خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,591
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
...
- اين پيام را از قول كسى كه هرگز از حق به ظلم و جور گرايش نيافت به بنى عباس برسان؛
اگر دنيا مال شخصى ايشان است، از آن به مقدار قوتى به پسر عموها بذل و بخشش كنند!
و از مال خودتان به قوت ما گشايشى بدهيد كه اين كار در حكومت به عدالت نزديكتر است .
معناى اين شعر، آن است كه عباسيان نه به مقدار قوت بلكه درحد سد رمق نيز به علويان چيزى نمى‏دادند و فقر را چون جانورى كه اجساد ايشان را مى‏آزرد بر ايشان مسلط كردند. برخى از منابع تاريخى بر اين مطلب اشاره دارد كه علويان در روزگار اين طاغوت - متوكل - به قدرى سختى و محروميت ديدند كه وحشت و مرارت آن قابل توصيف نيست، چنان بودند كه گاهى جز يك عبا نداشتند و اگر يك مرد علوى مى‏خواست ازخانه بيرون بيايد آن را مى‏پوشيد و همچنين اگر يك زن علويه مى‏خواست آن را بر تن مى‏كرد، مردم نيز از ترس سلطه ستم پشگان جرأت ارتباط با ايشان را نداشتند.
محمد بن صالح، از ابراهيم بن مدبر خواست تا به خواستگارى دختر عيسى بن موسى جرمى برود ابراهيم به اين نيت نزد عيسى رفت و پيشنهاد داد، اما عيسى پاسخ مثبت نداد و گفت: من به تو دروغ نمى‏گويم، به خدا سوگند كه او را رد نمى‏كردم زيرا بزرگوارتر و مشهورتر از او را براى دامادى خودم سراغ ندارم وليكن از متوكل و پس از او، از فرزندانش به مال و جانم بيمناكم. و به همين مطلب، محمد در اشعارى كه سرورده، اشاره دارد، مى‏گويد:
خطبت الى عيسى بن موسى فردنى‏
فلله والى مرة و عتيقها
- من كسى را براى خواستگارى به نزد عيسى بن موسى فرستادم اما او جواب رد داد به خدا سوگند كه او دوستدار «مره» و «عتيق» 36 ايشان است !
عيسى با اين كه مى‏دانست من از دودمان اصيل دختر رسول خدايم، پيشنهاد مراد رد كرد.
و گذاشته از پاكزادى من، ما را ريشه و اصلى است كه پيامبر خدا تنه و اصل آن است -
مسلمانان از ارتباط با علويان، بلكه از سلام دادن به ايشان، ممنوع بودند، زيرا كه عباسيان ستمگر بدترين مجازاتها را براى كسانى در نظر مى‏گرفتند كه به نوعى ايشان را مورد محبت و احترام قرار دهد.
بدترين دورانهاى تاريك و ظلمانى كه بر علويان گذشت، روزگار متوكل بود كه كاسه خشم خود را در يك جا بر سر ايشان ريخت و با نهايت قساوت ايشان را سركوب نمود و آنان به شهرها و روستاها - از بيم اين كه مبادا به چنگ حكومت بيفتند وآنها را بكشد و يا زندانى كند - به صورت ناشناس آواره شدند.


عصر امام عسكرى (ع)

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,591
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
زندگى اعتقادى
اما زندگى اعتقادى در دوران امام ابو محمد (ع) سالم و روبه‏راه نبود و به وسيله بعضى از منحرفانى كه در پيرامون عقايد خالص اسلامى شبهاتى به وجود آورده بودند، دچار ناامنى و اضطراب شده بود، چنان كه يكى از شعبده‏بازان غير مسلمان براى گمراهسازى مسلمين و به تباهى كشيدن عقايدشان دست به شعبده‏اى زده بود و امام ابو محمد (ع) براى دفاع از اسلام خود به مقابله برخاست تا اين كه اوهام آنها را باطل كرد و شبهات را از بين برد و واقعيت تابناك اسلام روشن ساخت.
همين طور، پديده ديگرى در آن زمان پيدا شد و آن قيام يكى از دجالهاى زمان در برابر امام (ع) و پدر بزرگوارش بود كه هدف او نيز فاسد كردن عقيده پيروان اهل بيت عليهم السلام بوده است. امام (ع) بلافاصله به لعن و طرد او پرداخت و به شيعيانش نيز دستور داد تا او را لعن كنند و از او بيزارى جويند كه ما در ذيل به اين مطلب و به بعضى از جهات ديگرى كه با اين موضوع مربوط است اشاره مى‏كنيم:
امام عسكرى شبهه كندى را باطل مى‏كند
اسحاق كندى ،37 فيلسوف عراق، برخى شبهات را در پيرامون قرآن مجيد مطرح كرد، در بين مردم كم سواد شايع شد كه او كتابى به نام «تناقض القرآن» تأليف كرده است و خود نيز درگير همين مسأله است! اين خبر به امام ابو محمد (ع) رسيد، تا اين كه با يكى ازشاگردان كندى ملاقات كرد، امام (ع) رو به او كرد و فرمود: مگر بين شما مردى برجسته و دانا نيست كه استادتان كندى را از اين راه و روشى كه نسبت به قرآن پيش گرفته است باز دارد؟ آن شخص گفت: ما شاگردان اوييم، چگونه مى‏توانيم در اين مورد و يا در مسائل ديگر به او اعتراض كنيم! امام (ع) فرمود:
- «آيا هر چه به تو تعليم دهم به او ابلاغ مى‏كنى؟»
- بله مولاى من !
امام (ع) برهانى قاطع و دليل برنده‏اى به او القاء كرد كه تمام شبهات كندى را از بيخ و بن بر مى‏كند وبه شاگرد كندى چنين گفت:
«پيش او برو، و در معاشرت با او گرم بگير، و او را در كارهايش يارى كن! وقتى كه كاملاً مأنوس شديد، بگو: براى من مسأله‏اى پيش آمده مى‏خواهم از شما بپرسم. او خواهد گفت، سؤالت چيست. آن وقت به او بگو:
اگر آوردنده اين قرآن نزد تو بيايد و بپرسد: آيا جايز است كه خداى متعال از كلمات قرآن، غير از آن معانى كه تو گمان كرده‏اى، معناى ديگرى اراده كرده باشد او در جواب خواهد گفت: آرى جايز است. زيرا او مردى است كه وقتى كلمات را شنيد معناى واقعى آنها را مى‏فهمد. وقتى كه اين جواب را به تو داد، از او بپرس: تو از كجا مى‏دانى،
شايد خداوند غير از معنايى كه تو در نظر گرفته‏اى معناى ديگرى را اراده كرده باشد...»
امام (ع)، با اين برهان كوبنده، شبهه كندى را از ميان برد و بدان وسيله تمام راهها اثبات تناقض در قرآن مجيد را - آن كتابى كه نه از قبل و نه بعد از آن باطل كننده‏اى نيايد - مسدود كرد. زيرا ريشه اين شبهه در نوع معنايى بود كه كندى به نظر خود مى‏فهميد در صورتى كه ممكن بود معناى ديگرى داشته باشد كه او نفهميده و به عقل او نرسيده باشد و با آن معنا تناقض از ميان برداشته شود و هيچ جاى ايراد و اشكالى نماند.
آن مرد رفت با استادش ملاقات كرد و گرم گرفت و سرانجام آنچه را كه امام (ع) به او القاء فرموده بود به وى گفت. كندى شروع كرد به فكر كردن و مدتى را در اين باره فكر مى‏كرد كه ممكن است اين حرف درستى باشد و چنين چيزى محتمل است و در واژه‏هاى زبان عرب يك لفظ به معانى مختلف آمده است! تا اين كه رو به آن دانشجو كرد و گفت:
- «تو را سوگند مى‏دهم، به من بگو، اين مطلب را چه كسى به تو آموخت؟...»


عصر امام عسكرى (ع)

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,591
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
«اين مطلبى بود كه به ذهنم خطور كرد و من هم به شما عرض كردم».
- «هرگز! چنين نيست، زيرا اين، سخن تو نيست و تو هنوز به آن مرتبه نرسيده‏اى! كه چنين بگويى!...»
- امام ابو محمد عسكرى (ع)، به من فرمود» .
- « حال كه حقيقت را گفتى اعتراف مى‏كنم چنين سخنانى جز از اين خانواده از كسى سر نمى‏زند!» آنگاه كندى دستور داد كتابش را آوردند و آن را سوزاند و از ميان برد. 38 زيرا او منطق و درستى را با تمام وجود در سخن امام احساس كرد.
امام، چشم بندى راهب را باطل مى‏كند
امام ابو محمد (ع) نقاب مكر و تزوير از چهره راهبى برداشت كه مى‏خواست مسلمانان را گمراه كند و آنها را در ديانتشان به شك وا دارد.
داستان به طورى كه راويان نقل كرده‏اند از اين قرار است كه مردم دچار قحطى شديد شدند، معتمد عباسى دستور داد مردم تا سه روز براى طلب باران به بيابان بروند، همه مردم رفتند، اما بارانى نازل نشد، تا اين كه اهل نصارا به همراه راهبى بيرون آمدند و اين راهب هر مرتبه كه دستش را به طرف آسمان بلند مى‏كرد، باران سيل آسا مى‏باريد و اين كار را چند بار تكرار كرد، بطورى كه بعضى از نادانان در حقانيت دين خود به شك افتادند و بعضى ديگر از دين برگشتند اين امر، بر معتمد گران آمد تا اين كه به امام ابو محمد (ع) كه آن زمان در زندان به سر مى‏برد متوسل شد و عرض كرد: امت جدت رسول خدا (ص) را پيش از آن كه نابود شوند، درياب! امام (ع) به او گفت: چون فردا مردم از شهر بيرون شوند، من اگر خدا بخواهد شك و شبهه رابرطرف مى‏سازم. معتمد دستور داد، امام را از زندان بيرون آورند.
امام (ع) از او خواست تا ياران و اصحاب آن حضرت را نيز از زندان آزاد كند و او قبول كرد و همه را بيرون آوردند. در روز دوم كه مردم براى طلب باران به بيرون شهر رفتند، راهب دستش را به طرف آسمان بلند كرد، ابرى پيدا شد و باران باريد، امام (ع) دستور داد دست او را بگيرند و آنچه در دستش است از او بستانند در دست راهب يك استخوان آدميزاد بود، استخوان را از او گرفتند، خليفه دوباره دستور طلب باران كند، راهب دست به طرف آسمان بلند كرد، ديدند آن ابر برطرف شد و آفتاب بر آمد، مردم از اين پيش آمد تعجب كردند معتمد، رو به امام (ع) كرد و گفت:
«يا ابا محمد! اين چه بود؟»
- «اين استخوان پيامبرى بود كه اين راهب از ميان قبرها به دست آورده بود و هيچ استخوان پيامبرى نيست كه زير اين آسمان قرار بگيرد مگر اين كه باران سيل آسا به خاطر آن مى‏بارد!...»
معتمد، وقتى كه مطلب را پيگيرى كرد، ديد همان طورى است كه امام (ع) فرمود به اين ترتيب شك و شهبه از ميان رفت .39
دروغ پردازان و جاعلان‏
يكى از آفتاى آن زمان، گسترش دروغ پردازان و جاعلان بود، كه از جمله عوامل و اسبابى بود كه عقايد اسلامى را در دلها سست مى‏كرد، از مشهورترين جاعلان و دورغ‏پردازان، فردى به نام عروة بن يحى دهقان بغدادى بود كه از قول امام ابوالحسن على بن محمد و پس از او از ابو محمد حسن بن على عليهما السلام روايتهايى به دروغ نقل مى‏كرد و از اين راه اموال زيادى را كه شيعه مى‏خواستند به امام (ع) بپردازند اختلاس مى‏كرد و در برابر امام نيز دروغ مى‏گفت، تا اين كه امام او را لعن كرد و به شيعيان دستور داد او را لعنت كنند و از او دورى نمايند تا عقايديشان را فاسد نكند.40
به اين مقدار مختصر، سخن ما از زندگى عقيدتى دوران امام (ع) به پايان مى‏رسد، و اين دوران - همان طورى كه گفتيم - از نظر عقيدتى دوران نگرانى و ناسالمى بود.


عصر امام عسكرى (ع)

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,591
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
پى نوشتها:
1- تاريخ تمدن اسلام: 79/5.
2- الوزراء و الكتاب: 288.
3- الوزراء و الكتاب: ص 142.
4- الوزراء و الكتاب.
5- الكامل: 268/6.
6- الفخرى: ص 164.
7- الولاة و القضاة: 125 - 126.
8- نجوم الزاهرة: 54/2، خطط مقريزى: 94/2.
9- اخبار الطوال: 384.
10- الوزراء و الكتاب: 250.
11- نجوم الزاهرة: 75/2.
12- نشوار المحاضرات: 293/1.
13- المنتظم: 253/6.
14- نجوم الزاهرة: 65/2.
15- كامل ابن اثير: 319/6.
16- همان مأخذ.
17- المستظرف من اخبار الجوارى اثر صلاح الدين: 28.
18- تاريخ الخلفاى سيوطى: 384.
19- الاغانى: 226/16.
20- سمط النجوم العوالى: 354/3.
21- الاغانى: 226/16.
22- الاغانى، چاپ دار الكتب مصر: 193/14.
23- الاغانى .
24- عيون التواريخ: 170/6 عكس بردارى شده از كتابخانه اميرالمؤمنين (ع).
25- مرآة الزمان: 158/6.
26- ترجمه اين كتاب نفيس، با عنوان تحليلى از زندگانى امام هادى (ع) در سال 1369 به پيشنهاد كنگره جهانى امام رضا (ع)، انجام گرفت شد و اين كتاب در سال جارى (1370 ه') چاپ و منتشر گرديد - م.
27- مروج الذهب: 366/2.
28- الوزراء و الكتاب: 192.
29- المحاسن و المساوى: 585.
30- المحاسن و المساوى: 585، توجه داريد كه حركت حروف روى در دو شعر اول با شعر سوم متفاوت است!
31- طبقات ابن معتز: 378، كتاب الورقة: 57.
32- عقد الفريد: 216/6.
33- المحاسن و المساوى: 277.
34- سفينة البحار: 158/2.
35- سرالسلسلة العلوية: 65.
36- ظاهراً مقصود از«مره» قبله‏اى است كه ابوبكر از آن قبيله است و «عتيق» نيز نام ابو بكر مى‏باشد.م.
37- ابو يوسف بن اسحاق كندى، نخستين فيلسوف قلمرو اسلامى، درشهر كوفه به دنيا آمد، دوران تحصيل خود را در بصره و بغداد گذراند، او به زبان يونانى تسلط داشت و كتابهاى فلسفه را از يونانى به عربى برگرداند، در فلكيات سرآمد بود. كندى تأليفاتى داشته است اما امروز چيزى از آنها در دست نيست. او ازمذاهب كلامى اسلام مذهب معتزلى را اختيار نمود و حوزه درس فلسفه او علاقمندان زيادى داشته است. وى در سال 252 ه'ق در گذشته است. نقل از پاورقى صفحه 63 كتاب خطوط برجسته‏اى از فلسفه و كلام اسلامى - م .
38- مناقب ابن اشوب: 424/4.
39- جوهرة الكلام: 154، اخبار الدول: 117.
40- رجال كشى: 353.
تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى (ع)


عصر امام عسكرى (ع)

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا