خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
به همین گوشی هایمان هم باید جواب پس بدهیم؛
بابت پیام هایی که نوشتیمشان ولی به بهانه غرور نفرستادیم،
بابت اشک هایی که از دلتنگی ریخت روی صفحه نمایشش و باز زبان باز نکردیم و دلتنگیمان را به زبان نیاوردیم،
بابت تمامِ حال های بدی که نوشتیم و پاک کردیم و عوضش یک خوبی دروغکی فرستادیم،
بابت قربان صدقه هایی که رفتیم و ته دلمان هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد...
مایی که کل زندگیمان خلاصه شده توی این صفحه چند اینچی
بابت تمام نگفتن ها و نرسیدن ها و نشدن ها و احوال هایِ بد،
به این گوشی بیشتر از همه باید جواب پس بدهیم...


انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
و خطا ما این بود که عشق اولشان نبودیم...
برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد
و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت،
برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست‌داشتن‌هایشان انجام ندادند،
تار موهایمان قافیه‌ی شعر و غزل نشد و صدایمان تسکینِ درد هایشان...
ما عشق اول نبودیم؛
وگرنه... برای دیدنمان لحظه شماری میکردند و برای لمسِ حصار دستانمان پیش قدم میشدند،
تنها نمیماندیم،
یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد،
بغض قورت نمیدادیم،
اشک هایمان دیده میشد،
دوستت‌دارم‌هایمان به گوششان میرسید و سهممان میشد خواسته شدن...

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه سری دوستی هام هست؛
نمیدونی نقشت تو زندگیش چیه،
نمیدونی تهش چیه،
اصلا هیچی توش نمیدونی...
تنها چیزی که میدونی اینه که باید باشه،
باید باشه تو زندگیت که شده سالی یه بار اسمتو صدا بزنه،
که هر ده روز یک بار با یه خوبی پرسیدنش حالت خوبه خوب بشه،
که وقته دلگیریت یه جمله درست میشش همه غمارو بشوره ببره.
که با اهنگ اخر شبیاش زندگی کنی و نگاه کردن به عکسش درمون باشه تمومِ درداتو.
یه سری پیوستگی ها هست تهش هرچیزی میتونه باشه جز رسیدن پایانش هرچیزی هست جز خوش...
ولی تو نیاز داری به نرسیدن به این آدم،
به پایانِ تلخ قصتون،
نیاز داری که باشه کنارت،
نیاز داری که باهاش یادت بره همه چیو...
یه سری دوستی هاام هست از دور که نگاشونم میکنی غم انگیزه،
ببین دیگه توش چه خبره..!

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
شما شبها ستاره ها را میشمارید،
یا یک را به هزار میرسانید تا خواب به چشم هایتان بیاید؟
گفتنش درست نیست ولی؛
من دوستت دارم هایی که جوابش سکوت بود و نگاهِ سردش را میشمارم،
از یک... سپیده سر میزند و شمارش من تمام نشده که نشده...

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
بین خودمون میماند؛
دوستت دارد،اندازه من؟
آنقدر که بغضش بگیرد وقتی نگاهت میکند
و آرزویش فقط تو باشی و تو؟
آنقدر که غم دنیا آوار شود روی سرش وقتی غم توی صدایت حس کرد؟
بین خودمان میماند؛
دوستش داری؟
آنقدر که دستهایش را حتی برای یک ثانیه هم ول نکنی،
آنقدر که دیدنِ اشک هایش را طاقت نیاوری؟
بین خودمان بماند؛
تو انگار حالت خوب است،
تو انگار خوشبختی،
انگار خوشحالی شکر خدا...
ولی من، هنوز نبودنت را بلد نشدم،
هنوز عادت نکردم به دیدن این جای خالی
و بدتر از همه حالم خوب نشده که نشده...

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع

مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو میشوند...
از آینده میترسند،
از کسی که بهتر از آنها باشد،
از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد،
از کسی که جیبش پر پول تر باشد،
از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید...
برای همین دور میشوند،سرد میشود
سخت میشوند
و محکوم به عاشق نبودن، به بی وفایی، به بی احساسی...
زنها ولی وقتی دچار کسی میشوند؛
دل شیر پیدا میکنند و میشوند مرد جنگ...
میجنگند؛
با کسانی که نمیخواهند آنها را کنار هم،
با کسانی که چپ نگاه میکنند به مردشان،
با خودشان و قلبشان و غرور زنانه شان...
از جان و دل مایه میگذارند
و دست آخر به دستهایشان که نگاه میکنند خالیست،
به سمت چپ دلشان که نگاه میکنند خالیست،
به زندگیشان که نگاه میکنند خالیست از حضور یکی...
بعد محکوم میشوند به ساده بودن، به زود باور بودن،
به تحمیل کردن خودشان...
هیچ کس هم این وسط نمیفهمد نه عقب کشیدن مرد، عاشق نبودن معنی میدهد
نه جنگیدن های زن، معنیش تحمیل کردن است...

***

حذف کردن آدمها
نه دردناک است نه ترسناک!
فقط کافیست چشمانت را ببندی،
تک تک لحظات بدی که با حضورشان رقم زدند را یادت بیاوری...
فقط کافیست دست بکشی به قلبت و از درد زخم هایی که به قلبت زدند صورتت مچاله شود...
فقط کافیست یاد روزها و شبهایی بیفتی که اشک مهمان صورتت بود و دلیلش فقط همان آدم بود و بس...
فقط کافیست یاد مهربانی هایی که جوابش شد دل شکستن و پشیمانی بیفتی...
حذف کردن آدمها نه دردناک است نه ترسناک،
فقط کمی دل و جرات میخواهد
و یک حافظه قوی...


دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع

یک نفر را توی زندگیتان راه بدهید که برای بودن و ماندنش نیازی نباشد دست به قد و قواره اتان بزنید،
که نیازی نباشد برای راضی نگه داشتنش از رنگ مورد علاقه تا تفریحاتتان را عوض کنید
و بشوید یک آدمی که هیچ وقت نبوده اید...
کسی که قیچی دست گرفته و خودش قرار است طرز فکر و عقیده جدید بدوزد و تنتان کند را راه ندهید به خلوتتان؛
کسی که دنیایتان را رنگ دنیا خودش میکند
و از شما چیزی میسازد که میخواهد بعد مشغول دوست داشتن آن آدمی که خودش ساخته میشود...
یک نفر را انتخاب کنید که شما را با همین چهره و ظاهر بخواهد،
با همین رنگ مو و مدل چشم معمولی،
با همین لحن صحبت کردن و نوع زندگی...
یک نفر را بخواهید که شما را دوست داشته باشد
بخاطر آنچه که هستید
نه بخاطر آنچه که دوست دارد باشید ...



دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون وقتایی که داشتمت،
وقتی بغض میومد و گلومو میچسبید
میشستی کنارم،
از پشت گوشی صدام میکردی و حرف میزدی
نمیگفتی گریه نکن،نمیگفتی همش درست میشه
فقط حرف میزدی؛
حرف میزدی و من فکر میکردم تا وقتی تورو دارم دلیلی نداره چشمام اشکی باشه،
حرف میزدی و میفهمیدم درسته همه چی که کنارمی،
که صدات تو گوشِ من میپیچه و فقط منو از پشت گوشی صدام میکنی
یه جوری که حتی از این فاصله ام نفسم بند میاد...
میخوام بگم اوضاع بدجور بد شد،یه جور که اشک حتی نیست
بیا باز از پشت گوشی صدام کن یه جور که نفسم نیاد بالا،
حرف بزن برام
حرف بزن برام و بذار باور کنم اوضاع بد نیست چون تو هنوز هستی...


دلنوشته های فاطمه جوادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا