خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
شکوفایی هنر کمدی در دوران پریکلس
۲۵- در آن هنگام هنوز روزنامه نویسی رایج نشده بود که نقاط ضعف و ناتوانیهای مردم برجسته و کامیاب را بر همگان فاش کند. اما مردم عادی که کمی واقع بین بودند از هنر کمدی که در آن زمان پیشرفتی فراوان کرده بود بهره می گرفتند و دل خنک می کردند. کمدی نگاران حس تنفر مردم عادی را نسبت به کسان برجسته خشنود می ساختند. این نویسندگان پیوسته پریکلس و یارانش را لجن مال می کردند. پریکلس را با کلاه خودی نمودار می ساختند. کلاه خود به چهره ی او برازنده بود و خودش هم می دانست . اما به هنگامی که سر او را به سری بدشکل مانند پیاز مبدل ساختند موجب دلخوشی و شادی همگان گشت . وجود اسپازی نیز مایه ی بهره برداری فراوان و داستان پردازیهای مردم می شد .
زمانه چرخید و خورشید پریکلس غروب کرد
۲۶- خیال پردازانی که از شرارتهای زمان ما خسته شده اند همواره آرزو کرده اند که ای کاش به روزگار برجسته و متعالی پریکلس می رفتند. اما اگر ایشان به آن آتن می رفتند خویشتن را در محیطی بسیار نزدیک به محیط قهوه خانه و در محیط غیبت روزنامه ای می بافتند که در آن همان تهمتهای زشت و «میهن پرستی » افراطی و سفلگی عمومی فرمانروا است . چون خاطره ی پلاته و سالامین فراموش شد و به ساختمانهای نوبنیاد خو کردند، پریکلس و عظمت آتن در نظر مردم عادی بسیار زننده و ناخوش آیند نمودار شد . هرگز او را تبعید نکردند. زیرا که رفتار پرشکیبایی و آرام که نسبت به مردم عادی داشت او را از این امر برکنار می داشت . اما مردم با گستاخی و دلیری به او می تاختند. وی در تنگدستی زیست و در تهیدستی درگذشت و شاید او از همه ی شیادان راستکارتر بود. با اینهمه از اتهامات سخت رهایی نداشت ، دشمنانش به راههای گوناگون در پی آزار او بودند و دست به کار نابودساختن دوستانش زدند .

۲ تعصب دینی و اتهامات اخلاقی سلاح طبیعی مردم حسود نسبت به پیشوایان است . دامون دوست پریکلس را با رأی عمومی تبعید کردند. فیدیاس را به بی دینی متهم ساختند که بر روی سپر مجسمه ی بزرگ بانو خدای آتن که پیکار میان یونانیان و آمازونیها را پرداخته بود صورتی از پریکلس و خودش کشیده بود. فیدیاس در زندان مرد. انکساغورس که بیگانه ای بود و پریکلس او را در آتن پذیره شده بود (به هنگامی که بسیاری مردم درستکار آماده بودند که کاملاً به پرسشهای معقول پاسخ گویند) سخنان بسیار شگفتی درباره ی خورشید و ستارگان می گفت و به کنایه و استعاره و ابهام می رساند که خدایان نیستند، بلکه یک روان زنده (nous) هست . ( Anaxagoras یا Anaxagore از فیلسوفان طبیعی و اولیه ی یونان است ، وی می گفت که ماه از معبد دلفی بزرگتر است . به همین جهت و به سبب گفته هایی از این گونه او را در فشار گذاشتند.م .) کمدی نگاران ناگهان دریافتند که احساسات دینی ژرفی دارند که سخت به هیجان می آید. انکساغورس از تهدیدها و دنبال کردنها گریخت . آن گاه نوبت به اسپازی رسید که رأی دادند که تبعید شود. پریکلس که گرفتار تناقضی شگفت شده بود، بر سر برگزیدن زنی که روان و هسته ی زندگی او بود و شهر ناحق شناسی که او خود آن را نجات داده بود و از آن دفاع کرده و زیباترین و فراموش ناشدنی ترین شهر جهان ساخته بود، برخاست تا از اسپازی دفاع کند. دچار هیجان ناشی از بشر دوستی شد و به هنگام سخن گفتن گریست . سرشک او اسپازی را اندک زمانی نجات بخشید .


از حمله ایرانیان به یونان تا مرگ سقراط

 

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
آغاز جنگ با اسپارت
۲۸- آتنیان از اینکه پریکلس را خوار کرده بودند خشنود بودند. پریکلس تا هنگامی که آتنیان او را از فرمانروایی راندند سرگرم خدمت بود. اکنون بیش از سی سال بود که برایشان فرمان می راند. در ۴۳۱ پ .م . جنگ با اسپارت آغاز شد، پلوتارک ، پریکلس را متهم می کند که چون می دید محبوبیتش رو به زوال است و جنگی ضروری است تا او را لازم بشمرند، این جنگ را به راه انداخته بود .
« و چون مردم از او به سبب کار فیدیاس بیزار شده بودند و او می ترسید که به بازپرسی بکشانندش ، آتش جنگی را دامن زد که هنوز در آن تردید داشت و اخگری برافروخت که تا آن زمان خاموش نگه داشته شده بود. با این شیوه می خواست اتهامی که او را به آن تهدید می کرد منتفی کند و آتش خشم رشکین هم میهمانش را خاموش کند. زیرا که حیثیت و اعتبار و قدرت او چنان بود که در کارهای سخت و برجسته و در برابر هر خطری جمهوری آتن تنها به او اعتماد می کرد ».
ولی این جنگ بس دراز و پرخطر بود. از سویی هم آتنیان ناشکیبا بودند. مردی کلئون نام برخاست تا جای پریکلس را در رهبری بگیرد. همچنین سر و صدایی هم برای پایان دادن به جنگ برخاسته بود، کلئون چنین می نمود که « مرد به دست آوردن پیروزی است » شاعران محبوب مردم دست به کار شدند که :
« ای پادشاه ساتیرها Satyrs یا Satyres نیم خدای جنگل که نزد یونانیها با گوش و دم اسب و در نزد رومیها با گوش و دم بز نمودار می شد.م …..چرا ازشایستگی خویش لاف می زنی ».
« و با این همه به آوای تیزکردن تیغ هراسان می شوی ؟ »

مرگ غم انگیز پریکلس
۲۹- یک لشکرکشی به فرمان پریکلس با ناکامی رو به رو شد و کلئون فرصت طلبی کرد و پریکلس را بازخواست کرد و از پایگاهش خلع و جریمه اش کردند . گویند که پسر مهترش (که از اسپازی نبود و از زنی پیش از او بود) علیه او به میدان آمد و اتهامات زشت و باورنکردنی بر او وارد ساخت . این جوان را طاعون درگرفت . آن گاه خواهر پریکلس مرد و سپس آخرین پسر شرعی او درگذشت . چون بر شیوه و رسم زمان حلقه ی گل بر خاک سپردن را بر پیکر پسرش گذاشت با آوای بلند گریست . بسی برنیامد که پریکلس هم به بیماری دچار شد و مرد (۴۲۹ پ .م ).

در سراسر این داستان کوتاه می توان دریافت که پریکلس تا چه حد با مردم زمان و شهر خویش ناهماهنگ بود. این پیشرفت اندیشه و هنر در آتن بی گمان مرهون اوضاع زمانه و تا حدودی هم معلول پدیدآمدن مردم بسیار برجسته بود . جنبش عمومی نبود، بلکه جنبشی بود از گروهی کوچک که استعدادی شگفت داشتند و در جایی استثنایی پدیدار شده بودند .


از حمله ایرانیان به یونان تا مرگ سقراط

 

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
ظهور سقراط ، گزنفون و ایزوکرات

۳۰- یک شخصیت رهبری کننده در این جنبش آتن که نسبت به زندگی پیرامونش از پریکلس هم بیگانه تر بود و نیز سرچشمه ای اصیل برای عظمت جاودانی آن زمان به شمار می رود سقراط است که پسر سنگ تراشی بود. در حدود شانزده سال پس از هرودوت دیده به جهان گشود و نزدیک مرگ پریکلس آوازه ای در آتن درافکند. سقراط چیزی ننوشت ، ولی همیشه در کوی وبرزن و هرجا که گروهی گرد آمده بودند سخن می گفت . در آن روزگار جستجوی خرد و دانش رواج گرفته بود. گروههای گوناگونی از معلمان به نام سوفیست پدید آمده بودند و بر سر حقیقت و زیبایی و شیوه ی درست زیستن بحث می کردند و اندیشه ی جوانان را با این گونه بحثها بسط می دادند. این از آن رو بود که در آتن مکتب دینی در میان نبود .

۳۱- سقراط به گروههایی که این گونه بحثها را می کردند راه می یافت . مردی بود با جامه ای نامرتب و قیافه ای ژولیده و پاهای برهنه ، گروهی شاگرد و هواخواه داشت که پیوسته گرد او را گرفته بودند. روش برهان او بسیار با شک و تردید دمساز بود و بر آن بود که تنها فضیلت ممکن همانا رسیدن به دانش راستین است و در پذیرفتن عقاید دیگران تسامحی روا نمی داشت و در برابر آنها دم فرو نمی بست و کمتر برهانی بود که می توانست از محک استدلال سقراط رو سفید بیرون آید. این شیوه را برای رسیدن به فضیلت و آموختن آن به کار می برد، ولی این شیوه ، بسیاری از شاگردان و پیروان ناتوان و ناآزموده او را گمراه می کرد و بی اعتقاد و بی ایمان و به مبادی اخلاقی بی اعتنا می گشتند و به هر کار ناشایستی دست می زدند و خودداری نمی دانستند. این ناتوانان خود را مجاز می دانستند که به هر منکری دست یازند و برای تشفی خاطر خویش شرارت کنند .


۳۲- و از جوانان نزدیک به او یکی افلاطون بود که بعدها روش سقراط را در یک رشته مکالمات فلسفی که نوشت جاویدان کرد. و نیز یک مکتب فلسفی به نام آکادمی بنیاد نهاد که نهصد سال برپا بود. دیگری کسنوفانس (یا گزنفون ) بود، یکی از ده هزار تن سرباز یونانی ، که از او یاد کردیم و چگونگی مرگ استاد را گفته است و نیز ایزوکرات یکی از خردمندترین متفکران سـ*ـیاسی یونان و همچنین کریتیاس که به هنگامی که آتن از اسپارت شکست یافت اسپارتیان او را یکی از جمله ی سی جبار خویش بر شهر گماردند تا سازمان آموزش شهر را تباه سازد و خارمید (Charmides) که در کنار کریتیاس در زمانی که سی جبار برانداخته شدند کشته شد و آلکیبیادس (Alcibiades) خائن هوشمند و شگفت که کوشش فراوانی برای کشیدن پای آتن به جنگ با سیراکوز که سرانجام نیروی نظامی آتن را نابود کرد به کار برد و به اسپارتیان خیـ*ـانت ورزید و به هنگامی که به سوی دربار ایران برای تدارک شوربختی دیگری یونان می گریخت کشته شد. این نامبردگان اخیر از کسانی هستند که سقراط ایمان و میهن پرستی را از ایشان گرفت و چیزی جای آن نگذاشت .

مرگ سقراط
۳۳- خونی ترین دشمن سقراط مردی بود آنیتوس نام که پسرش از شاگردان فدایی و مرید سقراط بود، ولی به نوشیدنی سخت خو گرفته . این پدر سرانجام سقراط را به جرم «فاسد کردن » جوانان آتن تعقیب کرد و به مرگش محکوم ساختند و شوکرانش خورانیدند (۳۹۹ پ .م .). مرگ او را افلاطون به گونه ای پرشکوه و زیبا در مکالمه ای به نام فایدون بیان کرده است .


از حمله ایرانیان به یونان تا مرگ سقراط

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا