خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,150
امتیاز واکنش
10,428
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
٭★بسم‌الله★٭

نام اثر: خدا رفتگان شما هم بیامرزه
نام نویسنده: Melika Nasirian
ویراستار: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

قبلاً به هرکی می‌گفتم خدا بیامرزه، در جواب می‌گفت خدا رفتگان شما هم بیامرزه؛ هیچ بی وفای رفته‌ای نداشتم که یه عمر حسرت و غمش رو به دلم بذاره، تا اون ساعت و اون روز لعنتی!
هفده خرداد سال هزار و سیصد و نود و نه، ماهی که منتظر بودم مثل هر سال بهم یواشکی بیست و نُهُمش تبریک بگی؛
فهمیدم دیگه باید آرزوی دیدنت رو حتی بعد سه سال به گور ببرم!
این که کنارت باشم و مثل همه آدم‌ها، کنار هم زندگی کنیم رو باید
به گور ببرم؛ همین!


دل نوشته خدا رفتگان شما هم بیامرزه | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: دونه انار، FaTeMeH QaSeMi، SAEEDEH.T و 10 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,150
امتیاز واکنش
10,428
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
-هیجده روزِ نیستی و هنوز باور نکردم!
-سال‌ها می‌گذره و تو هنوز باور نمی‌کنی...
خبرِ تلخی بود؛ اما نه باور کردن یا نکردنش...
این که قراره سال‌هام بدونِ اون بگذره!
Asal_Zinati
***
-ملیکا، یک شب‌هایی به جای من تو قصه می‌گفتی.
-چه قصه‌ای؟
-قصه‌ت تمومی نداشت! می‌گفتی و می‌گفتی و دیگه من دعوات می‌کردم تا بخوابی!
دیدی داستان من بدونِ تو هم چه بی رحمانه تمومی نداره و باید تنها ادامه‌ی این راه و برم؟!
#قصه‌ای_تهی_از_تو
***
تو رفته و بی وفای زندگیِ منی...
آرام نمی‌شوم،
اما خدا بیامرزد رفته‌ام را!


دل نوشته خدا رفتگان شما هم بیامرزه | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: دونه انار، FaTeMeH QaSeMi، SAEEDEH.T و 9 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,150
امتیاز واکنش
10,428
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان ۹۸ | رمان ۹۸
می‌دونی، حرف‌هات از تو ذهنم پاک نمی‌شه.
می‌گفتی اون روز میاد و من با خودم می‌گفتم:
-روز می‌شه این شب؛
غوغا می‌شه اون روز!
روزی که منتظر غوغایِ شادی و خوشحالیِ هردومون بعد از اون انتظارها باید می‌بودم؛ با رفتنت تنهایی و غم بود که تو وجودم غوغا کرد!
شاید هیچ روزی در کار نبود، شبی هم روز نشد؛
این شب بود که توش غوغا شد!


دل نوشته خدا رفتگان شما هم بیامرزه | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، FaTeMeH QaSeMi، SAEEDEH.T و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا