خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,709
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسم رمان: رویین دل
نویسنده: فاطمه بیابانی
ژانر: عاشقانه، پلیسی-جنایی، انتقامی
ناظر: niloofar.H
خلاصه:
کی میگه سکوت همیشه نشونه ی رضایته؟!
شایدنشونه احترامه و شاید مثل من نشونه ی ضعفم در برابر خانوادم باشه... همیشه سکوت کردم در برابر تمام ظلم هاشون حتی وقتی خواستن منو به عنوان بدهی به خونه ای بفرستند واسه خدمتکاری، بازم سکوت کردم... ولی سکوت من از موقعی شکست که فهمیدم تمام ادم های اطرافم گرگ های درنده در لباس بره بودند... بازی من از روزی شروع شد که مسبب تمام بدبختی هایم را با چشمان خودم دیدم و شناختم، و کمر به نابودیش بستم.... و حالا این دختر زخم خورده میخواهد انتقام بگیرد ولی چگونه؟! آیا موفق میشود؟!


نقد و بررسی رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، niloofar.H، حنانه سادات میرباقری و 5 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
به نام ایزد یکتا
نقد و برسی چشم خورشید

وقتی حرف از ژانر "پلیسی_جنایی" می‌زنیم یعنی ما باید خط به خط رمان را با دلیل و طبق قانون بنویسیم!
باورپذیری بالای یک اثر پلیسی_جنایی، آن را از نظر کیفی ده قدم جلوتر می‌برد تا هیجان و رخدادهای مهیب.
به نظرم اطلاعات نویسنده برای نگارش این ژانر کافی نبود و باعث از بین رفتن باورپذیری رمان شده.
کدام دانشجوی افسری، ماموریت نفوذ بر باند قاچاق مواد مخدر را گرفته؟ به کدام سرهنگی حق پارتی بازی را دادند؟!
گوشه به گوشه رمان بوی اغراق و تخیل می‌دهد. مانند این است که نویسنده عجله داشته به نقطه اوج رمان برسد.
همین باعث تند شدن سیر داستان شد و اتفاقات پشت سر هم بدون پردازش درست رخ داد.
در آغاز رمان با شکنجه تینو از طرف پدرش مواجه شدیم که سیخ داغ به دستش می‌زد...
تنها یک انسان مریض اینگونه دخترش را آزار می‌دهد، حتی اگر فرزند خودش نباشد. حال بر فرض که این اتفاق افتاد اما چرا باید همان اشخاص از تینو عذرخواهی کنند؟ کسی که به این شکل یک انسان را شکنجه می‌کند اصلا برایش عذاب وجدان و آه کسی مهم نیست.
از این قسمت بگذریم، اگر بخواهیم درباره هیجان آغاز حرف بزنیم بله آغاز هیجان انگیز می‌توانست باشد. توصیفات احساس در این بخش وجود دارد اما کافی نیست. درد باید گونه‌ای توصیف شود که خواننده احساس کند جای تینو خودش زندگی می‌کند.
در ادامه متوجه شدیم که در گذشته تینو حافظه خود را بر اثر صاحنه تصادف از دست داده، ولی با یک ضربه همه چیز را به یاد می‌آود!
در اینجا دو چیز شدیدا غیرقابل قبول است 1- هیچکس با یک ضربه حافظه خود را به دست نمی‌آورد! 2- هیچکس بعد از به دست آوردن حافظه خویش با آرامش تمام دنبال انتقام نمی‌رود.
کاش حداقل نویسنده سردرگمی و ترس حاصل از به دست آمدن حافظه تینو را نشان می‌داد!
چهره‌های رویایی و جذاب واقعا دیگر جزو کلیشه‌های شناخته شده حساب می‌شود! در جامعه همچین چهره‌های رویایی نیست، مگر این‌که خانواده اشرافی یا سلبریتی باشند!
حتی این حجم از نفرت تینو عادی نبود، یک انسان به این زودی تغییر نمی‌کند! و یا باید عامل بزرگی باعث تغییرش باشد و کاش شما این عامل را بهتر ارائه می‌دادید.
حال از بحث باورپذیری جدا شویم، ایده و شخصیت پردازی را الویت قرار دهیم.
محتوا ایده رمان شما مانند شخصیت سازی کلیشه‌ است، داستان یک انتقام، باند قاچاق مواد و دختر و چند پلیس که به آن نفوذ می‌کنند، دختر معصوم، زبان درازی‌ها، حرف زدن با وجدان و...
هر کلیشه قابلیت تبدیل شدن به یک اثر برجسته را دارد، اما با روشی درست و نگارشی ماهرانه! رمان چشم خورشید، تا اینجا ترکیبی از چند ایده تکراری به نظر می‌آید؛ امیدوارم نویسنده بتواند مرا به اشتباه اندازد و پیرنگ داستان را قوی بنویسد!
شخصیت‌سازی رمان ایراداتی داشت، به نظرم بزرگترین اشکالات نویسندگان اهمیت ندادن به این بخش بسیار مهم است! همه انسان‌ها ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی خاص خود را دارد که به همین سبب از بقیه جدا می‌شوند.
شخصیت‌های اثر، دارای چنین اصولی را نبود. انگار کارکتر هیچ تفاوتی با هم ندارند و به اندازه کافی به آن‌ها پردازش نشده؛ حتی این مشکل در توصیفات هم وجود دارد و نویسنده یک بار توصیفات چهره و مکان را انجام داد و رها کرد. خواننده قادر نیست اینگونه موارد را به خاطر بسپارد، از طرفی هم استفاده از عکس شخصیت در ذوقشان می‌زند! برای همین الزامی است توصیفات آرام باشد و در گوشه به گوشه رمان پخش شود تا دیگر ملکه ذهن خواننده شود و احساس کند داخل اثر زندگی می‌کند.
بنده می‌بینم شما پتانسیل پیشرفت را دارید منتهی هنوز اول راهید.
قلم شما اگر دلنشین نبود به خاطر باورپذیری به شدت ضعیف رمان خواننده زده می‌شد، هیچکس نویسنده زاده نشده و این اشکالات همه مقدمه‌ای برای بالا رفتنتان است شما لیاقت پیشرفت را دارید. مطالعه خویش را افزایش دهید، بیشتر از نوشتن بخوانید و یادتان باشد هر کتابی ارزش مطالعه را ندارد!


سپساس بابت انتقادپذیری شما
Hades
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زینب نامداری، Goli Pakseresht، MĀŘÝM و 8 نفر دیگر

Vahide.s.shefakhah

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/5/20
ارسال ها
216
امتیاز واکنش
3,696
امتیاز
228
محل سکونت
تهران
زمان حضور
36 روز 15 ساعت 29 دقیقه
بسم الرب الطاهرین
نقد و بررسی رمان چشم خورشید
نویسنده‌ی عزیز با قلم صمیمی و راحت و بی تکلفشون توانسته بودند رمانی ساده، همراه با برطرف کردن نیازهای عاطفی یک نوجوان و غلوهای بی اندازه متنی را بنویسند و ارائه دهند.
در وهله‌ی اول متوجه شدم رمان چشم خورشید برخلاف تصوری که از نام آن ایجاد می‌شودژانری تراژدی عاشقانه دارد نه ژانری فانتزی!
انتخاب اسم، جلد، خلاصه و مقدمه مناسب و مرتبط با محتوای رمان بسیار در جذب مخاطب تاثیر دارد.
اسم رمان علاوه بر تکراری بودن، حال و هوایی فانتزی دارد و در ابتدا ذهن را به آن سو می برد، ژانر انتقامی در واقع وجود ندارد و در لیست موضوعات می توان این عنوان را استفاده کرد.
خلاصه هرچند از لحاظ ارتباط با محتوا ایرادی ندارد ولی از لحاظ اصول اولیه کاملا بی ایراد نیست، تا آنجایی که میدانیم پرسش درخلاصه کار درستی نیست یا:
دختری که، داستان از انجایی شروع می شود که...
درجمله بندی خیلی مناسب نیست...
مقدمه با محتوای رمان هیچ ارتباطی ندارد وبهتر است از مقدمه ای مرتبط تر استفاده بشه.
در متن رمان باحجم زیادی از افراط که در هر ثانیه می تواند چشمان مخاطب را گرد کند از شدت تعجب:

وای خدا اتیش گرفتم... بالا و پایین میپریدمو گریه
میکردم.
-نکن، وای خــــــــدا!!! وای دستم... نکن مگه من چکار کردم؟
اشک میریختم و التماس میکردم ولم کنه، ولی گوشش بدهکار نبود.
-چه کار کردی؟ بگو چه کارنکردی! ابروم رو تو کل محل بردی، حالا کارت به جایی رسیده که با پسرا هروکِر راه میندازی حالیت میکنم این تازه اولشه...
وای خدا دیگه میخواد چه کار کنه؟! بابا از جاش بلند شد و رفت بیرون، به دستم نگاه کردم، اه از نهادم بلند شد مچ هر دو دستم سوخته بودو جای سیخ داغ بود، دیگه به این رفتارا عادت کرده بودم، ولی بازم درد داشت هر دفعه..

یا درجایی دیگر:
رفتم جلو ایینه و به خودم نگا کردم. دستی به صورتم کشیدم. نرم بود مثل برگ گل، چشمای کشیده خاکستری، پوست سفید و دماغ خوش فرم...
!زیبایی بیش از اندازه برای مخاطب باور پذیر نیست!
!اینجا دنیای واقعی است، توصیف چهره ها را حتی نمیتوان زمینی نامید، این حد زیبایی شخصیت ها تقریبا ممکن نیست!
بزرگ نمایی هایی که در عین پایین بردن باور پذیری رمان با همراه داشتن کلیشه هایی نخ نما ضربه به باور مخاطب و سطح کیفی رمان می زد.
پیشنهاد می‌کنم نویسنده ی محترم از ریشه تغییراتی بر نام رمان، ژانر، خلاصه و محتوای کلی رمان اعمال کنند، نامی تکراری، ژانری نادرست و خلاصه و مقدمه ای بی ارتباط به متن رمان می توانند در همان ابتدا مخاطب هایی را از این چنین نوشته هایی دور کنند و خرده ای هم نمیتوان به مخاطب گرفت.
!این ترکیب دوست داشتنی نیست!
تصور می‌کنم قلم نویسنده، به صورت غیر عمد تاثیری از رمانهایی که نویسنده مطالعه کرده پذیرفته، نو آوری و ایده ی خاص باید اولین هدف نویسنده باشند.
روش توصیف چهره ها، مکان، زمان، حالت ها و معرفی شخصیت های رمان تکراری است، به حدی که افکار بنده در حین مطالعه ی رمان به مشابه‌های پیشین پرواز می‌کرد و باعث پراکندگی افکارم میشد.
دیالوگ های بی هدف و تکرار شونده ی زیادی در متن مشاهده می‌شد و همچنین دیالوگ های رگباری که باز هم بر سطح کیفی رمان تاثیر می‌گذاشت.
پیشنهاد میکنم میان دیالوگ ها کمی توصیف، مونولوگ و فصاسازی بیشتری اضافه شود...
شروع رمان شروع خوبی بود به شرط آنکه نویسنده زمان بیشتری برای شاخ و برگ دادن به آن صرف می‌کرد یا آن را کمی زینت می داد با جملاتی همچون:
از درد سوختگی های روی دستم تمام بدنم می‌لرزید و سوزش اونهاتا استخونم رو می‌سوزوند...
به جای غش کردن با سوختگی ای که هرچند با نمک درد طاقت فرسایی دارد، ولی‌قطعا آنقدر سطحی بوده که دختر داستان بعد از به هوش آمدن به راحتی و آب و تاب دادن با آن دستها آشپزی می کند و لحظه ای هم اشاره ای به درد دستهایش نمیکند و با آن دستها میخواهد در میهمانی ظاهر شود!
ایشان روی بخش های مهم آنقدری که باید زمان نگذاشته و به فضاسازی نپرداخته، اما اتفاقات روز مره را به شدت پررنگ جلوه داده.
اتفاقاتی که در رمان می افتد، مثل رفتن به کلانتری و آشنا بودن بازپرس یا اینکه تیرداد همان آریوست، جزو محالات است و در واقعیت یک درمیلیون همچین اتفاقی می‌افتد و باز هم بر باور پذیری تاثیر دارد.
نویسنده ی عزیز این مورد دیگر ورای اغراق و زیاده روی است:
رفتم سمت گاو صندوق و تمرکز کردم تا بتونم بازش کنم... حالا نوبت رمزش بود... خب وایسا ببینم رمزش چی میتونه باشه؟ شایدسال تولشه... سال تولد خاتون رو زدم ولی ارور داد... سال تولد شوهرشم زدم بازم ارور داد... اه پس چیه؟ سال تولد خاتون و شوهرش رو یه روز دیگه رفتم تو اتاق خاتون جاسوسی فهمیدم... یکم دیگه فکر کردم. اها یافتم سریع سال مرگ شوهرش رو زدم که گاوصندوق با یه تق باز شد...
مگرمی شودباز کردن یک گاوصندوق آن هم درمحیطی امنیتی پر از قاچاق چی؟
جلوترکه می رویم باتکرار و تناقض های بیشتری مواجه می‌شویم:
دختری که دائم به گفته ی خودش درحال کلفتی و شکنجه شدن است، پس چطور زمان توصیف چهره و حالت های ظاهری اش از پوستی لطیف و چهره ای با طراوت صحبت میکند؟
یا درقسمتی دیگر بیان میکند جز لوازم ضروری چیزی در اتاقش نیست و برای آماده شدن برای مهانی از آرایشی کامل و ملیح حرف می زند؟!
دختری که تابحال آرایش نکرده ولوازم آرایشی را به خوبی نمی شناسد، میتواند از آرایشی مناسب صحبت کند؟ زمانی که آرایش کند، زیبایی حاصل می شود؟
یا در بخشی دیگر:
بابا: خوب اقایون میشه بریم سر اصل مطلب؟
پسرسمت راستی: خوب من تیامین نصرتی هستم؛ طبق توافقی که ما با شما داشتیم قراربود شما هفته پیش بدهیتون رو به ما بدید و بازم نتونستید ومادر من یه پیشنهاد داره که یا اونو قبول میکنید یا فردا باید برید ازتون شکایت میشه.
بابا: چه پیشنهادی؟
تیامین: یکی از دختراتون باید به عنوان خدمتکار با ما بیاد.
تا اینو گفت به بابا نگا کردم؛ کلافه بود
بابا: باید فکر کنم
تیامین: نچ نچ، همین الان. فردا باید راننده بفرستم بیاد ببرتش.
بابا:‌ باشه، تینو باهاتون میاد.
(این پدر محترم مگه به این آقای نصرتی بدهکار نیست؟ پس چرا ایشون خودشو معرفی میکنه؟ درخواست میکند دخترش را جای بدهی بدهد؟)
یا:
گوشی درب و داغونم رو از جیبم دراوردم و هنزفری ر داخل گوشم گذاشتم اولین اهنگی که رو لیست پخش بود رو پلی کردم؛ اهنگ مسیح ارش بود...
چشمامو بستمو باهاش زمزمه کردم و بعد نفهمیدم چطور خواب منو به اغوش کشید...
این دختر مگر در اتاقی با حداقل وسیله زندگی نمیکند؟ گوشی تلفن از کجا آمد؟ اگر این دختر تلفن همراه دارد و قابلیت پخش موسیقی دارد، قطعا مجهز به سیمکارت هم هست و این دختر باید خیلی راحت از اجبار ها و فشار ها با پلیس تماس گرفته باشد...
پرستار شخصی، یک مقدار کلیشه ایست و بهتراست این ایده هم کمی تغییر کند.

چاقو به شکم خود فرو کردن؟این یک مورد دیگر در کتم نمی رود!
دکتر بیمارستان نباید فهمیده باشد چاقو از سمت طرف مقابل اصابت نکرده؟ تینو به هوش می آید با سوزش دست؟شکم پاره اش چه؟

درد بخیه ی شکم به حدی است که موقع به هوش آمدن حتی نمیتوان صحبت کرد...
این‌را هم بپذیریم اینکه این دختر درابتدای به هوش آمدن بلبل زبانی کند دیگر خنده‌دار است!
نکات ویرایشی، املای صحیح کلمات وکامل نوشتن واژگان به خوبی در متن رعایت نشده بود.
بهتر است برای ادامه رمان درمورد نیرواای پلیس، نیروی مخفی و اینگونه مسائل کمی جستجو کنید.
در انتها جابه جایی پی در پی زاویه ی دید رمان که از لحاظ حرفه ای پذیرفته نیست و تغییر نکردن لحن در حین این جابه جایی قابل قبول نبود و این حرکت که با بلبل زبانی های بی دلیل بخواهید بگوید این متن طنز است، کار را طنز نشان نمی دهد بلکه از سنگینی و قدرت قلم می کاهد.
طنز یعنی به تصویر کشیدن واقعیت ها و تلخی ها با زبانی نرم و لطیف باطعنه هایی نه چندان زبر برای کاهش درد آن تلخی، نه بی ادبی و زبان درازی...
من به آینده‌ی نویسندگی شما امیدوارم.
پیشنهاد می کنم نویسنده ی عزیز در مورد با موضوع این رمان و ایده‌ی اصلی مطالعه کنند و سپس اقدام به ویرایش کنند.
با آرزوی پیشرفت در قلم شما
وحیده السادات شفاخواه
تیم نقد رمان۹۸

۱۳۹۹/۰۵/۱۷


نقد و بررسی رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Goli Pakseresht، MĀŘÝM، niloofar.H و 6 نفر دیگر

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,709
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام ایزد یکتا
نقد و برسی چشم خورشید

وقتی حرف از ژانر "پلیسی_جنایی" می‌زنیم یعنی ما باید خط به خط رمان را با دلیل و طبق قانون بنویسیم!
باورپذیری بالای یک اثر پلیسی_جنایی، آن را از نظر کیفی ده قدم جلوتر می‌برد تا هیجان و رخدادهای مهیب.
به نظرم اطلاعات نویسنده برای نگارش این ژانر کافی نبود و باعث از بین رفتن باورپذیری رمان شده.
کدام دانشجوی افسری، ماموریت نفوذ بر باند قاچاق مواد مخدر را گرفته؟ به کدام سرهنگی حق پارتی بازی را دادند؟!
گوشه به گوشه رمان بوی اغراق و تخیل می‌دهد. مانند این است که نویسنده عجله داشته به نقطه اوج رمان برسد.
همین باعث تند شدن سیر داستان شد و اتفاقات پشت سر هم بدون پردازش درست رخ داد.
در آغاز رمان با شکنجه تینو از طرف پدرش مواجه شدیم که سیخ داغ به دستش می‌زد...
تنها یک انسان مریض اینگونه دخترش را آزار می‌دهد، حتی اگر فرزند خودش نباشد. حال بر فرض که این اتفاق افتاد اما چرا باید همان اشخاص از تینو عذرخواهی کنند؟ کسی که به این شکل یک انسان را شکنجه می‌کند اصلا برایش عذاب وجدان و آه کسی مهم نیست.
از این قسمت بگذریم، اگر بخواهیم درباره هیجان آغاز حرف بزنیم بله آغاز هیجان انگیز می‌توانست باشد. توصیفات احساس در این بخش وجود دارد اما کافی نیست. درد باید گونه‌ای توصیف شود که خواننده احساس کند جای تینو خودش زندگی می‌کند.
در ادامه متوجه شدیم که در گذشته تینو حافظه خود را بر اثر صاحنه تصادف از دست داده، ولی با یک ضربه همه چیز را به یاد می‌آود!
در اینجا دو چیز شدیدا غیرقابل قبول است 1- هیچکس با یک ضربه حافظه خود را به دست نمی‌آورد! 2- هیچکس بعد از به دست آوردن حافظه خویش با آرامش تمام دنبال انتقام نمی‌رود.
کاش حداقل نویسنده سردرگمی و ترس حاصل از به دست آمدن حافظه تینو را نشان می‌داد!
چهره‌های رویایی و جذاب واقعا دیگر جزو کلیشه‌های شناخته شده حساب می‌شود! در جامعه همچین چهره‌های رویایی نیست، مگر این‌که خانواده اشرافی یا سلبریتی باشند!
حتی این حجم از نفرت تینو عادی نبود، یک انسان به این زودی تغییر نمی‌کند! و یا باید عامل بزرگی باعث تغییرش باشد و کاش شما این عامل را بهتر ارائه می‌دادید.
حال از بحث باورپذیری جدا شویم، ایده و شخصیت پردازی را الویت قرار دهیم.
محتوا ایده رمان شما مانند شخصیت سازی کلیشه‌ است، داستان یک انتقام، باند قاچاق مواد و دختر و چند پلیس که به آن نفوذ می‌کنند، دختر معصوم، زبان درازی‌ها، حرف زدن با وجدان و...
هر کلیشه قابلیت تبدیل شدن به یک اثر برجسته را دارد، اما با روشی درست و نگارشی ماهرانه! رمان چشم خورشید، تا اینجا ترکیبی از چند ایده تکراری به نظر می‌آید؛ امیدوارم نویسنده بتواند مرا به اشتباه اندازد و پیرنگ داستان را قوی بنویسد!
شخصیت‌سازی رمان ایراداتی داشت، به نظرم بزرگترین اشکالات نویسندگان اهمیت ندادن به این بخش بسیار مهم است! همه انسان‌ها ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی خاص خود را دارد که به همین سبب از بقیه جدا می‌شوند.
شخصیت‌های اثر، دارای چنین اصولی را نبود. انگار کارکتر هیچ تفاوتی با هم ندارند و به اندازه کافی به آن‌ها پردازش نشده؛ حتی این مشکل در توصیفات هم وجود دارد و نویسنده یک بار توصیفات چهره و مکان را انجام داد و رها کرد. خواننده قادر نیست اینگونه موارد را به خاطر بسپارد، از طرفی هم استفاده از عکس شخصیت در ذوقشان می‌زند! برای همین الزامی است توصیفات آرام باشد و در گوشه به گوشه رمان پخش شود تا دیگر ملکه ذهن خواننده شود و احساس کند داخل اثر زندگی می‌کند.
بنده می‌بینم شما پتانسیل پیشرفت را دارید منتهی هنوز اول راهید.
قلم شما اگر دلنشین نبود به خاطر باورپذیری به شدت ضعیف رمان خواننده زده می‌شد، هیچکس نویسنده زاده نشده و این اشکالات همه مقدمه‌ای برای بالا رفتنتان است شما لیاقت پیشرفت را دارید. مطالعه خویش را افزایش دهید، بیشتر از نوشتن بخوانید و یادتان باشد هر کتابی ارزش مطالعه را ندارد!


سپساس بابت انتقادپذیری شما
Hades
کادر نقد رمان 98
از شما دوست عزیز سپاس گزارم و تمام اشکالات رو میپزیرم و سعی خودم رو میکنم تا بتونم تمام اشکالات رو بگیرم جانا...


نقد و بررسی رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,709
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الرب الطاهرین
نقد و بررسی رمان چشم خورشید
نویسنده‌ی عزیز با قلم صمیمی و راحت و بی تکلفشون توانسته بودند رمانی ساده، همراه با برطرف کردن نیازهای عاطفی یک نوجوان و غلوهای بی اندازه متنی را بنویسند و ارائه دهند.
در وهله‌ی اول متوجه شدم رمان چشم خورشید برخلاف تصوری که از نام آن ایجاد می‌شودژانری تراژدی عاشقانه دارد نه ژانری فانتزی!
انتخاب اسم، جلد، خلاصه و مقدمه مناسب و مرتبط با محتوای رمان بسیار در جذب مخاطب تاثیر دارد.
اسم رمان علاوه بر تکراری بودن، حال و هوایی فانتزی دارد و در ابتدا ذهن را به آن سو می برد، ژانر انتقامی در واقع وجود ندارد و در لیست موضوعات می توان این عنوان را استفاده کرد.
خلاصه هرچند از لحاظ ارتباط با محتوا ایرادی ندارد ولی از لحاظ اصول اولیه کاملا بی ایراد نیست، تا آنجایی که میدانیم پرسش درخلاصه کار درستی نیست یا:
دختری که، داستان از انجایی شروع می شود که...
درجمله بندی خیلی مناسب نیست...
مقدمه با محتوای رمان هیچ ارتباطی ندارد وبهتر است از مقدمه ای مرتبط تر استفاده بشه.
در متن رمان باحجم زیادی از افراط که در هر ثانیه می تواند چشمان مخاطب را گرد کند از شدت تعجب:

وای خدا اتیش گرفتم... بالا و پایین میپریدمو گریه
میکردم.
-نکن، وای خــــــــدا!!! وای دستم... نکن مگه من چکار کردم؟
اشک میریختم و التماس میکردم ولم کنه، ولی گوشش بدهکار نبود.
-چه کار کردی؟ بگو چه کارنکردی! ابروم رو تو کل محل بردی، حالا کارت به جایی رسیده که با پسرا هروکِر راه میندازی حالیت میکنم این تازه اولشه...
وای خدا دیگه میخواد چه کار کنه؟! بابا از جاش بلند شد و رفت بیرون، به دستم نگاه کردم، اه از نهادم بلند شد مچ هر دو دستم سوخته بودو جای سیخ داغ بود، دیگه به این رفتارا عادت کرده بودم، ولی بازم درد داشت هر دفعه..

یا درجایی دیگر:
رفتم جلو ایینه و به خودم نگا کردم. دستی به صورتم کشیدم. نرم بود مثل برگ گل، چشمای کشیده خاکستری، پوست سفید، لـ*ـب و دماغ خوش فرم...
!زیبایی بیش از اندازه برای مخاطب باور پذیر نیست!
!اینجا دنیای واقعی است، توصیف چهره ها را حتی نمیتوان زمینی نامید، این حد زیبایی شخصیت ها تقریبا ممکن نیست!
بزرگ نمایی هایی که در عین پایین بردن باور پذیری رمان با همراه داشتن کلیشه هایی نخ نما ضربه به باور مخاطب و سطح کیفی رمان می زد.
پیشنهاد می‌کنم نویسنده ی محترم از ریشه تغییراتی بر نام رمان، ژانر، خلاصه و محتوای کلی رمان اعمال کنند، نامی تکراری، ژانری نادرست و خلاصه و مقدمه ای بی ارتباط به متن رمان می توانند در همان ابتدا مخاطب هایی را از این چنین نوشته هایی دور کنند و خرده ای هم نمیتوان به مخاطب گرفت.
!این ترکیب دوست داشتنی نیست!
تصور می‌کنم قلم نویسنده، به صورت غیر عمد تاثیری از رمانهایی که نویسنده مطالعه کرده پذیرفته، نو آوری و ایده ی خاص باید اولین هدف نویسنده باشند.
روش توصیف چهره ها، مکان، زمان، حالت ها و معرفی شخصیت های رمان تکراری است، به حدی که افکار بنده در حین مطالعه ی رمان به مشابه‌های پیشین پرواز می‌کرد و باعث پراکندگی افکارم میشد.
دیالوگ های بی هدف و تکرار شونده ی زیادی در متن مشاهده می‌شد و همچنین دیالوگ های رگباری که باز هم بر سطح کیفی رمان تاثیر می‌گذاشت.
پیشنهاد میکنم میان دیالوگ ها کمی توصیف، مونولوگ و فصاسازی بیشتری اضافه شود...
شروع رمان شروع خوبی بود به شرط آنکه نویسنده زمان بیشتری برای شاخ و برگ دادن به آن صرف می‌کرد یا آن را کمی زینت می داد با جملاتی همچون:
از درد سوختگی های روی دستم تمام بدنم می‌لرزید و سوزش اونهاتا استخونم رو می‌سوزوند...
به جای غش کردن با سوختگی ای که هرچند با نمک درد طاقت فرسایی دارد، ولی‌قطعا آنقدر سطحی بوده که دختر داستان بعد از به هوش آمدن به راحتی و آب و تاب دادن با آن دستها آشپزی می کند و لحظه ای هم اشاره ای به درد دستهایش نمیکند و با آن دستها میخواهد در میهمانی ظاهر شود!
ایشان روی بخش های مهم آنقدری که باید زمان نگذاشته و به فضاسازی نپرداخته، اما اتفاقات روز مره را به شدت پررنگ جلوه داده.
اتفاقاتی که در رمان می افتد، مثل رفتن به کلانتری و آشنا بودن بازپرس یا اینکه تیرداد همان آریوست، جزو محالات است و در واقعیت یک درمیلیون همچین اتفاقی می‌افتد و باز هم بر باور پذیری تاثیر دارد.
نویسنده ی عزیز این مورد دیگر ورای اغراق و زیاده روی است:
رفتم سمت گاو صندوق و تمرکز کردم تا بتونم بازش کنم... حالا نوبت رمزش بود... خب وایسا ببینم رمزش چی میتونه باشه؟ شایدسال تولشه... سال تولد خاتون رو زدم ولی ارور داد... سال تولد شوهرشم زدم بازم ارور داد... اه پس چیه؟ سال تولد خاتون و شوهرش رو یه روز دیگه رفتم تو اتاق خاتون جاسوسی فهمیدم... یکم دیگه فکر کردم. اها یافتم سریع سال مرگ شوهرش رو زدم که گاوصندوق با یه تق باز شد...
مگرمی شودباز کردن یک گاوصندوق آن هم درمحیطی امنیتی پر از قاچاق چی؟
جلوترکه می رویم باتکرار و تناقض های بیشتری مواجه می‌شویم:
دختری که دائم به گفته ی خودش درحال کلفتی و شکنجه شدن است، پس چطور زمان توصیف چهره و حالت های ظاهری اش از پوستی لطیف و چهره ای با طراوت صحبت میکند؟
یا درقسمتی دیگر بیان میکند جز لوازم ضروری چیزی در اتاقش نیست و برای آماده شدن برای مهانی از آرایشی کامل و ملیح حرف می زند؟!
دختری که تابحال آرایش نکرده ولوازم آرایشی را به خوبی نمی شناسد، میتواند از آرایشی مناسب صحبت کند؟ زمانی که آرایش کند، زیبایی حاصل می شود؟
یا در بخشی دیگر:
بابا: خوب اقایون میشه بریم سر اصل مطلب؟
پسرسمت راستی: خوب من تیامین نصرتی هستم؛ طبق توافقی که ما با شما داشتیم قراربود شما هفته پیش بدهیتون رو به ما بدید و بازم نتونستید ومادر من یه پیشنهاد داره که یا اونو قبول میکنید یا فردا باید برید ازتون شکایت میشه.
بابا: چه پیشنهادی؟
تیامین: یکی از دختراتون باید به عنوان خدمتکار با ما بیاد.
تا اینو گفت به بابا نگا کردم؛ کلافه بود
بابا: باید فکر کنم
تیامین: نچ نچ، همین الان. فردا باید راننده بفرستم بیاد ببرتش.
بابا:‌ باشه، تینو باهاتون میاد.
(این پدر محترم مگه به این آقای نصرتی بدهکار نیست؟ پس چرا ایشون خودشو معرفی میکنه؟ درخواست میکند دخترش را جای بدهی بدهد؟)
یا:
گوشی درب و داغونم رو از جیبم دراوردم و هنزفری ر داخل گوشم گذاشتم اولین اهنگی که رو لیست پخش بود رو پلی کردم؛ اهنگ هـ*ـوس بوی شمال از مسیح ارش بود...
چشمامو بستمو باهاش زمزمه کردم و بعد نفهمیدم چطور خواب منو به اغوش کشید...
این دختر مگر در اتاقی با حداقل وسیله زندگی نمیکند؟ گوشی تلفن از کجا آمد؟ اگر این دختر تلفن همراه دارد و قابلیت پخش موسیقی دارد، قطعا مجهز به سیمکارت هم هست و این دختر باید خیلی راحت از اجبار ها و فشار ها با پلیس تماس گرفته باشد...
پرستار شخصی، یک مقدار کلیشه ایست و بهتراست این ایده هم کمی تغییر کند.

چاقو به شکم خود فرو کردن؟این یک مورد دیگر در کتم نمی رود!
دکتر بیمارستان نباید فهمیده باشد چاقو از سمت طرف مقابل اصابت نکرده؟ تینو به هوش می آید با سوزش دست؟شکم پاره اش چه؟

درد بخیه ی شکم به حدی است که موقع به هوش آمدن حتی نمیتوان صحبت کرد...
این‌را هم بپذیریم اینکه این دختر درابتدای به هوش آمدن بلبل زبانی کند دیگر خنده‌دار است!
نکات ویرایشی، املای صحیح کلمات وکامل نوشتن واژگان به خوبی در متن رعایت نشده بود.
بهتر است برای ادامه رمان درمورد نیرواای پلیس، نیروی مخفی و اینگونه مسائل کمی جستجو کنید.
در انتها جابه جایی پی در پی زاویه ی دید رمان که از لحاظ حرفه ای پذیرفته نیست و تغییر نکردن لحن در حین این جابه جایی قابل قبول نبود و این حرکت که با بلبل زبانی های بی دلیل بخواهید بگوید این متن طنز است، کار را طنز نشان نمی دهد بلکه از سنگینی و قدرت قلم می کاهد.
طنز یعنی به تصویر کشیدن واقعیت ها و تلخی ها با زبانی نرم و لطیف باطعنه هایی نه چندان زبر برای کاهش درد آن تلخی، نه بی ادبی و زبان درازی...
من به آینده‌ی نویسندگی شما امیدوارم.
پیشنهاد می کنم نویسنده ی عزیز در رابـ*ـطه با موضوع این رمان و ایده‌ی اصلی مطالعه کنند و سپس اقدام به ویرایش کنند.
با آرزوی پیشرفت در قلم شما
وحیده السادات شفاخواه
تیم نقد رمان۹۸

۱۳۹۹/۰۵/۱۷
سلام دوست عزیزم، چشم حتم ویرایش میکنم، و از اینکه ایراد های من رو گفتی بینهایت سپاس گزارم...
شاید اینهمه ایراد برای بی تجربه بودن من داره، زیرا این اولین رمان بنده بوده و تلاش میکنم تا همین پارت هارو ویرایش کنم تا مورد قبول واقع بشه...


نقد و بررسی رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,709
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
من از امروز شروع میکنم به ویرایش رمان و از شما تقاضا دارم در ویرایش رمانم کمک کنین بهم و اینکه اگر باز هم ایرادی درش میبینیم حتما بهم بگین.


نقد و بررسی رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

Vahide.s.shefakhah

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/5/20
ارسال ها
216
امتیاز واکنش
3,696
امتیاز
228
محل سکونت
تهران
زمان حضور
36 روز 15 ساعت 29 دقیقه
من از امروز شروع میکنم به ویرایش رمان و از شما تقاضا دارم در ویرایش رمانم کمک کنین بهم و اینکه اگر باز هم ایرادی درش میبینیم حتما بهم بگین.
بسیار عالی، حتما عزیزم، خوشحال میشم کمک کنم


نقد و بررسی رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Asal_Zinati، فاطمه بیابانی و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا