خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

sh.roohbakhsh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/20
ارسال ها
118
امتیاز واکنش
1,690
امتیاز
213
سن
22
محل سکونت
هیاهوی عشق!
زمان حضور
3 روز 13 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام داستان کوتاه:عاشقانه تا شهادت
نویسنده:شادی روحبخش
ژانر:اجتماعی، عاشقانه
نام ناظر: Ryhwn
خلاصه:
قدم می‌گذارد در راهی پر از شور وشوق! راهی بی انتها، اما با پایانی زیبا وبی‌نظیر! پایانی باشکوه و زیبا!
عاشقانه قدم می‌گذارد در راهی که خود، انتخابش کرده بود وحال، به آرزوی دیرینه‌اش می‌رسد. چه عاشقانه‌هایی که برای رسیدن به شهادت سروده است. به امید رسیدن به وصال، محکم‌تر گام برمی‌دارد.


نقد و بررسی داستان کوتاه عاشقانه تا شهادت | شادی روحبخش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Amerətāt، حنانه سادات میرباقری و 3 نفر دیگر

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,274
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 14 ساعت 32 دقیقه
نقد و بررسی رمان عاشقانه تا شهادت
به نام مناسب ترین واژه ها * به رسم محبت به نام خدا
نکته: این نقد بخشی از رمان رو لو می‌دهد!
توی رمان شما معیار های خلاصه نویسی به خوبی رعایت شده بود. زیرا سوالاتی توی متن بود و با کلمات کلیدی بازی شده بود. دو کلمه عاشقانه و شهادت در اسم این رمان؛ کلمات پر تکراری هستند و همچنین رمان های دیگری مانند زندگی عاشقانه شهدا یا نامه های عاشقانه شهدا و...وجود دارند. ولیکن هر دو کلمه با رمان مرتبط‌اند و حس خوبی منتقل می‌کنند اما باز هم جای خلاقیت هست.
"با اینکه تمامشان پدرانشان را در کنار خود داشتند اما، بازهم می‌فهمیدند حالش را!"
جا به جایی فعل و افعال برخی اوقات توی رمان شما دیده می‌شد که این‌عمل توی دیالوگ‌ها ایرادی ندارد اما توی مونولوگ‌ها همانند مثال بالا حتما باید رعایت شود.
انتخاب راویتون زیبا بود. این‌که تونسته بودید توی جای جای رمانتون حس های چند کارکتر رو به طور همزمان ترکیب کردید بسیار خوب بود.
تا این‌جا حرفی از سن نشد و به‌خاطر دانشجو بودن شخصیت‌ها می‌تونیم بین بیست تا سی سن‌هارو تصور کنیم اما بهتر بود که به طور غیر مستقیم هم قید هم می‌شد.
سیر رمان شما تا این‌جا واقعا خوب بود. توی داستان کوتاه اصولا نیازمند سیر تند هستیم اما این‌جا به موقع و حتی بگم کمی قبل از این‌که دیر بشه وارد داستان شدیم و اوج شروع شد. شروعتون هم که آغازی که با آژیر خطر بود، تازه و نو بود.
ایده رمان که شخصیت اصلی او یک دختر شهید است، کاملا نو نبود اما این‌که قرار شد او بر اساس این‌که باور دارد پدرش زنده است می‌خواهد وارد یک نوع عملیات بشود، ایده و داستان جدیدی است.
ژانر اجتماعی توی این رمان کاملا ملموس بود و از قسمت اول حس شد اما ژانر عاشقانه هنوز به طور کامل حس نشده است. گفته شد که امیر عاشق نرگس است اما هیچ جا هنوز حس آن دو را درک نکردیم.
توی ژانر عاشقانه فقط نباید حرف از عاشقی بزنیم بلکه باید حس دلبستگی دو طرف رو نشون بدهیم.
همچنین در ادامه حس می‌کنم با رفتن نرگس به اون عملیات، نیازمند ژانر مذهبی هم می‌شویم.
توی رمان عاشقانه تا شهادت توی بعضی‌از جمله‌ها، تکرار چندین باره برخی کلمات رو می‌دیدیم و اگر بتونید معادل اون‌هارو به کار ببرید مسلما متن خیلی زیبا‌تر می‌شود.
کیفیت مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها هم یکسان بود. طوری که نیمی از اطلاعات در مونولوگ و نیمی دیگر در دیالوگ‌ها بیان شد، آن هم بدون این‌که دیالوگ بی هدفی داشته باشیم.
توصیف کوتاه و گذری استاد دانشگاه، بی‌نقص و دلپذیر بود.
"دختری با مانتو شلوار مشکی رنگ، و موهای مشکی که از زیر مقنعۀ مشکی‌اش، بیرون زده بود"
"چشمانش، درست همانند چشمان پدرش، مشکی بود. مشکی به رنگ شب"

توصیف قطره چکانی نرگس، کم کم وارد قصه شد و این باعث ماندگاری شخصیت در ذهن شد. اما نکته این‌جاست که توی داستان کوتاهی که شخصیت‌های کمی داره بهتره کمی سریع‌تر شخصیت‌هارو بشناسیم.
توصیف حس‌ قبل از دیالوگ‌هم رعایت شده بود طوری که می‌شد حال و هوای شخصیت‌ها رو حدس بزنیم.
توصیف های دیگه‌ای مثل تاکسی رنگ و رو رفته هم خوب بود اما چیزی که نبود توصیفی هر چند کم از امیر بود که نیاز داشتیم باشه. چندی از ویژگی های اخلاقی او دیده شد اما از ظاهرش چیزی گفته نشد.
توصیف کوتاه لباس نرگس که مانتو شلواری با رنگ سیاه قید شد خوب بود و می‌شد تشخیص داد که احتمالا پاییزه. با توجه به این‌که فهمیدیم زمان جنگه بازم می‌شد این رو واضح‌تر رسوند.
در کل شخصیت‌ها حضور پر رنگی داشتند و باید بگم شما شخصیت‌ پردازی خوبی داشتید. گفته شد نرگس سرد شده و این از رفتار های پرخاشگرانش مشهود بود.
همچنین اسم های ساده استفاده شده بود و این عمل باور پذیری رو بالا می‌برد. در آخر هم بگم که به نظرم رمان عاشقانه تا شهادت اکثر پتانسیل های یک رمان خوب رو داره و بعد از برطرفی این ایرادات جزئی، شایسته گرفتن تگ هم هست.
قصد من به هیچ‌وجه تخریب نبود و امیدوارم تونسته باشم کمکی درپیشرفت نویسنده کرده باشم.
نکته: این رمان تا پست 18 توسط بنده نقد شده است.
پایان.
رونده باش،
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش.
1399/6/26
sh.roohbakhsh
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی داستان کوتاه عاشقانه تا شهادت | شادی روحبخش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، sh.roohbakhsh، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

Narín✿

سرپرست بخش کتاب
سرپرست بخش
ناظر کتاب
ویراستار انجمن
  
  
عضویت
1/12/19
ارسال ها
2,131
امتیاز واکنش
43,894
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
107 روز 12 ساعت 35 دقیقه
بنام خدا
نقد رمان | داستان کوتاه عاشقانه تا شهادت

برای شروع می‌خوام از کلمه‌ی خوب استفاده کنم!
داستانی خوب با موضوعی جالب و جدید!
البته که اشکالاتی هم داشت اما؛ از جذابیت داستان چیزی کم نکرده!


نوشتن رمان یا داستانی که مربوط به زمان جنگه، درحالی‌که در زمان حال اصلا فکر نمی‌کنم نویسنده جنگی تجربه کرده باشه، کمی دشوار و سخته و اگر نویسنده تلاش کنه که خیلی خوب اون زمان رو به تصویر بکشه، سخت‌تر هم هست!
معمولا نویسنده‌ها بیشتر از چیزایی که تجربه کردن خیلی عالی می‌نویسن؛ اما شما تونستید خیلی خوب زمانی رو که شاید تجربه هم نکردید، بنویسید. همه‌ی ما فقط اون چیزهایی که توی فیلم‌ها دیدیم رو می‌دونیم و اکثرمون از احساس افرادی که پدران بزرگوارشون رو که توی جنگ برای حفظ خاک میهن‌مون جنگیدند رو نمی‌دونیم و شاید بعضی‌هامون درکش هم نکنیم ولی؛ توی این رمان دختری که عاشق پدرش هست، اما توی جنگ از دستش داده. ناراحتی‌ها و احساسی که داشت رو به خواننده منتقل می‌کرد و شاید من مخاطب بیشتر یک فرزند شهید رو بتونم درک کنم. این خودش خیلی عالیه که نویسنده بتونه، احساس و عواطفی رو که کاراکتر‌های داستان دارند رو به خواننده از طریق نوشتن، منتقل کنه!
اولش که اسم داستان رو دیدم اصلا فکر نمی‌کردم با چنین موضوعی رو به رو بشم! به هرحال اسم داستان بد نیست و با داستان مرتبطه.

خیلی تند و سریعه!
این اشکال رو نمیشه نادیده گرفت؛ داستان قشنگیه؛ اما با سیری تند!
اونجا که نرگس رفت دانشگاه و سرکلاسش فهمید که استاد محمدی دوست باباشه و خیلی تند دوست پدرش بین اون همه دانشجو همه چیز رو تعریف کرد! خیلی سریع این اتفاق افتاد!

درسته که این یک داستان کوتاهه نه رمان؛ اما باز هم خیلی سریعه حتی برای یک داستان کوتاه!

خب از اونجایی که داستان کوتاهه پس باید سیر تند باشه؛ اما در اون قسمت که ذکر کردم خیلی سریع بود.

یک چیز تندکوتاهه دیگر که سطح رمان رو پایین می‌آورد بعضی از قسمت‌های کلیشه‌ایش هستش؛ برای مثال:
چه کسی گفته مرد نباید گریه کند؟! کی گفته است مردها قوی‌اند و تاب دارند؟!
مرد هم روزی از پا در می‌آید و طاقتش را از دست می‌دهد. اما گریۀ یک مرد، یعنی اوج فضاحت و نابودی!

از این متن‌ها دیگر توی رمان‌ها یکم تکراری شده و اکثر نویسنده‌ها از این متن که میگه (کی گفته که مرد نباید گریه کنه) استفاده می‌کنند! بهتره‌ که این مونولوگ‌های کلیشه‌ای رو دیگه کنار بزاریم!

اما اگه این مونولوگ رو در نظر نگیریم، مونولوگ‌های خیلی قوی‌ هم داره!
صدای رعد که تن زمین را می‌لرزاند؛ نشانگر همراهی کردن آسمان و شاید خدا، با دل دخترک بود.
باران شروع به باریدن کرد و مشت‌های کوچکش را محکم به شیشه‌های کلاس می‌زد.

تشبه‌هایی که شده واقعا عالی هستن! زیبا و با احساس!
خلاصه‌ی داستان جوری بود که خواننده با خوندنش نه خسته می‌شد و نه گیج!
درسته که زیاد هیجان‌انگیز نبود؛ ولی در عوض هم کوتاه بود و هم خواننده ر امید‌وار می‌کرد که قراره با یه پایان خوش رو به رو بشه.
ایراد دیگه‌ای که داشت، شروع داستان بود. شروع خیلی یهویی بود و دلنشین نبود!

دخترک در خوابی عمیق فرو رفته بود که مادرش ترسان و لرزان دخترش را صدا زد؛ دخترک با صدای مادرش از خواب بیدار شد.
اگر چنین شروع می‌شد شاید خیلی بهتر بود تا اون‌جوری یهویی!
چرا توی اکثر رمان‌ها پسری که عاشق شخصیت اصلی داستان باید پولدار باشه؟!
بهتره کمی بیشتر رمان و داستان خود‌ رو از کلیشه بودن دور کنیم؛ سعی کنیم کلیشه‌ای نباشند!

و اما یک عیب بزرگ که داشت، مقدمه بود.
هر داستانی باید دارای شناسنامه مثل؛ ژانر، خلاصه و مقدمه باشه؛ اما داستان شما مقدمه نداشت!
حتما این عیب رو باید رفع کنید!
دوست عزیز حتما مقدمه‌ای مرتبط با رمان خود بنویسید.

پ.ن: کاش کمی سیر آرام‌تر بود و این داستان رو عالی‌تر می‌کرد و اگر کلیشه‌ها رو حذف کنید بهتر هم می‌شد!

نارین_ف
۹۹/۰۶/۲۵
کادر نقد رمان۹۸
sh.roohbakhsh


نقد و بررسی داستان کوتاه عاشقانه تا شهادت | شادی روحبخش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، MĀŘÝM، sh.roohbakhsh و 4 نفر دیگر

sh.roohbakhsh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/20
ارسال ها
118
امتیاز واکنش
1,690
امتیاز
213
سن
22
محل سکونت
هیاهوی عشق!
زمان حضور
3 روز 13 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقد و بررسی رمان عاشقانه تا شهادت
به نام مناسب ترین واژه ها * به رسم محبت به نام خدا
نکته: این نقد بخشی از رمان رو لو می‌دهد!
توی رمان شما معیار های خلاصه نویسی به خوبی رعایت شده بود. زیرا سوالاتی توی متن بود و با کلمات کلیدی بازی شده بود. دو کلمه عاشقانه و شهادت در اسم این رمان؛ کلمات پر تکراری هستند و همچنین رمان های دیگری مانند زندگی عاشقانه شهدا یا نامه های عاشقانه شهدا و...وجود دارند. ولیکن هر دو کلمه با رمان مرتبط‌اند و حس خوبی منتقل می‌کنند اما باز هم جای خلاقیت هست.
"با اینکه تمامشان پدرانشان را در کنار خود داشتند اما، بازهم می‌فهمیدند حالش را!"
جا به جایی فعل و افعال برخی اوقات توی رمان شما دیده می‌شد که این‌عمل توی دیالوگ‌ها ایرادی ندارد اما توی مونولوگ‌ها همانند مثال بالا حتما باید رعایت شود.
انتخاب راویتون زیبا بود. این‌که تونسته بودید توی جای جای رمانتون حس های چند کارکتر رو به طور همزمان ترکیب کردید بسیار خوب بود.
تا این‌جا حرفی از سن نشد و به‌خاطر دانشجو بودن شخصیت‌ها می‌تونیم بین بیست تا سی سن‌هارو تصور کنیم اما بهتر بود که به طور غیر مستقیم هم قید هم می‌شد.
سیر رمان شما تا این‌جا واقعا خوب بود. توی داستان کوتاه اصولا نیازمند سیر تند هستیم اما این‌جا به موقع و حتی بگم کمی قبل از این‌که دیر بشه وارد داستان شدیم و اوج شروع شد. شروعتون هم که آغازی که با آژیر خطر بود، تازه و نو بود.
ایده رمان که شخصیت اصلی او یک دختر شهید است، کاملا نو نبود اما این‌که قرار شد او بر اساس این‌که باور دارد پدرش زنده است می‌خواهد وارد یک نوع عملیات بشود، ایده و داستان جدیدی است.
ژانر اجتماعی توی این رمان کاملا ملموس بود و از قسمت اول حس شد اما ژانر عاشقانه هنوز به طور کامل حس نشده است. گفته شد که امیر عاشق نرگس است اما هیچ جا هنوز حس آن دو را درک نکردیم.
توی ژانر عاشقانه فقط نباید حرف از عاشقی بزنیم بلکه باید حس دلبستگی دو طرف رو نشون بدهیم.
همچنین در ادامه حس می‌کنم با رفتن نرگس به اون عملیات، نیازمند ژانر مذهبی هم می‌شویم.
توی رمان عاشقانه تا شهادت توی بعضی‌از جمله‌ها، تکرار چندین باره برخی کلمات رو می‌دیدیم و اگر بتونید معادل اون‌هارو به کار ببرید مسلما متن خیلی زیبا‌تر می‌شود.
کیفیت مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها هم یکسان بود. طوری که نیمی از اطلاعات در مونولوگ و نیمی دیگر در دیالوگ‌ها بیان شد، آن هم بدون این‌که دیالوگ بی هدفی داشته باشیم.
توصیف کوتاه و گذری استاد دانشگاه، بی‌نقص و دلپذیر بود.
"دختری با مانتو شلوار مشکی رنگ، و موهای مشکی که از زیر مقنعۀ مشکی‌اش، بیرون زده بود"
"چشمانش، درست همانند چشمان پدرش، مشکی بود. مشکی به رنگ شب"

توصیف قطره چکانی نرگس، کم کم وارد قصه شد و این باعث ماندگاری شخصیت در ذهن شد. اما نکته این‌جاست که توی داستان کوتاهی که شخصیت‌های کمی داره بهتره کمی سریع‌تر شخصیت‌هارو بشناسیم.
توصیف حس‌ قبل از دیالوگ‌هم رعایت شده بود طوری که می‌شد حال و هوای شخصیت‌ها رو حدس بزنیم.
توصیف های دیگه‌ای مثل تاکسی رنگ و رو رفته هم خوب بود اما چیزی که نبود توصیفی هر چند کم از امیر بود که نیاز داشتیم باشه. چندی از ویژگی های اخلاقی او دیده شد اما از ظاهرش چیزی گفته نشد.
توصیف کوتاه لباس نرگس که مانتو شلواری با رنگ سیاه قید شد خوب بود و می‌شد تشخیص داد که احتمالا پاییزه. با توجه به این‌که فهمیدیم زمان جنگه بازم می‌شد این رو واضح‌تر رسوند.
در کل شخصیت‌ها حضور پر رنگی داشتند و باید بگم شما شخصیت‌ پردازی خوبی داشتید. گفته شد نرگس سرد شده و این از رفتار های پرخاشگرانش مشهود بود.
همچنین اسم های ساده استفاده شده بود و این عمل باور پذیری رو بالا می‌برد. در آخر هم بگم که به نظرم رمان عاشقانه تا شهادت اکثر پتانسیل های یک رمان خوب رو داره و بعد از برطرفی این ایرادات جزئی، شایسته گرفتن تگ هم هست.
قصد من به هیچ‌وجه تخریب نبود و امیدوارم تونسته باشم کمکی درپیشرفت نویسنده کرده باشم.
نکته: این رمان تا پست 18 توسط بنده نقد شده است.
پایان.
رونده باش،
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش.
1399/6/26
sh.roohbakhsh
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98
بنام خدا
نقد رمان | داستان کوتاه عاشقانه تا شهادت

برای شروع می‌خوام از کلمه‌ی خوب استفاده کنم!
داستانی خوب با موضوعی جالب و جدید!
البته که اشکالاتی هم داشت اما؛ از جذابیت داستان چیزی کم نکرده!



نوشتن رمان یا داستانی که مربوط به زمان جنگه، درحالی‌که در زمان حال اصلا فکر نمی‌کنم نویسنده جنگی تجربه کرده باشه، کمی دشوار و سخته و اگر نویسنده تلاش کنه که خیلی خوب اون زمان رو به تصویر بکشه، سخت‌تر هم هست!
معمولا نویسنده‌ها بیشتر از چیزایی که تجربه کردن خیلی عالی می‌نویسن؛ اما شما تونستید خیلی خوب زمانی رو که شاید تجربه هم نکردید، بنویسید. همه‌ی ما فقط اون چیزهایی که توی فیلم‌ها دیدیم رو می‌دونیم و اکثرمون از احساس افرادی که پدران بزرگوارشون رو که توی جنگ برای حفظ خاک میهن‌مون جنگیدند رو نمی‌دونیم و شاید بعضی‌هامون درکش هم نکنیم ولی؛ توی این رمان دختری که عاشق پدرش هست، اما توی جنگ از دستش داده. ناراحتی‌ها و احساسی که داشت رو به خواننده منتقل می‌کرد و شاید من مخاطب بیشتر یک فرزند شهید رو بتونم درک کنم. این خودش خیلی عالیه که نویسنده بتونه، احساس و عواطفی رو که کاراکتر‌های داستان دارند رو به خواننده از طریق نوشتن، منتقل کنه!
اولش که اسم داستان رو دیدم اصلا فکر نمی‌کردم با چنین موضوعی رو به رو بشم! به هرحال اسم داستان بد نیست و با داستان مرتبطه.

خیلی تند و سریعه!
این اشکال رو نمیشه نادیده گرفت؛ داستان قشنگیه؛ اما با سیری تند!
اونجا که نرگس رفت دانشگاه و سرکلاسش فهمید که استاد محمدی دوست باباشه و خیلی تند دوست پدرش بین اون همه دانشجو همه چیز رو تعریف کرد! خیلی سریع این اتفاق افتاد!

درسته که این یک داستان کوتاهه نه رمان؛ اما باز هم خیلی سریعه حتی برای یک داستان کوتاه!

خب از اونجایی که داستان کوتاهه پس باید سیر تند باشه؛ اما در اون قسمت که ذکر کردم خیلی سریع بود.

یک چیز تندکوتاهه دیگر که سطح رمان رو پایین می‌آورد بعضی از قسمت‌های کلیشه‌ایش هستش؛ برای مثال:
چه کسی گفته مرد نباید گریه کند؟! کی گفته است مردها قوی‌اند و تاب دارند؟!
مرد هم روزی از پا در می‌آید و طاقتش را از دست می‌دهد. اما گریۀ یک مرد، یعنی اوج فضاحت و نابودی!

از این متن‌ها دیگر توی رمان‌ها یکم تکراری شده و اکثر نویسنده‌ها از این متن که میگه (کی گفته که مرد نباید گریه کنه) استفاده می‌کنند! بهتره‌ که این مونولوگ‌های کلیشه‌ای رو دیگه کنار بزاریم!

اما اگه این مونولوگ رو در نظر نگیریم، مونولوگ‌های خیلی قوی‌ هم داره!
صدای رعد که تن زمین را می‌لرزاند؛ نشانگر همراهی کردن آسمان و شاید خدا، با دل دخترک بود.
باران شروع به باریدن کرد و مشت‌های کوچکش را محکم به شیشه‌های کلاس می‌زد.

تشبه‌هایی که شده واقعا عالی هستن! زیبا و با احساس!
خلاصه‌ی داستان جوری بود که خواننده با خوندنش نه خسته می‌شد و نه گیج!
درسته که زیاد هیجان‌انگیز نبود؛ ولی در عوض هم کوتاه بود و هم خواننده ر امید‌وار می‌کرد که قراره با یه پایان خوش رو به رو بشه.
ایراد دیگه‌ای که داشت، شروع داستان بود. شروع خیلی یهویی بود و دلنشین نبود!

دخترک در خوابی عمیق فرو رفته بود که مادرش ترسان و لرزان دخترش را صدا زد؛ دخترک با صدای مادرش از خواب بیدار شد.
اگر چنین شروع می‌شد شاید خیلی بهتر بود تا اون‌جوری یهویی!
چرا توی اکثر رمان‌ها پسری که عاشق شخصیت اصلی داستان باید پولدار باشه؟!
بهتره کمی بیشتر رمان و داستان خود‌ رو از کلیشه بودن دور کنیم؛ سعی کنیم کلیشه‌ای نباشند!

و اما یک عیب بزرگ که داشت، مقدمه بود.
هر داستانی باید دارای شناسنامه مثل؛ ژانر، خلاصه و مقدمه باشه؛ اما داستان شما مقدمه نداشت!
حتما این عیب رو باید رفع کنید!
دوست عزیز حتما مقدمه‌ای مرتبط با رمان خود بنویسید.

پ.ن: کاش کمی سیر آرام‌تر بود و این داستان رو عالی‌تر می‌کرد و اگر کلیشه‌ها رو حذف کنید بهتر هم می‌شد!

نارین_ف
۹۹/۰۶/۲۵
کادر نقد رمان۹۸
sh.roohbakhsh
تو اولین فرصت ایرادات رو رفع میکنم ممنون بابت راهنمایی عالی‌تون!:گل:


نقد و بررسی داستان کوتاه عاشقانه تا شهادت | شادی روحبخش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا