خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

_MAHAN_

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,500
امتیاز
163
زمان حضور
7 روز 19 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم را روی دستش که روی شانه‌ام بود گذاشتم. با مکث به او نگاه کردم و گفتم:
- یه سری از خاطراتم یادم اومد.
کنارم نشست و با حیرت گفت:
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تراشه‌های ذهول | ماهان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، حنانه سادات میرباقری، * رهــــــا * و 7 نفر دیگر

_MAHAN_

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,500
امتیاز
163
زمان حضور
7 روز 19 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
- هی ببینم! این نگاه...
با ترس ظرف را از من گرفت و گفت:
- نکنه می‌خوای اون یکی رو هم در بیاری؟
سرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تراشه‌های ذهول | ماهان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Saghár✿، حنانه سادات میرباقری، * رهــــــا * و 7 نفر دیگر

_MAHAN_

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,500
امتیاز
163
زمان حضور
7 روز 19 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
فصل هفتم و آخر: فراموشی
"توماس"
- اوه خدای من! کارلا!
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تراشه‌های ذهول | ماهان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • پوکر
Reactions: Saghár✿، حنانه سادات میرباقری، * رهــــــا * و 7 نفر دیگر

_MAHAN_

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,500
امتیاز
163
زمان حضور
7 روز 19 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
واقعا ریسک بزرگی روی زندگی خودم و کارلا کرده بودم. وقتی کارلا بیهوش شد و من آن تراشه در آوردم، همه چیز به نظر عادی می‌آمد؛ اما وقتی کارلا به هوش آمد تنها پنج دقیقه اول حالش خوب بود و مثل همیشه می‌خندید و حرف می‌زد. شادترین لحظه‌ی من هم همان موقع بود که هردوی ما می‌خواستیم یک شروع با هم داشته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تراشه‌های ذهول | ماهان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Saghár✿، حنانه سادات میرباقری، * رهــــــا * و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا