مجموعه اشعار کودکانه

DIANA_Z · 29/10/20

رفتیم به مهد، چه جایی بود

جاتون خالی، صفایی بود

تو حیاطش، تو کلاسش

عطر گل اقاقی بود

مربی یاش، چه مهربون

دوستان خوب زیاد بودن

بیا بریم مهد کودک با دوستامون

بخوونیم شعر قشنگ با دوستامون

DIANA_Z · 29/10/20

دویدم و دویدم
به یک نسیم رسیدم
نسیم به من خنک داد
پوستم رو قلقلک داد
هی فوت می‌کرد به مو هام
گفتم نکن نمیخوام
این ور و اون ور می‌رفت
از دست من در میرفت
بازی می‌کرد شاد بود
نسیم نبود باد بود!

DIANA_Z · 29/10/20

دویدم و دویدم
به قلم رسیدم
زدم اونو شکستم
تا پول بیاد به دستم
هیچی نبود تو قلک
بجز یه سوسک کوچک
سوسکه بگم چی‌کار کرد؟
ترسید و زود فرار کرد!
خونه اون خراب شد
دلم براش کباب شد
دویدم و دویدم
رفتم برای سوسکه
قلک نو خریدم!

DIANA_Z · 29/10/20

دویدم ودویدم

به یک سؤال رسیدم

کیه که توی دنیا

ماهی می ده به دریا؟

برف و تگرگ می سازه

درخت و برگ می سازه؟

به بلبلا آواز می ده

به موش دم دراز می ده

به آدمها خواب می ده

آفتاب و مهتاب می ده

جواب تو آسونه

خدای مهربونه

هر بچه ای می دونه

DIANA_Z · 29/10/20

دویدم و دویدم
به یک پلنگ رسیدم
پلنگه رو زمین بود
انگار که در کمین بود
دست کشیدم به موهاش
گفتم بهش آروم باش
موی تنش نرم بود
دست که زدم گرم بود
پنجول نزد به دستم
روی پشت اون نشستم
پلنگ خال خالی بود
نقش روی قالی بود

DIANA_Z · 29/10/20

یک و دو و سه
علی می پرسه
چهار و پنج و شش
پدرم کوشش
هفت و هشت و نه
مادرش یهو
می ره کنار پوتین پاره
با اشک مادر
پوتین شده تر
بابای علی یه جای بهتر
علی می دونه
نوبت اونه
سنگر بابا خالی نمونه

DIANA_Z · 29/10/20

یه خانواده مانند گلدان
گلهای خانه مامان و بابا
ای کاش من هم پروانه باشم
فرزند خوبه این خانه باشم
دایم بگردم اینجا و اینجا
دور و بر آن گلهای زیبا

DIANA_Z · 29/10/20

اتل متل یه بچه
بچه که نه تربچه
رفت و نشست تو باغچه
گفت که منم یه غنچه
تربچه ، غنچه می شه ؟
نه ، نه ، نه ، نمی شه
تربچه جان کجایی
غنچه که نه ، بلایی
بله و بلا ، بلاچه
غنچه ، کچل کلاچه

DIANA_Z · 29/10/20

شب، شب، شب

شب اومد ـ کدوم شب؟

اون که موهاش سیاهه

رو دامنش یه ماهه

ـ کدوم ماه؟

ـ اون که تو آسمونه

قشنگه، مهربونه

چادر نقره داره

دور و برش پر شده از وب

ـ کدوم، کدوم وب ؟

ـ وب ای که مثل یک چراغه

مثل گلای یاس توی باغه

می‌خوام بیاد پایین منو ببینه

مثل گلی رو دامنم بشینه

DIANA_Z · 29/10/20

صبح که از خواب پا میشم

اول آفتاب پا میشم

یه کمی ورزش میکنم

تو باغچه نرمش میکنم

صدا میزنم مامان جون

چایی رو بریز تو فنجون

وقتی چایی رو نوشیدم

مامانو بابارو بـ*ـو*سیدم

میرم به کودکستان

خوشحال و شاد و خندان

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین