نقد و بررسی رمان عاشقانه تا شهادت
به نام مناسب ترین واژه ها * به رسم محبت به نام خدا
نکته: این نقد بخشی از رمان رو لو میدهد!
توی رمان شما معیار های خلاصه نویسی به خوبی رعایت شده بود. زیرا سوالاتی توی متن بود و با کلمات کلیدی بازی شده بود. دو کلمه عاشقانه و شهادت در اسم این رمان؛ کلمات پر تکراری هستند و همچنین رمان های دیگری مانند زندگی عاشقانه شهدا یا نامه های عاشقانه شهدا و...وجود دارند. ولیکن هر دو کلمه با رمان مرتبطاند و حس خوبی منتقل میکنند اما باز هم جای خلاقیت هست.
"با اینکه تمامشان پدرانشان را در کنار خود داشتند اما، بازهم میفهمیدند حالش را!"
جا به جایی فعل و افعال برخی اوقات توی رمان شما دیده میشد که اینعمل توی دیالوگها ایرادی ندارد اما توی مونولوگها همانند مثال بالا حتما باید رعایت شود.
انتخاب راویتون زیبا بود. اینکه تونسته بودید توی جای جای رمانتون حس های چند کارکتر رو به طور همزمان ترکیب کردید بسیار خوب بود.
تا اینجا حرفی از سن نشد و بهخاطر دانشجو بودن شخصیتها میتونیم بین بیست تا سی سنهارو تصور کنیم اما بهتر بود که به طور غیر مستقیم هم قید هم میشد.
سیر رمان شما تا اینجا واقعا خوب بود. توی داستان کوتاه اصولا نیازمند سیر تند هستیم اما اینجا به موقع و حتی بگم کمی قبل از اینکه دیر بشه وارد داستان شدیم و اوج شروع شد. شروعتون هم که آغازی که با آژیر خطر بود، تازه و نو بود.
ایده رمان که شخصیت اصلی او یک دختر شهید است، کاملا نو نبود اما اینکه قرار شد او بر اساس اینکه باور دارد پدرش زنده است میخواهد وارد یک نوع عملیات بشود، ایده و داستان جدیدی است.
ژانر اجتماعی توی این رمان کاملا ملموس بود و از قسمت اول حس شد اما ژانر عاشقانه هنوز به طور کامل حس نشده است. گفته شد که امیر عاشق نرگس است اما هیچ جا هنوز حس آن دو را درک نکردیم.
توی ژانر عاشقانه فقط نباید حرف از عاشقی بزنیم بلکه باید حس دلبستگی دو طرف رو نشون بدهیم.
همچنین در ادامه حس میکنم با رفتن نرگس به اون عملیات، نیازمند ژانر مذهبی هم میشویم.
توی رمان عاشقانه تا شهادت توی بعضیاز جملهها، تکرار چندین باره برخی کلمات رو میدیدیم و اگر بتونید معادل اونهارو به کار ببرید مسلما متن خیلی زیباتر میشود.
کیفیت مونولوگها و دیالوگها هم یکسان بود. طوری که نیمی از اطلاعات در مونولوگ و نیمی دیگر در دیالوگها بیان شد، آن هم بدون اینکه دیالوگ بی هدفی داشته باشیم.
توصیف کوتاه و گذری استاد دانشگاه، بینقص و دلپذیر بود.
"دختری با مانتو شلوار مشکی رنگ، و موهای مشکی که از زیر مقنعۀ مشکیاش، بیرون زده بود"
"چشمانش، درست همانند چشمان پدرش، مشکی بود. مشکی به رنگ شب"
توصیف قطره چکانی نرگس، کم کم وارد قصه شد و این باعث ماندگاری شخصیت در ذهن شد. اما نکته اینجاست که توی داستان کوتاهی که شخصیتهای کمی داره بهتره کمی سریعتر شخصیتهارو بشناسیم.
توصیف حس قبل از دیالوگهم رعایت شده بود طوری که میشد حال و هوای شخصیتها رو حدس بزنیم.
توصیف های دیگهای مثل تاکسی رنگ و رو رفته هم خوب بود اما چیزی که نبود توصیفی هر چند کم از امیر بود که نیاز داشتیم باشه. چندی از ویژگی های اخلاقی او دیده شد اما از ظاهرش چیزی گفته نشد.
توصیف کوتاه لباس نرگس که مانتو شلواری با رنگ سیاه قید شد خوب بود و میشد تشخیص داد که احتمالا پاییزه. با توجه به اینکه فهمیدیم زمان جنگه بازم میشد این رو واضحتر رسوند.
در کل شخصیتها حضور پر رنگی داشتند و باید بگم شما شخصیت پردازی خوبی داشتید. گفته شد نرگس سرد شده و این از رفتار های پرخاشگرانش مشهود بود.
همچنین اسم های ساده استفاده شده بود و این عمل باور پذیری رو بالا میبرد. در آخر هم بگم که به نظرم رمان عاشقانه تا شهادت اکثر پتانسیل های یک رمان خوب رو داره و بعد از برطرفی این ایرادات جزئی، شایسته گرفتن تگ هم هست.
قصد من به هیچوجه تخریب نبود و امیدوارم تونسته باشم کمکی درپیشرفت نویسنده کرده باشم.
نکته: این رمان تا پست 18 توسط بنده نقد شده است.
پایان.
رونده باش،
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش.
1399/6/26
sh.roohbakhsh
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98