خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
«بسم رب العشق»

نام اثر:دالان عشق
نویسنده: مه.دخت
مقدمه:
وین راه، مملوء گشته است ز تلاطم
بیم دارم ز روزی که بگردد ویران‌گرِ احلامم
گر دالان تعشق‌ام شود مخروب و منهدم،
دیگر جانی نمی‌ماند درین بنلاد و بنیادم!


دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، YeGaNeH، goli.e و 67 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
جانانم، از زندگیت را به من به امانت می‌دهی؟
هیس جانانم، هیس؛ هیچ نگو، بگذار تنها چشمان‌مان سکوت بین‌مان را برهم زند..
مرا دعوت کن به نوشیدن جرعه‌ای از قهوه نگاهت؛
دستانت را قلاب کن در این ابریشم مو، که بی‌نهایت بهانه تو را می‌گیرد؛
شانه هایت را تجویز بنما تا مسکن غم درونم شود،
بگذار پیراهن مردانه‌ات میزبان اشک هایم شود،
اندک زمانی به من ببخش تا عطر وجودت التیامی شود بر این تن رنجور،
جان جانانم آرامش گمشده ام شو...!


دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، YeGaNeH، زهرا.م و 63 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
در چشمان مردم زمانه خیره می‌شوم، و آن‌ها مرا دیوانه عتاب می‌کنند!
هان، غم این دو گوی مسکوت را، نظاره کردند و چنین گفتند؟
هلا، عمق نگاه و فریادهای خفته در آن را دیدند و چنان کردند؟
به راستی مامن سخنان وجودم را نگریستند و بدین شکل تعدی نمودند؟
افسوس که هیچ نکردند و این‌گونه مرا به بند دیوانگی آویختند.


دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، YeGaNeH، زهرا.م و 60 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه کسی می‌گوید شب زیبا است؟!
شب قاتل غروری است، که تمام روز، سعی در بنای آن داشته ام؛
آه از نیمه شب!
گویی تمام خاطراتش،خنجری می‌شود بر قلب نیمه جانم،
زخم پینه بسته ام سرباز می‌کند و عشق به ظاهر دفن شده در اعماق وجودم را، فریاد میزند،
.درد جانم، سوهان می‌شود بر روح و روانم و آن را مورد تهاجم قرار می‌دهد
قلبم از شدت درد، شیون جان سوزانه سر میدهد؛
جسمم، خود را در خویش محبوس میکند و نوای لالایی سر میدهد،
تا شاید دخترک رنجورش، به خواب رود و کمی آرام گیرد!

آری،جان جانانم!
تمام شب های من،این‌گونه سر میشود.
عشق نصفه نیمه تو، تمامی داشته های مرا گرفته است،
حتی خواب شبانگاهیم را...!


دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، YeGaNeH، زهرا.م و 58 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
گر ز من،پرسند:"کشنده ترین چیز چیست؟"
می‌گویم:

"حرف هایی که هیچ‌گاه بر زبان آورده نشدند
و حسرتی شدند،بر جانِ دل!

همان کلافِ درهمِ حرف های ناگفته ای که،
گویی قصد جانمان را کرده اند!

همان سکوت های دردآگینی که، زخمی شدند بر روح و روانمان
و هیچ مرهمی،دوایِ دردِ آن نیست!

همان احساساتی که قربانیِ غرورمان شدند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، YeGaNeH، زهرا.م و 57 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
در خاطراتت غرق می‌شوم و ز حال و خویش، رها!
سوغات عشقت را، در حصار ذهنم محبوس می‌نمایم
و بدان،"ز غوغای جهان غافل"...!
یادواره نگاهت،بانیِ بلوای قلب و احساسم می‌شود.
خاطرنشان کردن نغمه های شیرینت،
تبسمی با چاشنی زهر،میهمان لبانم می‌کند.
جانِ جانانم، شاید در خاطر دیگران،یادآوری خاطراتت، دیوانگی باشد؛
اما خود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، YeGaNeH، زهرا.م و 55 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع

"من"
بندبند احساسش به تاراج رفته،
دگر جانی در "من"نمانده،
اشک ها را ریخته،
غم ها را کشیده،
رنجش ها را چشیده،
لآقل بازگرد،
من را به من بازگردان!
بعد از "تو" دگر،
"منی" نمانده،
جانِ جانانم...!



دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، YeGaNeH، زهرا.م و 51 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
وجودم مملوء از سوالات بی‌جواب شده است؛
سوالاتی که خالقش تو بودی و به آرامی، آن‌ها را
بر بوم جسم و جانم خلق نمودی.
اعتراف می‌کنم که "من" دگر تاب این حجم از استفهام روحی را ندارد.
آری؛ اعتراف می‌کنم که یادگاری‌های جان سوزانه‌ات،
لحظه به لحظه عمیق تر مرا در محبس درونم به بند می کشد،
و ز اطرافیانم دور می‌سازد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، زهرا.م، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 44 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشه ای کز کرده‌ام و در میان ظلمتی آواره گشته‌ام.
مبتلا شده‌ام به وهمی سرد ونقیض.
دگر نه اثری از تو بر آن است و نه ردپایی از خویش!
تنها خیالی است پوچ و تهی، بی‌ هیچ منزلگاهی.
منحصر نقشش ، معدوم ساختن خویش است در ضمیر.
به گمانم ایست ذهنی کرده ام ، بر اثر حزنی خطیر.


دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، زهرا.م، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 40 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع

گر می‌گذری ز کوچه‌ی خاطرات خویش،
حالی بپرس از این شیدای پرتشویش!

یادی کن از او که چه کردی با دلش؟!
او را چگونه رها کردی به حال و هوای خودش؟!

هلا نغمه‌ی عشق او، بر تو بی‌ثمر بود؟!
که چنین کردی و چنان پرحذر بود؟!

ز ما که گذشت و دگر جانی بر ما نماند؛
تو را به خدایت می‌سپارم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته دالان عشق | مهتا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: SelmA، زهرا.م، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 35 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا