- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 8,710
- امتیاز واکنش
- 29,620
- امتیاز
- 473
- سن
- 23
- محل سکونت
- کویِ دوست
- زمان حضور
- 207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
شکوفایی هنر کمدی در دوران پریکلس
۲۵- در آن هنگام هنوز روزنامه نویسی رایج نشده بود که نقاط ضعف و ناتوانیهای مردم برجسته و کامیاب را بر همگان فاش کند. اما مردم عادی که کمی واقع بین بودند از هنر کمدی که در آن زمان پیشرفتی فراوان کرده بود بهره می گرفتند و دل خنک می کردند. کمدی نگاران حس تنفر مردم عادی را نسبت به کسان برجسته خشنود می ساختند. این نویسندگان پیوسته پریکلس و یارانش را لجن مال می کردند. پریکلس را با کلاه خودی نمودار می ساختند. کلاه خود به چهره ی او برازنده بود و خودش هم می دانست . اما به هنگامی که سر او را به سری بدشکل مانند پیاز مبدل ساختند موجب دلخوشی و شادی همگان گشت . وجود اسپازی نیز مایه ی بهره برداری فراوان و داستان پردازیهای مردم می شد .
زمانه چرخید و خورشید پریکلس غروب کرد
۲۶- خیال پردازانی که از شرارتهای زمان ما خسته شده اند همواره آرزو کرده اند که ای کاش به روزگار برجسته و متعالی پریکلس می رفتند. اما اگر ایشان به آن آتن می رفتند خویشتن را در محیطی بسیار نزدیک به محیط قهوه خانه و در محیط غیبت روزنامه ای می بافتند که در آن همان تهمتهای زشت و «میهن پرستی » افراطی و سفلگی عمومی فرمانروا است . چون خاطره ی پلاته و سالامین فراموش شد و به ساختمانهای نوبنیاد خو کردند، پریکلس و عظمت آتن در نظر مردم عادی بسیار زننده و ناخوش آیند نمودار شد . هرگز او را تبعید نکردند. زیرا که رفتار پرشکیبایی و آرام که نسبت به مردم عادی داشت او را از این امر برکنار می داشت . اما مردم با گستاخی و دلیری به او می تاختند. وی در تنگدستی زیست و در تهیدستی درگذشت و شاید او از همه ی شیادان راستکارتر بود. با اینهمه از اتهامات سخت رهایی نداشت ، دشمنانش به راههای گوناگون در پی آزار او بودند و دست به کار نابودساختن دوستانش زدند .
۲ تعصب دینی و اتهامات اخلاقی سلاح طبیعی مردم حسود نسبت به پیشوایان است . دامون دوست پریکلس را با رأی عمومی تبعید کردند. فیدیاس را به بی دینی متهم ساختند که بر روی سپر مجسمه ی بزرگ بانو خدای آتن که پیکار میان یونانیان و آمازونیها را پرداخته بود صورتی از پریکلس و خودش کشیده بود. فیدیاس در زندان مرد. انکساغورس که بیگانه ای بود و پریکلس او را در آتن پذیره شده بود (به هنگامی که بسیاری مردم درستکار آماده بودند که کاملاً به پرسشهای معقول پاسخ گویند) سخنان بسیار شگفتی درباره ی خورشید و ستارگان می گفت و به کنایه و استعاره و ابهام می رساند که خدایان نیستند، بلکه یک روان زنده (nous) هست . ( Anaxagoras یا Anaxagore از فیلسوفان طبیعی و اولیه ی یونان است ، وی می گفت که ماه از معبد دلفی بزرگتر است . به همین جهت و به سبب گفته هایی از این گونه او را در فشار گذاشتند.م .) کمدی نگاران ناگهان دریافتند که احساسات دینی ژرفی دارند که سخت به هیجان می آید. انکساغورس از تهدیدها و دنبال کردنها گریخت . آن گاه نوبت به اسپازی رسید که رأی دادند که تبعید شود. پریکلس که گرفتار تناقضی شگفت شده بود، بر سر برگزیدن زنی که روان و هسته ی زندگی او بود و شهر ناحق شناسی که او خود آن را نجات داده بود و از آن دفاع کرده و زیباترین و فراموش ناشدنی ترین شهر جهان ساخته بود، برخاست تا از اسپازی دفاع کند. دچار هیجان ناشی از بشر دوستی شد و به هنگام سخن گفتن گریست . سرشک او اسپازی را اندک زمانی نجات بخشید .
۲۵- در آن هنگام هنوز روزنامه نویسی رایج نشده بود که نقاط ضعف و ناتوانیهای مردم برجسته و کامیاب را بر همگان فاش کند. اما مردم عادی که کمی واقع بین بودند از هنر کمدی که در آن زمان پیشرفتی فراوان کرده بود بهره می گرفتند و دل خنک می کردند. کمدی نگاران حس تنفر مردم عادی را نسبت به کسان برجسته خشنود می ساختند. این نویسندگان پیوسته پریکلس و یارانش را لجن مال می کردند. پریکلس را با کلاه خودی نمودار می ساختند. کلاه خود به چهره ی او برازنده بود و خودش هم می دانست . اما به هنگامی که سر او را به سری بدشکل مانند پیاز مبدل ساختند موجب دلخوشی و شادی همگان گشت . وجود اسپازی نیز مایه ی بهره برداری فراوان و داستان پردازیهای مردم می شد .
زمانه چرخید و خورشید پریکلس غروب کرد
۲۶- خیال پردازانی که از شرارتهای زمان ما خسته شده اند همواره آرزو کرده اند که ای کاش به روزگار برجسته و متعالی پریکلس می رفتند. اما اگر ایشان به آن آتن می رفتند خویشتن را در محیطی بسیار نزدیک به محیط قهوه خانه و در محیط غیبت روزنامه ای می بافتند که در آن همان تهمتهای زشت و «میهن پرستی » افراطی و سفلگی عمومی فرمانروا است . چون خاطره ی پلاته و سالامین فراموش شد و به ساختمانهای نوبنیاد خو کردند، پریکلس و عظمت آتن در نظر مردم عادی بسیار زننده و ناخوش آیند نمودار شد . هرگز او را تبعید نکردند. زیرا که رفتار پرشکیبایی و آرام که نسبت به مردم عادی داشت او را از این امر برکنار می داشت . اما مردم با گستاخی و دلیری به او می تاختند. وی در تنگدستی زیست و در تهیدستی درگذشت و شاید او از همه ی شیادان راستکارتر بود. با اینهمه از اتهامات سخت رهایی نداشت ، دشمنانش به راههای گوناگون در پی آزار او بودند و دست به کار نابودساختن دوستانش زدند .
۲ تعصب دینی و اتهامات اخلاقی سلاح طبیعی مردم حسود نسبت به پیشوایان است . دامون دوست پریکلس را با رأی عمومی تبعید کردند. فیدیاس را به بی دینی متهم ساختند که بر روی سپر مجسمه ی بزرگ بانو خدای آتن که پیکار میان یونانیان و آمازونیها را پرداخته بود صورتی از پریکلس و خودش کشیده بود. فیدیاس در زندان مرد. انکساغورس که بیگانه ای بود و پریکلس او را در آتن پذیره شده بود (به هنگامی که بسیاری مردم درستکار آماده بودند که کاملاً به پرسشهای معقول پاسخ گویند) سخنان بسیار شگفتی درباره ی خورشید و ستارگان می گفت و به کنایه و استعاره و ابهام می رساند که خدایان نیستند، بلکه یک روان زنده (nous) هست . ( Anaxagoras یا Anaxagore از فیلسوفان طبیعی و اولیه ی یونان است ، وی می گفت که ماه از معبد دلفی بزرگتر است . به همین جهت و به سبب گفته هایی از این گونه او را در فشار گذاشتند.م .) کمدی نگاران ناگهان دریافتند که احساسات دینی ژرفی دارند که سخت به هیجان می آید. انکساغورس از تهدیدها و دنبال کردنها گریخت . آن گاه نوبت به اسپازی رسید که رأی دادند که تبعید شود. پریکلس که گرفتار تناقضی شگفت شده بود، بر سر برگزیدن زنی که روان و هسته ی زندگی او بود و شهر ناحق شناسی که او خود آن را نجات داده بود و از آن دفاع کرده و زیباترین و فراموش ناشدنی ترین شهر جهان ساخته بود، برخاست تا از اسپازی دفاع کند. دچار هیجان ناشی از بشر دوستی شد و به هنگام سخن گفتن گریست . سرشک او اسپازی را اندک زمانی نجات بخشید .
از حمله ایرانیان به یونان تا مرگ سقراط
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com