمع، هزار گریه بر یک خَنده

انگشتری زَر به کسی می‌دهد او
کو همچو نِگین ساده بود یا کَنده

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی