خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام

طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم!
در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام

در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام

زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست
در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام

خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم
حال می بینم که حتا چاه را گم کرده ام

زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط
سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام ...


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
نامت همین که سبز شود بر زبان من
طعم تمشک تازه بگیرد دهان من

من برکه ای زلالم و لـ*ـب های کوچکت
افتاده اند مثل دو ماهی به جان من

تا بگذرد در آینه سرو روان تو
گل می کند هرآینه طبع روان من

گیسو مگو که جاده ی ابریشم است این
آنک رسد شکن به شکن کاروان من

دامان توست بازدم باغ های چای
پیراهنت تنفس خرماپزان من

در سـ*ـینه، جای دل، حجرالاسودی توراست
ای چشم هات آینه ی باستان من

هر یک به شکلی از تو مرا دور می کنند
نفرین به دوستان تو و دشمنان من

هر وعده، پشت پنجره.. اندوه ناشتا
چون قرص ماه حل شده در استکان من

***
باید خروسخوان به تماشا سفر کنیم
آماده باش وقت سحر مادیان من...


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
با استکان قهوه عوض کن دوات را
بنویس توی دفتر من چشم هات را

بر روزهای مرده تقویم خط بزن
وا کن تمام پنجره های حیات را

خواننده ی کتیبه ی چشم و لـ*ـبت منم
پر رنگ کن بخاطر من این نکات را

ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه که خواجه و شاخ نبات را

نام تو با نسیم نشابور می رود
تا از غبار غم بتکاند هرات را

یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!
از نو بدل به بتکده کن سومنات را

حالا بایست! دور و برت را نگاه کن
تسخیر کرده ای همه کائنات را

تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند
بر روی ما مبند کتاب نجات را ...


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشق!
یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق

با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان
آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق

ترسم که در سماع کشانم قنوت را
وقتی که قبله گاه تو باشی، امام عشق

از رکعت نخست در افتاده ام به شک
در سجده کفر گفته ام و در قیام عشق

سی پاره ی حضور مرا چله بست شو
قرآن به سر بگیر و بگو: والسلام عشق


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای حاصل جمع پری و كژدم و ماهی
یک نیمه طرب زایی و یک نیمه تباهی

گیسوی تو تعبیر هزاران شب بغداد
چون خواب شب باز پسین، نامتناهی

گیسوی بلافاصله از كفر و یقین ات
هم فرش شیاطین شده هم عرش الهی

در سایه هر پلک تو جمع اند خدایان
نزدیک ترین راه رسیدن به سیاهی

دل سنگی از آن دست که کشکول دراویش
دل خواهی از آن روی که آیینه شاهی

آبان مجسم شده! سرخ است دلم باز
این سیب می افتد.. چه بخواهی.. چه نخواهی


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آورده است چشم سیاهت یقین به من
هم آفرین به چشم تو هم آفرین به من

من ناگزیر سوختنم چون که زل زده ست
خورشید تیزچشم تو با ذره بین به من

ای قبله گاه ناز ! نمازت دراز باد !
سجاده ات شدم که بسایی جبین به من

بر سـ*ـینه ام گذار سرت را که حس کنم
نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به من

یاران راستین مرا می دهد نشان
این مارهای سرزده از آستین به من

تا دست من به حلقه ی زلفت مزین است
انگار داده است سلیمان نگین به من

محدوده ی قلمرو من چین زلف توست
از عرش تا به فرش رسیده ست این به من

جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
بی دوست پریشانم و با دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی نا چیز من آشفته ی او باد
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم
این زن که پری خوست ، پری روست پریشان

با حوصله ی تنگ و دل تنگ چه سازم
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
به روز واقعه بردار ابروانت را
برای دلبری آماده کن کمانت را

نگاه من پی معماری نوین تنت
به کشف آمده تاریخ باستانت را

رسیده تا کمرت گیسوان و می ترسم
میان خرمن مو گم کنم میانت را

ندیده وصل طلب کردم! این زمان چه کنم؟
علی الخصوص که دیدم تن جوانت را

من از دهان تو در حیرتم که از تنگی
خدا چگونه میانش دمیده جانت را؟!

به یمن چشم تو شاعر شدن که آسان است
منم پیامبری راستین، زمانت را

دو آیه آینه بر من بخوان! که تذکره ها
رسانده اند به جبریل دودمانت را

گرفته ام به غزل پیشی از چکاوک ها
تو نیز در عوضش غنچه کن دهانت را!


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با م**س.ت و با هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموش ام کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عید از راه آمد و انداخت یاد او مرا
سال نو پر کرد از آویشن و "آهو" مرا!

خانه ی دل را تکاندم، خانه ی دل را تکاند
من به دور انداختم بدخواه او را، او مرا

او نسیم نوبهار و من نهالی بی قرار
می کشد این سو مرا و می کشد آن سو مرا

کاش از راهی که رفته، بازگردد سوی من
مثل آن ایام بنشاند سر زانو مرا

کاش می دانست یک روحیم اما در دو تن
آن که دعوت کرد سوی جنگ رویارو مرا!


اشعار علیرضا بدیع

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و unknown :)
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا