مشاعره با اشعار مولانا

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
تویی دریا منم ماهی چنان دارم که می‌خواهی
بکن رحمت بکن شاهی که از تو مانده‌ام تنها

افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می‌کنند

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می‌کنند

در فروبند که ما عاشق این انجمنیم.

تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
در فروبند که ما عاشق این انجمنیم.

تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم

محتسب در نيم شب جايي رسيد
در بن ديوار مستي خفته ديد

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
محتسب در نيم شب جايي رسيد
در بن ديوار مستي خفته ديد

دوشست دیدم یار جدائی جویان
با من به جفا و کین جدا شو گریان
امروز چنانم که جدا گشته ز جان
رخسارهٔ خود به خون فرقت شویان

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
دوشست دیدم یار جدائی جویان
با من به جفا و کین جدا شو گریان
امروز چنانم که جدا گشته ز جان
رخسارهٔ خود به خون فرقت شویان

نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هر چه خواهی کن و لیک آن نکن

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هر چه خواهی کن و لیک آن نکن

نومید نیم گرچه ز من ببریدی
یا بر سر من یار دگر بگزیدی
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن
بسیار امیدهاست در نومیدی

خسته نباشید
شب خوش خدا نگهدار

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
نومید نیم گرچه ز من ببریدی
یا بر سر من یار دگر بگزیدی
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن
بسیار امیدهاست در نومیدی

خسته نباشید
شب خوش خدا نگهدار

یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

کوثر پورخضر · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

اگر تو لقمه ای خواهی به شادی
محال است اینکه از آدم بزادی

*KhatKhati* · 11/10/20

کوثر پورخضر گفت:
اگر تو لقمه ای خواهی به شادی
محال است اینکه از آدم بزادی

یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست
از سر می می نخواهم خاستن
یک زمان هشیار نتوانم نشست

moh@mad · 11/10/20

*KhatKhati* گفت:
یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست
از سر می می نخواهم خاستن
یک زمان هشیار نتوانم نشست

تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نشوی سرخوش خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر فعال انجمن

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین