خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Narín✿

سرپرست بخش کتاب
سرپرست بخش
ناظر کتاب
ویراستار انجمن
  
  
عضویت
1/12/19
ارسال ها
2,131
امتیاز واکنش
43,894
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
107 روز 12 ساعت 35 دقیقه
خانه‌ام ابریست
خانه‌ام ابریست
یکسره روی زمین ابری ست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و سرخوش
باد می‌پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو
را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه‌ام ابریست اما
ابر بارانش گرفته ست
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دائم می‌نوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه
خود را دارد اندر پیش


اشعار نیما یوشیج

 
  • عالی
Reactions: زینب نامداری

Narín✿

سرپرست بخش کتاب
سرپرست بخش
ناظر کتاب
ویراستار انجمن
  
  
عضویت
1/12/19
ارسال ها
2,131
امتیاز واکنش
43,894
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
107 روز 12 ساعت 35 دقیقه
مانلی
من به راه خود باید بروم
کس نه تیمار مرا خواهد داشت
در پر از کشمکش این زندگی حادثه بار
گرچه گویند نه
اما
هرکس تنهاست
آن که می‌دارد تیمار مرا، کار من است
من نمی‌خواهم درمانم اسیر
صبح وقتی که هوا شد روشن
هرکسی خواهد دانست و بجا خواهد آورد مرا
که در این پهنه‌ور آب،
به چه ره رفتم و از بهر چه‌ام بود عذاب
***

داروگ
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گر چه می‌گویند: « می‌گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد
ـ چون دل یاران که در هجران یاران ـ
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران


اشعار نیما یوشیج

 
  • عالی
Reactions: زینب نامداری

Narín✿

سرپرست بخش کتاب
سرپرست بخش
ناظر کتاب
ویراستار انجمن
  
  
عضویت
1/12/19
ارسال ها
2,131
امتیاز واکنش
43,894
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
107 روز 12 ساعت 35 دقیقه
گل زودرس
آن گل زودرس چو چشم گشود
به لـ*ـب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده که: حیف که چنین یکه بر شکفتی زود

لـ*ـب تنبلی کنون بدین هنگام
که ز تو خاطری نیابد
سود
گل زیبای من ولی مشکن

کور نشناسد از سفید کبود
نشود کم ز من بدو گل گفت
نه به بی موقع آمدم پی جود
کم شود از کسی که خفت و به راه

دیر جنبید و رخ به من ننمود
آن که نشناخت قدر وقت درست

زیرا این طاس لاجورد چه جست؟


اشعار نیما یوشیج

 
  • عالی
Reactions: زینب نامداری

Narín✿

سرپرست بخش کتاب
سرپرست بخش
ناظر کتاب
ویراستار انجمن
  
  
عضویت
1/12/19
ارسال ها
2,131
امتیاز واکنش
43,894
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
107 روز 12 ساعت 35 دقیقه
ترا من چشم در راهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
***

ری‌را
«ری را»... صدا می‌آید امشب
از پشت « کاچ» که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم می‌کشاند
گویا کسی است که می‌خواند

اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیده ام
در گردش شبانی سنگین؛
زاندوه های من

سنگین تر
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر
یکشب درون قایق دلتنگ

خواندند آنچنان؛
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
می بینم
ری را. ری را...


اشعار نیما یوشیج

 
  • عالی
Reactions: زینب نامداری
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا