مجموعه اشعار کودکانه

DIANA_Z · 28/10/20

ای زنبور طلایی

نیش می‌زنی بلایی

پاشو پاشو بهاره

گل وا شده دوباره

کندو داری تو صحرا

سر می‌زنی به هر جا

پاشو پاشو بهاره

عسل بساز دوباره

DIANA_Z · 28/10/20

دو میخ کوچک
روی یه میزه
تو دست نجّار
ارّه‌ای تیزه
یه قاب قشنگ
می‌سازه نجّار
آن را می‌زنه
به روی دیوار
توی قاب عکس
یه جوجه‌ی ناز
جیک و جیک و جیک
می‌خونه آواز

DIANA_Z · 28/10/20

یه گربه دارم
دمش درازه
خیلی قشنگه
گربه ی نازه !
بازی می کنم
با اون، همیشه
هیچ وقت از بازی
خسته نمی شه
من براش می شم
یه موش کوچک
بهش نگفتم
که هست عروسک!

DIANA_Z · 28/10/20

تق تق تق بر در زد
بابا از بیرون آمد
رفتم در را وا کردم
شادی را پیدا کردم
وقتی بابا را دیدم
فوری او را بـ*ـو*سیدم
بابا آمد نان آورد
با لبخندش جان آورد
با او روشن شد خانه
او شمع و ما پروانه
مصطفی رحمان دوست

DIANA_Z · 28/10/20

تو دفترم می کشم

قناری قشنگی

می خوام که رنگش کنم

با یک مداد رنگی

اما قناری من

بال و پرش رو بسته

چون که مداد زردم

نوک نداره، شکسته

DIANA_Z · 28/10/20

یک گل، ده گل، صدتا گل

این‌جا، آن‌جا، هر جا گل

دامن، دامن، فروردین

می‌روید بر دل‌ها گل

باغ و دره پُر گل شد

کوه و دشت و صحرا گل

لـ*ـب‌ها را گل خندان کرد

شد از شادی لـ*ـب‌ها گل

DIANA_Z · 28/10/20

باد سرد آرام بر صحرا گذشت

سبزه‌زاران، رفته‌رفته، زرد گشت

تک درخت نارون شد رنگ رنگ

زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ

برگ برگ گل به رقص باد ریخت

رشته‌هاى بید بن از هم گسیخت

چشمه کم‌کم خشک شد بی‌آب شد

باغ و بستان ناگهان در خواب شد

کرد دهقان دانه‌ها در زیر خاک

کرد کوته شاخهء پیچان تاک

فصل پاییز و زمستان می‌رود

بار دیگر چون بهاران می‌شود

از زمین خشک می‌روید گیاه

چشمه جوشد، آب می‌افتد به راه

برگ نو آرد درخت نارون

سبز گردد شاخساران کهن

گل بخندد بر سر گلبوته‌ها

پر کند بوى خوش گل باغ را

باز می‌آید پرستو نغمه خوان

باز می‌سازد در اینجا آشیان

DIANA_Z · 28/10/20

نارون به باد گفت

ای دم تو گرم

آمدی که بر تنم کنی

آن حریر نرم

با تو هر نفس بهار

می‌دمد به پیکرم

آمدی خوش آمدی بیا

با تو می‌شود بهار باورم

باد رقص کرد گرد نارون

سربسر پر از جوانه شد

باغ خنده کرد و گل دمید

نارون بهار را نشانه شد

DIANA_Z · 28/10/20

بهار آمد، گل آمد

نسرین و سنبل آمد

گل‌های سرخ و زیبا

در باغ خانه‌ی ما

چشم‌ها را باز کردند

با خنده ناز کردند

بنفشه دسته دسته

کنار جو نشسته

در روز آفتابی

در آسمان آبی

پرنده‌ی خوش آوراز

پر زد و کرد پرواز

بهار آمد، گل آمد

نسرین و سنبل آمد

DIANA_Z · 28/10/20

به دست خود درختی می‌نشانم

به پایش جوی آبی می‌کشانم

کمی تخم چمن بر روی خاکش

برای یادگاری می‌فشانم

درختم کم‌کم آرد برگ و باری

بسازد بر سر خود شاخساری

چمن روید در آن جا سبز و خرم

شود زیر درختم سبزه‌زاری

به تابستان که گرما رو نماید

درختم چتر خود را می‌گشاید

خنک می‌سازد آن جا را زسایه

دل هر رهگذر را می‌رباید

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین